
یکی ازموردهای که در افغانستان کمتر به آن توجه میشود؛ فرار دختران به قصد ازدواج است. این رویداد در اکثر ولایتها کم و بیش اتفاق میافتد که نمونههای آن را میتوان در دایکندی، بدخشان، بامیان، ارزگان، هلمند، پنجشیر و … دید. در این ولایتها، موضوع فرار از منزل کمکم به یک عرف تبدیل شده و تا جایی پیش رفته است که گاهی آمار فراریها با ازدواجهای معمولی در آن منطقه برابری میکند. در این مقاله، علتها و پیامدهای این موضوع بررسی میشود.
الف) علتها
۱. خرجهای بلند عروسی. نظر به وضعیت اقتصادی مردم افغانستان، طُویانه و مخارج عروسیای که معمول شدهاند، در توان اکثر خانوادهها نیست. برآوردهای آماری نشان میدهد که میانگین مصارف یک عروسی در کشور، حدود یک میلیون افغانی است. پرداخت این هزینه برای مردمیکه 70 درصد آن زیر خط فقر زندگی میکنند و از جمعیت 32 میلیونی، 14 میلیون آن دسترسی به غذای کافی ندارند، بسیار سنگین تمام میشود. از اینرو؛ وقتی توان اقتصادی پسر یاری نکرد، دختر و پسریکه همدیگر را دوست دارند، تصمیم به فرار میگیرند.
از سوی هم، بهدلیل بالا بودن شرایط خانوادهی دختر، بعضی از دخترها در خانه مانده و سن ازدواجشان بالا میروند؛ در اینصورت، کمتر کسی حاضر به ازدواج با آنها میشود. بنابراین، آنها تلاش میکنند که از گزینهای “فرار” استفاده کنند و حتا با مردانی فرار کنند که اصلن دوست ندارند.
۲. ازدواجهای اجباری و قبل از وقت. یکی از علتهای فرار دختران از منزل ازدواجهای اجباری و قبل از وقت است. گاهی عرصه بر دختران چنان تنگ میشود که خانهای پدری را بر خانهای یک بیگانه ترجیح میدهند و با کسی فرار میکنند که شاید به او هیج رغبتی نداشته باشند و یا با کسی میروند که عاشق اوست ولی فضا بر وفق مراد او نیست و علت آن هم حاکمیتِ بلامنازع مرد است.
در اکثر بخشهای افغانستان، ولایتِ پدر برای ازدواج دختر حتمی بوده و بدون ولایت او، ازدواج رسمیت ندارد. اگر پدر در قید حیات نباشد، برادران دختر همین حکم را دارند که در نهایت امر، منتج به «مردسالاری» در جامعه میشود. مردان خانواده، بدون اینکه خواستها و گفتههای دختران را در نظر بگیرند، در صدد آن اند که آنها را به افراد مورد نظر خودشان بدهند. این قضیه باعث میشود که دختران خود را قربانی اصلی حس کنند و با پسران مورد علاقهیشان، فرار کنند.
ازدواج قبل از وقت هم برخاسته از نظام مردسالاری در خانوادهها است. بعضی از دختران، در کوچکی (زمانیکه دست چپ و راستشان را نمیفهمند و از زندگی مشترک چیزی نمیدانند)، بهنام کسانی دیگر شده و یا به ازدواج وادار میشوند. اینها وقتیکه بزرگ میشوند؛ شرایط را نامناسب میبینند و برای رسیدن به افراد دلخواه و زندگی بهتر، پا به فرار میگذارند.
۳. وجود سنتهای ناپسند در جامعه: وجود سنتهای ناپسند در جامعه، یکی دیگر از دلیلهای فرار دختران است. در افغانستان، سنتهای ناپسند زیادی وجود دارد که از جمله میتوان به موضوع «بد دادن» و« بدل دادن» دختران اشاره کرد.
در موضوع بد دادن، دخترِ قاتل؛ عضوی از اعضای خانوادهی مقتول را شوهر میکند. بهصورت طبیعی، آن موضوع «خونرفتگی» بین اینها وجود دارد و کینه و کدورت آن به آسانی فراموش نمیشود. بنابراین، دختریکه قرار است خونبها داده شود، تلاش نهایی خود را میکند که فرد دیگری را پیدا کند و برای نجات از چنین شرایطی، با او فرار نماید.
همچنان، در موضوع بدل دادن که دختر به جای دختر داده میشود، نیز مشکلاتی وجود دارد. در این قضیه، پای چهار فرد دخیل است: دو دختر، دو پسر. طبیعی است که این چهار فرد، نگرش، دیدگاه و معیارهای یکسان ندارند و با تخطی یک فرد از معیارهای تعیین شده، نظام خانوادگی سه فرد دیگر نیز از هم میپاشد. بنابراین، هر دختر تلاش میکند که خود را در این تنگنا قرار ندهد و در صورت امکان، با فرد دلخواهِ خویش فرار کند.
۴. نگاه ابزاری به دخترها. بعضی از خانوادهها بهدختران شان نگاه ابزاری (کالایی) دارند و تنها در فکر فروش آنها هستند. در نزد اینها، هر کسیکه قیمت بالاتر را قبول کند، دخترشان را به او میدهند؛ بدون اینکه به آیندهی آن فکر کنند. این خانوادهها، دخترانشان را یک منبع درامد میدانند و در مقابل خواستگار استدلال میکنند که بر دخترانشان سرمایهگذاری کردهاند.
بدین لحاظ، اگر خانوادهی دختر بفهمد که پسری ولو تحصیلکرده، بااخلاق، خوشسیما و … از عهدهی مصارف عروسی و طُویانه بَرنمیآید، ممکن حاضر نشوند با میل دست دخترش را بهدست پسر خواستگار بدهند. اینجاست که قضیه فرار بهمیان میآید و دختر جهت رسیدن به فرد مورد علاقهاش، دل به دریا میزند.
۵. نگرشهای منحط حزبی، قومی و زبانی. با تاسف، آتش جنگهای داخلی و خانهبهخانه، حداقل یکبار دامن تمام مردم افغانستان را گرفته است. این جنگها بیشتر بر مبنای حزب، قوم و زبان صورت گرفته است. کینه و عداوت آن آتشافروزیها، هنوز هم در دل بعضی از پدران و کهنسالان باقی مانده است.
امروزه، وقتیکه فرزندان آنها متوجه اشتباههای پدرانشان میشوند و جنگهای آنها را برای «هیچ» تلقی میکنند، دیگر هیچ اعتنای به نگرش آنها نکرده و به ریسمان محبت و دوستی چنگ میاندازند. این روابط، هرازگاهی منجر به دلدادگی بین دختر و پسر از جناحهای مختلف میشود. اما پدران آنها، با همان نگرشهای کهنه و فرسودهای که دارند- با این کار، موافقت نمیکنند. در نهایت، هردو دلداده چارهای جز فرار ندارند و این کار را هم میکنند.
۶. خُو گرفتگی تاریخی: یکی دیگر از علتهای فرار دختر از خانه پدیدهای تاریخی است. به عبارتی، این یک هنجار تاریخی پذیرفته شده است که فرار دختر و پسر از نگاه جامعه، «بد» تلقی نمیشود. این دیدگاه که ریشه در تاریخ و فرهنگ دارد، انگیزهای فرار را تقویت میبخشد
ب) پیامدها
تعدادی از فرارهاییکه صورت میگیرد؛ منتج به ازدواج سالم نمیشود و خشونتهایی در پی دارد. در اینجا، بهدو مورد مهم آن اشاره شده است:
۱. ایجاد تنش بین خانوادهها. در بعضی از موردها، خانوادهی دختر این موضوع را ناموسی جلوه داده و آن را یک تجاوز بر ناموس خود میدانند. در نتیجه، با خانوادهی پسر کوتاه نیامده و تنشهای شدیدی بین آنها به وجود میآید؛ تا جاییکه باعث قطع روابط آنها شده و هرازگاهی سبب گرفتن قربانی از هردو طرف میشود.
۲. اعمال خشونت علیه دختر. بعضی از دخترها با مشکلاتی چون حبس درازمدت و اعمال خشونت از سوی خانوادهها نیز مواجه شده که سرانجام به طلاق، بیسرنوشتی یا قربانی شدن آنان میانجامد. از سوی هم، گاهی خانوادهی دختر یک مبلغ پول هنگفت را از نزد خانوادهی پسر میگیرند، که به نحوی آن را میتوان باجگیری گفت. این کار، خانوادهی پسر را وادار به انتقام گرفتن از دختر میسازد.