نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

«تا کی به عصای دیگران به پا می‌روید»

  • نیمرخ
  • 6 ثور 1399
IMG_20200425_071225_261[1]
«تا کی به عصای دیگران به پا می‌روید»
سلیمان راوش


قرن‌هاست که شیخ‌ها، واقعیت‌های عینی را وارونه جلوه داده اند. عنصر لذت را در نطفه خفه کرده اند. رابطه‌های احساسی و انسانی را تحتِ عنوان مذهب و دین کشته اند. در این نبشتار خواستم که چهره‌ای واقعی آنها را بنمایانم و روشن کنم که اصل حقیقتِ عشق چیست، چگونه شکل می‌گیرد و چگونه به اوج می‌رسد
.
عشق چیست؟
 عشق درلغت به معنای خواستن و پسندیدن است. این واژه «عشق»  در دری «اِشق» تلفظ می‌شود و ریشه در گویش بلخی (اوستایی) دارد. پژوهش‌های اخیری که به عمل آمده، محمد حیدری ملایری از قول داتار می‌نویسد : « داتار امیدوار است که این نوشته انگیزه‌‌ای باشد برای جستجوهای بیشتر درباره‌ای این واژه و دیگر واژه‌های کم‌شناخته‌ای زبان فارسی. نویسنده بر این باور است که «عشق» می‌تواند با واژه‌ای اوستایی “iš” به معنای «خواستن، میل داشتن، آرزو کردن، جستجو کردن» پیوند داشته باشد.
وقتی پسری، دختری را می‌بیند یا دختری، پسری را؛ زیبایی چهره، قامت و حرکت‌هایش طرف توجه او قرار می گیرد و در ذهنش نقش می بندد. وقتی این اتفاق چندین بار تکرار شود؛ سرانجام عاشق هم می شوند یعنی یکی دیگری را می‌پسندد یا می‌خواهد یا آرزو می‌کند. حالا اگر در راه خواست و آرزویش سد و مانع وجود نداشته باشد، تا زمان به آغوش کشیدن قامت عشق یا آرزویش به خیال‌انگیزها و ستایش عشق خود می‌پردازد و بندبند وجود عشق را نماز می کند. اما اگر مانع پیش آمد ، فریاد، ناله ، زاری، شکایت و حکایت های درد و هجران سرداده می‌شود.

اگر عشق به بن‌بست و شکست نینجامد، نتیجه آن در جامعه‌های سنتی و مذهبی به ازدواج ختم شود اما اگر خلاف آن باشد، مورد نفرت جامعه قرار می‌گیرد و در نهایت از چشم همه می‌افتد. چون همه فکر می‌کنند که این‌ها آدم‌های هرزه و بدکار هستند. در حالی‌که در جامعه‌های پیشرفته و آگاه زن و مرد حق دارند عاشق هم بمانند بدون اینکه ازدواج کنند. آنها به لذت عشق در این دوره نگاه می کنند. این رابطه در جامعه‌های سنتی هم وجود دارد اما به شکل دزدانه. هرگاه جامعه و خانواده‌های هر دو طرف خبر شوند؛ فرجام آنها سنگسار و سوختاندن است.
 ازدواج چیست؟
ازدواج سنتی است که از ابتدای آفرینش، وجود داشته و زن و مرد در قبال آن تعهد داشته اند. زیرا انکار آن را به مثابه‌ای فلج‌کردن جامعه می‌دانستند. اما باید خاطر نشان کرد که ازدواج‌ها، پیش از ادیان‌ ابراهیمی بر پایه‌ای عشق و دوستی بوده است. به خصوص در افغانستان پیش از اسلام. ولی پس از اسلام زن رسمن در تملک مرد قرار می‌گیرد و دیگر از حق انتخاب محروم می‌شود. مرد حق چهار زن شرعی و چندین زن صیغه‌ای داشته باشد. هرگاه رفتارها مبتنی بر کنیزوارگی و شی‌وارگی باشد؛ دیگر زندگی گرمای خودش را از دست می‌دهد و به شکل خودکار سمت و سوی خشونت را به خود اختیار می‌کند.
دوستی چیست؟
سخن را با کلام آسمانی شمس تبریز آغاز می‌کنیم:
«تا کی بر زین اسب سوار گشته، در میان مردان می‌تازید؟ و تا کی به عصای دیگران به پا می‌روید؟ این سخنان که می‌گویند از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهد خود به مسند مردی بودند و از حالات خود معانی گفتند، چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو؟»
دوستی چیست؟
دوستی عادت کردن و خوگرفتن است. هرچیزی را که انسان ادعا کند که دوست دارد، ریشه در عادت دارد. چون بحث ما راجع به رابطه‌ای زن و مرد است. از همین پنجره، دوستی را نیز می‌نگریم. تجربه‌ای دوستی پس از ازدواج است که تازه شروع می‌شود.  منش، سلیقه، گفتار، اندیشه  و کردار دو طرف طی مدت کوتاه و یا دراز معلوم می کند که آیا هر دو زوج به این مرحله‌ای از پختگی و دوستی رسیده اند که بتوانند باهم عاشقانه زندگی کنند یا خیر. درصورت  عدم توافق، رابطه‌ها سرد و تداوم آن اگر جبر در کار نباشد به جدایی می انجامد و گاهی اگر همراه با انگیزه‌های بیرونی باشد به دشمنی هم تبدیل می گردد..  بنابراین هر دوستی حتا خارج از رابطه‌ای زن و مرد، کلن یک عادت است. مثلن ما وطن را دوست داریم، چون با آب و خاک و نان و نمک و فرهنگ آن عادت کرده ایم، چرا مادر یا پدر را دوست داریم چون در دامن ایشان بزرگ شده ایم و با آنها عادت کرده ایم. در این صورت باید تاکید کرد که لازمه‌ای دوستی با شی و یا انسان  پیوند و پیوستگی نزدیک با آن شی یا انسان است.
در عرفان و تصوف عشق و دوستی را رنگ و بوی دینی داده اند و بیشتر به خدا و اولیا بسته ساخته اند. اگر که از اولیا و انبیا بگذریم،  دوستی وعشق نسبت به خدا به طور کُل در عرفان و تصوف اسلامی- نه عرفان و تصوف خراسانی- نیز در فلسفه‌ای ایده الیسیم مطرح است. ولی به صراحت باید گفت که این یک خودفریبی و خدا فریبی است. نه کسی میتواند عاشق خدا باشد و نه کسی میتواند خدا را دوست داشته باشد! ما در باره‌ای عشق گفتیم که عشق  پسندیدن ،خواستن یک شی یا یک پدیده‌ای مورد علاقه و نیاز انسان می باشد. وقتی انسان عاشق می شود که شی و یا پدیده‌ای مورد علاقه‌ای خود را مشاهده نماید. شما وقتی عاشق ناک یا یک دختر و یا یک پسر زیبا می شوید، که آن را ببینید. ظاهر و تا حدودی هم باطن او برای‌تان واضح شده باشد. اگر واقعیت اینست، در این صورت شما وقتی خدا را ندیده اید، چگونه عاشق او هستید؟ دوستش نیز ندارید. چرا؟ به خاطر این‌که ما در باره‌ای دوستی گفتیم که تداوم با یک شی یا یک پدیده است. عارفان اسلامی عشق را به مجازی و حقیقی دسته بندی می نمایند و عشق مجازی را مایه‌ای از عشق حقیقی می‌دانند و می‌گویند: هدف از عشق مجازی همان عشق حقیقی یعنی عشق بخدا است.
« ابن‌عربی درجلد دوم (فتوحات مكیه) (ص۳۶۲-۳۱۹)  در بارۀ عشق بحث مفصلی دارد و گپ‌های جالبی كه نقل آن‌ها در این نبشته نمی‌گنجد؛ می گوید:« تعلق عشق، به معدوم است نه به موجود و این اشتباه و غلط است كه موجود را معشوق بدانیم، بلكه موجود را همیشه به عنوان مظهری از معشوق حقیقی باید در نظر گرفت و حتی گاهی خیالی از موجود به عنوان معشوق یا مظهر معشوق مطرح می‌شود. چنان‌كه آنچه در ذهن مجنون بود، خیالی از (لیلا) بود كه شاید چندان هم با واقعیت مطابق نبود». بر خلاف ابن عربی افلاتون در کتاب ( مهمانی) Symposium  و ارسطو در کتاب اخلاق خود Nicomachean Ethics  از عشق تعریف واقع‌بینانه تری دارند. به نظر می‌رسد ابن عربی بالای قیس ( مجنون) و  ام مالک (لیلی)، تهمت بزرگی زده است. این عشق و عاشقی را ابوالفرج اصفهانی در کتاب الاغانی به تفصیل آورده که«افسانه‌ای بسیار کهن بوده مروج در قبیلۀ بنی عامر صعصه». به هرحال، ما را کاری به آن  نیست. باید که این سخن شمس را همیشه در گوش داشت که گفت: «تا کی بر زین اسب سوار گشته، در میان مردان می تازید؟  وتا کی به عصای دیگران به پا می‌روید؟ این سخنان که می گویند از حدیث و تفسیر و حکمت و غیره، سخنان مردم آن زمان است که هر یکی در عهد خود به مسند مردی بودند و از حالات خود معانی گفتند، چون مردان این عهد شمایید اسرار و سخنان شما کو؟»
بنا بر گفته‌ای شمس، عشق‌های دیروزی و تفسیرها و تاویل‌ها از آن مربوط همان شرایط و احوال بوده است، ونمی تواند با شرایط  و فهم امروز هم‌خوانی داشته باشد. هیچ منطق امروز قبول نمی‌کند که دختری به عوض آنکه عاشق پسری شود و یا پسری عاشق دختری، عشق عینی خود را گذاشته و عاشق خدا شوند. اگر از دریچه‌ای دید روزگاران دیروز نیز به عشق بنگریم، درست است که وقتی انسان زیبایی را می بینید به صانع آن می اندیشد و آن را ستایش می کند، اما عاشق صانع نمی شود. مثلن شما تابلوی قشنگ و زیبایی را مشاهده می کنید، شما این این تابلو را به هر بهایی که باشد بدست آورده و بر دیوار خانه می آویزید تا هر لحظه در او نگاه کنید و لذت ببرید. حالا بگویید که شما عاشق تابلو شده اید یا عاشق نقاش؟ مسلمن شما عاشق تابلو هستید، اما به نقاش آفرین می‌فرستید، ستایشش می‌کنید و برایش احترام می گذارید.
از این‌جاست که باید گفت خدا یا صانع مورد احترام و ستایش است منطقن کسی دوستش  ندارد، چون ثابت کردیم که دوستی در اثر تداومِ بودن با یکدیگر و عادت کردن به یک دیگر به وجود می آید.  شما هرگز با نقاش نبوده اید و آدرسش را هم نمی‌دانید. عارفان و ایده‌آلیست‌ها می‌گویند: « یاد خدا در واقعیت با خدا بودن است». اگر چنین است شما خدا را دوست ندارید بلکه یاد او را دوست دارید و (یاد) که به معنی حافظه و خاطر است. شما در واقعیت  تولید حافظه‌ای خود (یاد) را دوست دارید، نه چیزی را که برون از حافظه‌ای شما باشد.
 نتیجه:
در این صورت، آنانی که اظهار می کنند « من عاشق خدا هستم و او را دوست دارم» صاف و ساده دروغ می گویند، می خواهند هم خود را بفریبند و هم خدا را. این دروغ یا به خاطر رفتن به بهشت است و یا هم از ترس افتادن به دوزخ.  اما احترام و ستایش خدا چیزی دیگریست!

همچنان بخوانید

تداوم ستیز با آموزش؛ آخرین چراغ‌ها خاموش می‌شود

تداوم ستیز با آموزش؛ آخرین چراغ‌ها خاموش می‌شود

18 جوزا 1402
«به خاطر فقر و درمان مادرم، مجبور به ازدواج شدم»

«به خاطر فقر و درمان مادرم، مجبور به ازدواج شدم»

18 جوزا 1402
موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت
گزارش

پدرم مرا در بدل 300 هزار افغانی به یک معتاد مواد مخدر فروخت

13 جوزا 1402

گزارش از تمنا غفور فتانه هنگامی که تنها 16 سال سن داشت، عکس شخصی را در مقابل خودش می‌دید که به گفته دیگران قرار بود همسر زندگی‌اش شود. وی در آن سن درک واضحی از ازدواج و زندگی...

بیشتر بخوانید
زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 
هزار و یک شب

زنانی مبتلا به همورویید که به جای معالجه سرزنش می‌شوند 

2 جوزا 1402

راهروها و سالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی و دولتی در شهر کابل؛ دو محیط متفاوت برای زنانِ متفاوت است.درسالن‌های انتظار شفاخانه‌های خصوصی انگار فقط زنان خوش شانسی توانستند راه یابند که از نظر اقتصادی مشکلات کم‌تری...

بیشتر بخوانید
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
کشف هویت جنسی
هزار و یک شب

یاسمین: کشف هویت جنسی‌‌ام سخت، اما دل‌پذیر بود

14 جوزا 1402

«از زمانی که خیلی کوچک بودم یادم می‌آید وقتی در جمع پسرها قرار می‌گرفتم حس فرار به من دست می‌داد و فکر می‌کردم کسی در گوشم می‌گوید باید از این جمع جدا شوی. البته یک حس...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00