روح افزا امین
درهمهای کشورهای که امنیت همه جانبه وجود دارد؛ عامل اصلی آن اعتماد افراد آن کشور به پولیس ملیشان است. یعنی بین مردم و پولیس همکاری تنگاتنگ وجود دارد و یکی بازوی دیگری اند. به همین نسبت مردم افغانستان هم باید کنار نیروهای امنیتیشان بایستند و در حوزههای گوناگون نیرویهای امنیتیشان را همکار باشند. عامل دیگری که در تقویت نظام و محکمسازی امنیت یک کشور موثر است و از نقش کلیدی برخوردار است؛ حضور همهجانبه و قاطع زنان در صفهای نیروهای امنیتی میباشد. با اشاره به حضور هزاران زن در صفهای نیروهای پولیس ملی، باید گفت که وزارت امور داخله جمهوری اسلامی افغانستان متعهد است تا حضور زنان در صفهای پولیس ملی را از نظر کمی و کیفی تقویت نموده و فضای کاری مصوون را برای آنان در آن وزارت و صفهای نیروهای پولیس ملی در کــُــل فراهم نماید.
با وجود این که دیوارهای فرهنگی و اجتماعی زیادی فراراهِ پیوستن زنان به صفهای نیروهای پولیس ملی وجود دارد؛ اما شمار زیادی از زنان به صفهای پولیس پیوسته و این روند همچنان جریان دارد و بلندبُردن ظرفیت و توانایی مسلکی زنان در صفهای پولیس ملی یکی از اولویتهای کاری این وزارت پنداشته شده و در چارچوب این برنامه، صدها تن از زنان جهت فراگیری آموزشهای نظامی به خارج از کشور نیز فرستاده شده اند.
بدون حضور زنان در عرصه اجتماعی، سیاسی و نظامی ـ نمی توان از تعادل اجتماعی، سیاسی و نظامی جامعه سخن به میان آورد. معضلههای تاریخی، تنها با حضور گستردهای زنان در دنیای سیاست است که می تواند راهحلهای عملی خود را دریابد.
تاریخ بشریت نشان می دهد که حرف آخر را قانونگذران و سیاستگران می زنند. زنان باید به لزوم حضور گستردهای خود در عرصه سیاسی و نظامی پی ببرند و برای کسب حق مسلمشان، خود را به تفکر سیاسی و جنسیتی مسلح سازند. برای احقاق حقوق شهروندی نیاز به چالش است و در این چالش زنان باید سهیم و برای خود روزنهای امید باشند و راه رسیدن به دموکراسی را می بایست زنان و مردان باهم بپیمایند. حدود نصف جامعهای افغانی را زنان تشکیل می دهد. اکثر زنان افغانستان در خانه مصروف می باشند. گروه کوچک آنان علاوه بر مسوولیت منزل در بیرون هم کار میکنند. یکی از وظایف مهم زنان، اشتراک در بخشهای امنیتی می باشد. با آن که سنتهای حاکم، هنوز دست و پا گیر زنان کشور است و همواره زنان با این سختی ها دست و پنجه نرم میکنند، شاهد حضور پُررنگ زنان در نهادهای امنیتی با توجه به محدودیتهای فرهنگی، اجتماعی و تاریخی میباشیم.
برای اولین بار در زمان محمد ظاهر شاه نزدیک به 9 تن زن در آکادمی پولیس شامل و بعد از فراغت به وظیفه گماشته شدند. ولی با گذشت زمان اگرچه وضعیت امنیتی کشور باثبات و قوی بود؛ جریان پیوستن زنان به صفهای پولیس بسیار کمرنگ شد که البته این پروسه در زمان حکومت سردار داوود و تحول 7 ثور چندان پیشرفت قابل توجه نداشت و تنها در وزارت صحتعامه نظر به ضرورت، برای پزشکان زن اجازه کار داده شده بود. بعد از سقوط رژیم طالبان و توافقنامهای بُن که دولت جدید به رهبری حامد کرزی به میان آمد؛ یک سلسله تغییرهای در بخشهای اجتماعی و اقتصادی رونما گردید. از آنجمله: زمینهای اشتراک خانمها به صفهای پولیس مساعد شد و برای اولین بار وزارت امور زنان در حکومت به میان آمد و برای تعداد زنها در شورای ملی(مشرانو جرگه و ولسی جرگه ) راه یافتند.
با وجود اینکه پولیس با زحمت کشی، فدا کاری کامیابی به دست می آورد؛ همکاری مردم نیز در جلوگیری از بُروز جرم نیزنقش مهم دارد. پُرواضح و روشن است؛ اجتماعی که نظام امنیتی نداشته باشد؛ دامن طغیان و سرکشیها وسعت پیدا میکند و باطل بر حق غالب میشود. موجودیت پولیس زن جهت تأمین امنیت به منظور تلاشی زنان در ایستهای پولیس، تلاشیخانهها و دروازههای ورودی ساختمانهای دولتی ایفای وظیفه می کنند، حتمی است. پولیس زن، مسوولیت نظارت از محلهای رایدهی را که مخصوص خانمها آماده میشوند؛ به عهده دارد و بدین ترتیب در تامین امنیت انتخابات ریاست جمهوری، موجودیت پولیس زن در صفهای پولیس ملی ضرورت مبرم احساس می شود.
پس نظر به چالشها و خطرهای جدیای که مردم را تهدید میکند؛ مهم است تا مقامهای افغانستانی، دونرها وهمچنان مامورهای دولتی و بین المللی که در تربیه و آموزش قوای امنیتی ملی افغان سهیم اند؛ تلاش های شان را به منظور پاسخگو بودن پولیس ملی افغان به زنان که نیمی از جامعه را تشکیل می دهند، تشدید بخشند و نقش پولیس زن را در جامعه بالا ببرند. در صورت ناکامی این تلاشها، دستاوردهای دو دهه که با مشکلات زیادی حاصل شده؛ از دست خواهد رفت و راه پیموده شده به طرف ثبات، پیشرفت و اعتماد به نفس در پولیس ملی نیز با چالش مواجه خواهد شد. در مورد وضعیت پولیس زن باید گفت افغانستان در سطح جهانی تنها کشوری است که در ترکیب نیروهای پولیس این کشور، زنان کمترین سهم را دارند. این مشکل بیشتر ناشی از فروپاشی نظام اجتماعی در طول سالها جنگ، ارزشها و فرهنگهای سنتی حاکم در این کشور می باشد. از این لحاظ زنان در افغانستان از حقوق و آزادیهای انسانی و اجتماعی کمتری برخوردارهستند. با آن که در سالهای اخیر، حضور زنان در جامعه بیشتر شده و برای زنان فرصتهای خوبی مساعد شده است که تحصیل کنند و نقشهای اجتماعی داشته باشند؛ اما نبود فضای باز اجتماعی، عدم امنیت و ساختارهای تک جنسیتی جامعهای جهانی، این محدودیتهای رسمی و نظاممند در برابر زنان شکسته شد و اکنون از بین رفته است.
مطالعهها و تحقیقها نشان میدهند که عادتها، رسمها، ارزشها و باورهای فرهنگی و مذهبی مروج در جامعهای ما، تأثیر مستقیمی بر میزان اشتغال و فعالیت زنان افغان در اجتماع داشته است که جامعه مردسالارِ مانند افغانستان به این باور است که تنها زنان می توانند در خانه و امور مربوط به آن دخالت داشته باشند و نمیگذارند که زنانشان در بیرون از خانه کار کنند. زنان که نصف نفوس کشور ما را تشکیل می دهد؛ باید در تمام شوون زندگی، اعم از اقتصادی، اجتماعی و سیاسی سهم فعال ر و برابر را ایفا کنند. حضور زنان بدون همکاری و مشارکت مردم و بدون ارتقای سطح دانش سیاسی و فرهنگی تمامی مردم کشور امکان پذیر نمیباشد. به ویژه حضور زنان در بخش نظامی و امنیتی ضروری پنداشته می شود. مساله سیاست در افغانستان ناپخته است و حزبهای سیاسی و رقابتهای سیاسی تاهنوز به تکامل و پختگی لازم نرسیده اند و بحث مشارکت سیاسی زنان در حیات سیاسی و اجتماعی بسیار مساله دشوار بوده که به مبارزههای جدی و پیگیر خود زنان بستگی کامل دارد.
امروزه خشونتهایی که بر مردم افغانستان وارد می شود؛ زنان به دلیل زن بودنشان مجبور به تحمل چندین برابر مظالمی می باشند که بر مردان وارد می شود. وقتی مدنیت در جامعه حاکم میشود و مردم شهری می شوند؛ خود به خود زنان از چهاردیواری خانه بیرون میآیند و در تمام شوون زندگانی سهم میگیرند. این سهمگیری هم به صورت طبیعی، قشر زن را در عرصه سیاست میکشاند اما برای حضور زن تنها روابط اجتماعی داخل کشور کافی به نظر نمی رسد. پس در این گیر و دار، زنان نخست باید در عرصه سیاست و فرهنگ متبارز گردند و زمینه تعلیم و تربیه برایشان مساعد گردد و از وابستگی اقتصادی به جنس مرد رهانیده شود و بعدن درعرصه سیاست برایشان، جایگاه بهتر از مردان باز خواهند شد. زیرا با تمام جنبههای منفی، زنان از یک نوع مصوونیت سنتی و از یک نوع احترام برخوردار اند که با اندک وقت به آن می توان پی بُرد. چالش عمده در جلب و جذب زنان به صفهای قوای مسلح، کمپاین ضعیف جلب و جذب می باشد. هیچ نوع ابتکار عمل که بتواند قشر زنان را در ولسوالیها و روستاها در مورد نقش ایشان در صفهای قوای مسلح امنیتی آگاه سازد، روی دست گرفته نشده که این خود باعث منفیگرایی بین اعضای جامعه در مورد نقش زنان در صفهای نیروی امنیتی افغان می گردد. زنانی که دوره آموزشی خویش را تکمیل می نمایند و یا از بورسیه خارجی به کشور باز میگردند به مشکل در بست کلیدی در صفهای نیروهای امنیتی افغان مقرر می شوند که عاملهای آن نبود اداره سیاسی و تبعیض می باشد.
نظر کــُـلی در مورد نیروی امنیتی افغان این است که زنان فاقد ظرفیت و توانایی های لازم برای اجرای مسوولیتهای محوله اند. با وجود آن که بستهای خالی در تشکیل نیروهای امنیتی افغانستان برای زنان وجود دارد، این بستها توسط مردان اشغال و یا به اعلان سپرده شده است. در صفهای نیروهای امنیت ملی کشور، دیدگاه منفی در مورد زن وجود دارد. اکثر خانمها در سکتور امنیتی بدین باور اند که فرهنگ احترام به خانمها نهادینه نشده است. اکثرن ـ زن را به چشم جنس دوم و آسیبپذیر میبینند. زنان نسبت به مردان در اخذ ترفیع و تقرر در بست های خوبف، نظر به تجربه و دسترسی به سهولتها و آموزشها مورد تبعیض قرار می گیرند که این همه باعث دلسردی و عدم اعتماد به نفس زنان به نقش ایشان شده است.
زنان هنوز معتقد اند که نیاز به فهم بیشتر در مورد نقش خویش دارند. زنان با مشکلات چون: تحصیلات عالی، اشتراک در سمینارها و ورکشاپهای مرتبط به وظیفه خویش مواجه اند. در بیشتر مواقع آمران ذکور به ایشان اجازه استفاده از چنین فرصتها را نمی دهند. مسوولان وزارت داخله میگویند، شرایط امنیتی ایجاب می کند تا زنان و دختران در صفهای نیروهای امنیتی، به خصوص پولیس ملی جذب شوند؛ اما سنتهای نادرست در جامعه، آنان را از رسیدن به آرزوهایشان بازداشته است. خانوادههایشان میگویند که این ننگآور است که یکی از اعضای زن خانواده با مردان بیگانه شب و روز کار کند. زنان آبرومند به همچو جاها نمیروند. جوانان افغان مکلف اند تا به فرمانها و خواهشهای بزرگسالان خانواده، خویشاوندان و حتا همسایگانشان گوش بدهند.
بحران امنیتی و جاریبودن جنگ در افغانستان، چیزی است که هنوز جامعهای جهانی نتوانسته صلحی را که در تلاش آن است؛ پیاده سازد. چیزی که نقطهای عطف را نشان می دهد، قربانی شدن زنان و کودکان است که توان دفاع از خویش را ندارند و نباید قربانی این پدیدهای شوم شوند. تحقیقهای اخیر جهانی نشان داده که، زن عامل خشونت نیست. این در حالی است که زنان افغانستان در درازنای تاریخ، متقبل بدترین خشونتها بوده اند. اکثر آگاهان امور، ریشهای این خشونت را در جنگ می دانند. جنگ؛ پدیده ای است که خطرناکترین واقعهها را به بار آورده و عامل اصلی بدبختیها و خشونتها شمرده می شود. زنان جز لاینفکی از نظام هستند که نیمی از پیکر جامعه را تشکیل می دهند؛ اما این کمیت در رابطه با سهم آنان در عرصههای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بسیار نابرابر است. هرچند این نابرابری در کشوری مانند افغانستان بیشتر ریشههای تاریخی و فرهنگی عمیقی دارد اما در مجموع به افغانستان خلاصه نمی شود؛ بلکه این نابرابری در روح جهان و حتا در بسیاری از کشورهای توسعه یافته ـ جاری و ساری است.
ارزش ها و باورهای فرهنگی رايج در يک جامعه، تاثير مستقيمی بر ميزان اشتغال زنان داشته است. در فرهنگ سنتی افغانستان، اولن اشتغال زنان در جامعه به عنوان یک ارزش تلقی نمیشود، چه بسا در موردهای به عنوان ضد ارزش دانسته میشود. خوشبختانه با تاسیس نظام جدید در افغانستان مانعهای سیاسی تا اندازه زیادی از راه مشارکت اقتصادی زنان برداشته شد. حضور زنان در صف نیروهای امنیتی یکی از نیازهای جدی جامعه ماست که بدون حضور زنان کارکرد نهادهای امنیتی ناقص می باشد. دولت برنامههایی را برای جلب، تربیت و آموزش زنان، در بخش رهبری و رزمی نیروهای امنیتی روی دست دارد و برای زنان فرصتهای بیشتری را در نظر گرفته است که شامل پولیس و ارتش می شود. با آن که در سالهای اخیر حضور زنان در جامعه بیشتر شده است و برای زنان، فرصتهای خوبی مساعد شده است که تحصیل کنند و نقشهای اجتماعی داشته باشند اما نبود فضای باز اجتماعی، ناامنی و ساختارهای تک جنسیتی جامعه، از جمله چالش هایی عمده ای میباشند که باعث می شود زنان درعرصه های اجتماعی حضور کمتری داشته باشند.