نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

ققنوس بی‌پرواز

  • نیمرخ
  • 20 جوزا 1399

همچنان بخوانید

عید زنان

مردان عید دارند و زنان پاک‌کاری

5 حمل 1402
خودکشی خواهرم باعث بیداری خانواده شد

خودکشی خواهرم باعث بیداری خانواده شد

5 حمل 1402

هدا خموش
از زندگی؛ سهم کوچک‌اش برای زنان رسیده است. به گونه‌ای که آن سهم هم با تصمیم‌های عجولانه، عمدی و غیرعمدی از آنان ستانده شده است. زنان هیچگاهی به رویاها و خواسته‌های واقعی‌‌شان دست نیافته اند. زیرا همیشه دستان پیدا و ناپیدا مانع رسیدن آنها شده است. حق انتخاب و تصمیم‌گیری که از اصلی‌ترین شاخصه‌های زندگی به حساب می‌آید؛ زنان روستایی و شهری از آن محرومند. خصوصن زنان روستایی. تنها حقی که نصیب آنها می‌شود، سکوت است. سکوت در برابر نابرابری‌ها.
زرغونه که امسال ۳۹ سالش می شود؛ دیگر آن زنی نیست که رویا ببافد و عشق را در بلندترین قله‌ای خوشبختی جستجو کند. زیرا عرصه چنان بر او تنگ شده است که نه راهی برای فرار دارد و نه راهی برای جنگیدن. چشمانش کبود و بدنش سیاه‌کوب است. او برای هفتمین بار تصمیم دارد که جهزیه‌اش را برای یک زندگی جدید آماده کند. زندگی‌ای که پانزده سال پیش به سیاهی نشسته بود. زیرا پدر و مادرش او را به کسی داده بود که او هیچ رغبتی نسبت به او نداشت. زرغونه می‌گوید؛ در یکی از شب‌ها، کسانی از نزدیکان پدرم به خواستگاری‌ام آمد، در اینجا پدرم بدون این‌که با من مشورت کند، از من بپرسد که آیا من راضی به این وصلت هستم یا نه؛ مرا به نامزادی او در آورد.
من هم که جز پذیرفتن آن راهی نداشتم؛ به اجبار آن را پذیرفتم. خانواده‌ای شوهرم براساس رسم و رواج‌ها باید در هر عید و برات، عیدانه می‌آوردند اما آنها به دلیل نداشتن پول و سرمایه این کار را نمی‌توانستند، تا این‌که در یکی از روزها شوهرم مرا به امان خدا سپرد و خودش رفت. نه سال از این قضیه گذشت، شوهرم در جریان این نه سال زنی دیگر گرفت، بدون این‌که مرا طلاق داده باشد. او از زن جدیدش صاحب سه فرزند شد اما من هم‌چنان در خانه مانده بودم. او برای خانواده‌ام گفته بود که زرغونه باید تا وقتی منتظر بماند که من صاحب مال و دارایی شوم. امروز من بعد از نه سال، هفتمین جهزیه‌ای خود را آماده می‌کنم تا فردا با مردی ازدواج کنم که نه سال از عمرم را تباه کرد. اما باز هم مرددم، نمی‌فهم که آیا این کارم خوب است یا بد. من بین عقد و طلاق مانده‌ام. بین سکوتی که تنها صدایش آبی گرمی‌ست که از چشمانم به زمین می‌چکد و زندگی‌ام را دستخوشِ فردای نامعلوم می‌کند.
امروز من سرشارِ از نفرتم. نفرتی ناخواسته‌ای که بر من تحمیل شده است. نفرتی که وجودم را مالامالِ درد و تلخ‌کامی نموده است. نفرتی که بودنم را از من ستانده است. نفرتی که هویت زنانگی‌ام را به حراج گذاشته است. من اما، با وجود همه‌ای این ستم‌ها، باز هم تصمیم دارم قوی باشم. زیرا می‌دانم که اگر من امروز خودم را ببازم، فردا دخترم عین تجربه‌ای تلخ را خواهد داشت و من این را نمی‌خواهم. می‌خواهم ققنوسی باشم که خانه‌ی تاریک زندگی را روشن کنم و فردایی را رقم زنم که امید از شش جهت جاری شود.

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
صابره
هزار و یک شب

سرنوشت صابره؛ از میز مطالعه به دود آشپزخانه

2 حمل 1402

صابره، 17 ساله، تازه امسال مکتب را به پایان رسانده است. در حالیکه هنوز با اعتماد به نفس می‌گوید لیسانس خود را از یک دانشگاه معتبر بین‌المللی خواهد گرفت، احساس می‌کند وضعیت کشور او را به سوی قفس تنور و آشپزخانه می‌راند.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00