صلح میان دو گروه متخاصم و در حال جنگ زمانی ممکن است که دو طرف از ادامهی جنگ خسته شده باشند و به پایان جنگ از راه گفتوگو باورمند شوند. طرفهای درگیر درک کنند که از راه جنگ هیچ گروهی پیروز نمیشود و باید تن به صلح دهند. بیتردید صلح میان دو گروه متخاصم انتخاب خط میانه برای بیرون رفت از حالت جنگی است. دو طرف که استقالالیت لازم برای تصمیمگیری داشته باشند. اما بحث صلح و جنگ در افغانستان چگونه است؟ آیا صلح محقق خواهد شد؟ زنان در گفتوگوهای صلح چه نقش و جایگاه دارند؟
دهههاست که جنگ در افغانستان ادامه دارد. همه از جنگ خستهاند. مردم افغانستان بحق سزاوار رسیدن به صلح و رهایی یافتن از پدیدهی ویرانگر جنگ هستند. حکومت سالهاست بحث صلح را یدک میکشد. اما طرح و برنامهی برای پایان جنگ و آمدن صلح ندارد. صلحخواهی حکومت مانند بقیه شعارهایش نمایشی و دروغین است. اگر حکومت در پی ثبات و پایان جنگ بود، باید زیربناهای اقتصادی و سیاسی کشور را استحکام میبخشید، قانون را بدون تبعیض تطبیق میکرد، از دامن زدن به تعصب، تبعیض و نابرابری خود داری میکرد، در راستای تأمین عدالت و حقوق شهروندی کوشا میبود. متأسفانه هیچ یک از این کارها را انجام نداد. این وضعیت خود فرصت بیاعتمادی میان دولت و مردم را فراهم کرد. از گسست به میان آمده گروههای مخالف حکومت استفادهی اعظمی بردند. سربازگیری کردند و به خشونتها در دل بحران خودساخته و درونساختاری تداوم بخشیدند.
در طرف دیگر اما طالبان با گذشت هر روز قدرت گرفتند. بهجز مرکز ولایتها، مناطق دیگر را نا امن کردند. بر بزرگراهها تسلط یافتند و دامنهی حاکمیت حکومت را محدود ساختند. طالبان هیچگاه آماده نشدند با حکومت افغانستان مذاکره کنند. همواره حکومت را دستنشاندهی غرب به ویژه امریکا عنوان کردند و کشور را اشغال شده خواندند. تا این که امریکا خود با طالبان وارد گفتوگوی مستقیم شد. این اقدام سبب شد تا طالبان وجهه و جایگاه بینالمللی پیدا کنند. کشورهای منطقه از طالبان دعوت رسمی کردند. این گروه در منطقه به عنوان یک طرف اصلی شناخته شد.
حکومت اما هنوز درگیر زد و بندهای درونی است. بحران انتخابات، فساد سیستماتیک، قومیسازی مناسبات قدرت و ثروت و دهها عامل دیگر نشان میدهد که حکومت در وضعیت دشواری به سر میبرد. ناکامی حکومت در تأمین امنیت، حاکمیت قانون و حکومتداری خوب سبب شده است تا از چشم حامیان جهانیاش به ویژه امریکا بیفتد و اعتماد کشورهای منطقه را نیز از دست بدهد. برای همین حکومت در حاشیهی گفتوگوهای صلح قرار دارد تا در متن. زیرا بحث صلح خواست امریکا و اقدام این کشور است. طالبان نیز وابستگیهای پیچیدهی منطقهای دارند. آنان نیز استقلالیت لازم برای انجام گفتوگوهای جدی را ندارند. اما تا اینجای کار طالبان نسبت به حکومت، سود بیشتر بردهاند. امریکا را قانع ساختند که با آنان بر میز مذاکره بنشینند، جایگاهشان را در منطقه تثبیت کردند، در داخل نظام نیز سربازگیری سیاسی انجام دادهاند، بیآنکه هیچ زمانتی برای موفقیت گفتوگوهای صلح وجود داشته باشد، زندانیانشان برخلاف تصور همه رها شدند.
پیداست که هم حکومت افغانستان و هم طالبان در تصمیمگیریهای شان مستقل نیستند. دو طرف با فشارهای سیاسی کشورهای دیگر تن به این خواست دادهاند، هرچند که شعار صلح سر دهند. در چنین وضعیتی تحقق صلح پایدار و واقعی نامتصور است. با آنکه هنوز چشماندازی روشنی از آیندهی صلح وجود ندارد. زیرا بحث صلح در حکومت سیاسی شده است. حکومتِ تازه شکلگرفته بر اساس توافق و مشارکت میان دو گروه انتخاباتی ایجاد شد. شورای عالی مصالحهی ملی که شریک حکومت است، هنوز هیچ اقدام اساسی برای آغاز مذاکرات صلح و پایان جنگ نکرده است. از طرح و برنامه نیز خبری نیست. لذا سیاسی شدن صلح مبین ادامهی جنگ و استفادهی ابزای از صلح در سیاست است.
از زنان نیز استفادهی ابزاری برای صلح و سیاست میشود. حضور زنان در حکومت نمادین است. از صلاحیت و قدرت لازم برخوردار نیستند. تا اینجای کار در گفتوگوهای صلح نیز نقشی معناداری ندارند. هرچند ابتکار صلح به دست امریکاست و حکومت افغانستان نیز نقش اساسی ندارد، اما زنان به عنوان نیمی از پیکر جامعه و گروهی که بیشترین آسیب را از سوی طالبان دیدهاند، میباید در متن تحولات صلح قرار داشته باشند. زیرا طالبان دشمنان اصلی آزادی و حقوق زنان هستند. اگر صلح میان حکومت و طالبان صلح بر سر قدرت است، صلح میان زنان و طالبان صلح بر سر دو اندیشه است؛ اندیشهی آزادیخواهی و برابریطلبی در برابر تفکر اسارتخواه و تبعیضآور.
خشونت و جنایت که از سوی طالبان اعمال میشود، از یک بستر فکری-فرهنگی ریشه میگیرد. این تفکر و باورهای طالبان است که رفتار آنان را جهت میدهد. پندار و رفتار که با انسان امروز و آزادیهای انسانی و حقوق بشری به ویژه آزادی و حقوق زنان سر مخالفت دارد. آشتی با طالبان تنها سهیم ساختن طالبان در قدرت نیست. باید باور و تلقیهای مشترک نسبت به حقوق و آزادی انسانها به ویژه حقوق و آزادیهای زنان نیز شکل گیرد. اما از وضعیت جاری پیداست که هیچ تغییری در تفکر طالبان به میان نیامده است. بنابراین؛ ضرورت جدی است تا نقش زنان در گفتوگوهای صلح سازنده باشد.
اما وقت از زنان و حقوق و آزادیهای شان سخن میزنیم، نباید فراموش کرد که زنان به عنوان یک کتلهی تعریف شده دارای خواست و اندیشهی یک دست نیستند. زنانِ هستند که تفاوت اندیشه و تفکر شان با طالبان اندک است، اما زنان هم هستند که هیچ سنخیت با تفکر طالبانی ندارند. تفکر و باور طالبانی را تفکر تحجری، عدالتستیز و خردگریز میشمارند. زنان که در حکومت و روند صلح حضور دارند از کدام تفکر نمایندگی میکنند؟ گروه اول یا دوم! اینجاست که باید از طیفهای فکری مختلف زنان در صلح و سیاست حمایت شود. حضور معنادار آنان در میدان صلح و سیاست میتواند راهگشا باشد. نقش سمبولیک زنان در صلح و سیاست پیامد ناخوشایند و فاجعهبار دارد. امریکا که بازیگر اصلی میدان صلح و سیاست در افغانستان است، هنوز هیچ اقدام جدی در راستای حضور و نقش معنادار زنان در روند صلح نکرده است. زنان سیاستپیشهی افغانستان نیز از اتحاد و انسجام قوی برای رویاروی با تحولات سیاسی به ویژه تحولات صلح برخوردار نیستند.