بر کسی پوشیده نیست که بنیانهای اجتماعی در جامعه افغانستان متکی بر باورهای مردسالارانه است. در جامعهای مانند جامعه افغانی که در فضای بین دموکراسی و باورهای سنتی قرار گرفته است، پرداختن به مسایل مربوط به زنان، از نگاه عدهی کثیری از مردان و حتا زنان طرفدار نظام پدرسالاری کار خلاف ارزشهای اسلامی و باورهای نشأت گرفته از تعالیم دینی تلقی میشود. اما گذشتن و داشتن نگاه سرشار از بیاعتنایی نسبت به وضعیت زنان کشور که به عنوان طبقه تربیت کنندهی کارگزاران آینده محسوب میشوند هم نوعی خیانت به تمام آموزشهایی هست که افراد در مکاتب و دانشگاهها فرا میگیرند. در این متن به بررسی روانشناسانه خشونتهای جنسی علیه زنان پرداخته میشود و راهکارهای علمی در جهت پیشگیری از این معضل ویرانگر ارایه خواهم شد که درک صحیح این رهیافتها، منوط به تسلط خوانندگان عزیز بر نظریههای «تن درمانی»، «درمانهای روانکاوانه»، «رفتار درمانی» و «درمان رفتاری – شناختی» می باشد.
همهگی میدانیم که زیست شناسی، خشونت جنسی را از سوی طرفین خشونتورز و قربانی، با توجه به عواملی مانند کارکردهای مغز، غریزه جنسی، اختلالات هورمونی، معلولیت و مواردی از این قبیل تبیین میکند؛ اما روانشناسی اجتماعی به تاثیر روانی خشونت بر قربانی و نیز روحیات و گرایشهای خشونتورزان توجه مینماید.
زنان قربانی خشونت جنسی، یا از خاطرات آن صرف در ایام کودکی رنج میبرند و یا همزمان با تجربه آن، شاهد اعمال خشونتآمیز نسبت به فرزندان خویش اند، ضمنا این زنان قربانی، در قبال عمل انجام شده، احساس گناه نموده خود را سرزنش میکنند و در این موارد فراموش میشود که فرد متعدی بایستی سرزنش گردد نه قربانیای که سوژه عمل مزبور بوده است.[1]
در این شرایط، برخورد عاطفی با قربانی به زمان بیشتری نیاز دارد. در این میان بایستی این نکته را هم در نظر داشت که نه وضعیت ظاهری و نه شخصیت روانی قربانی، هیچ یک عامل عمدتا مهمی در اتخاذ تصمیم مجرمانه محسوب نمیگردد.[2]
همچنین باید توجه نمود که «قربانی شدن» غالبا وجه تصادفی–هیجانی دارد و در بعضی موارد با نقشه قبلی افراد خشونتپیشه یا به واسطهی پذیرش وضعیت روانی قربانی رخ میدهد. بسیاری از خشونتورزان علیه زنان، تعارض یا مشکل ذهنی نسبت به زنان دارند[3]. این خشونتورزان در بین تمام طبقات اجتماعی پراکنده اند و این در حالی است که تعقیب کیفری این گروهها بیشتر متوجه طبقه متوسط و پایین جامعه میشود و خشونتگران طبقات بالای جامعه، به واسطهی نفوذ و داراییهای شان، از این کیفرخواستها مبرا میگردند و یا پروندههای قضایی شان هرگز روی میز دادخواهان جامعه، جهت بررسی قرار نمیگیرد. برای افهام و تفهیم بهتر این موضوع، به نمونههایی مانند: قتلهای زنجیرهای زنان، تجاوزهای گروهی، آزار و اذیت و استثمار زنان برای تجارت جنسی میتوان اشاره نمود. افرادی که دست به چنین اعمال ضد انسانی میزنند، به دو دسته عوام و خواص تقسیم میشوند. تعقیبات کیفری، مجازات و تنبیه، عمدتا در میان مجرمانی که از طبقه عوام اند دیده میشود و طبقه خواص، کمتر از هر گروه دیگری در قبال این جنایات شان مواخذه میشوند. دلیل این تبرئههای ناعادلانه، فساد اداری و اخلاقیای هست که متاسفانه در جوامع در حال توسعه و یا عقبمانده حکمفرماست.
از آنجا که امروزه جبران خسارات قربانیان خشونتهای جنسی از مرحله انتقامگیری بازدارنده و پرداخت جریمه توسط دولتها گذشته و برههی حل سیستمی مسایل انسانی–اجتماعی رسیده، لذا سه موضوع حمایت از قربانی، گردآوری دادههای مربوط به خشونت جنسی و پیشگیری و مهار آن باید مورد توجه قرارگیرد.[4]
حمایت خاص از قربانیان خشونت جنسی توسط نظام عدالت کیفری صورت میگیرد، اما حمایت عام از آنها مبتنی بر نگاه و مواجهه سیستمی با مسایل اجتماعی است. حمایت از قربانیان خشونت جنسی از شناسایی قربانیان بالقوه و اعمال مراقبت از آنها آغاز شده و تا تفهیم و ترویج فرهنگ خود «ایمن سازی» شامل ارائهی اطلاعات اجتماعی، آموزش جلوگیری از خطرپذیری و رهایی از آن، تقبیح اجتماعی بیاحتیاطیها و پیشبینی تنبیههای مناسب و عدم حمایت کیفری از قربانیان مقصر پیش میرود.[5]
حمایت از قربانیان خشونت جنسی هم بلافاصله پس از تحقق جرم (مساعدتهای پزشکی و تسکین ناملایمات روانی) و در مرحله دادرسی (تفهیم حقوق قربانیان به آنان با جلب اعتماد ایشان، تسهیل اقامه دعوی، حفظ شخصیت قربانی در مراحل دادرسی، تسریع روند دادرسی با استخدام وکلای مناسب، پیشبینی معافیت هزینه دادرسی، امکان دسترسی قربانی به پرونده اش و تضمین امنیت آنها در تمام مراحل دادرسی) صورت میگیرد و هم در مرحله تامین ضرر و زیانهای عمل مجرمانه خشونتورزان تحقق مییابد.
برای اقدام واقعبینانه علیه خشونت جنسی، آمار باید رقم واقعی آن را نشان دهد؛ زیرا آمار رسمی عمدتا نشانگر عملکرد قضایی–قانونی است و در صورت عدم آمادهگی جامعه نه تنها تمام خشونتها گزارش نمیشود، بلکه قانون نیز قادر به کشف آن نیست.
بر پایه این آمارها است که میتوان به پیشگیری و مهار خشونت جنسی اقدام نمود. در این راستا، پیشگیری باید به شکل عام و خاص دنبال شود، همچنین برای درمان خشونتورزان میتوان از نظریههای «تن درمانی[6]» ، «درمان روان کاوانه[7]» و «رفتار درمانی و درمان رفتاری–شناختی[8]» سود جست.
به امید روزی که دیگر هیچ زنی در جغرافیایی به نام افغانستان که متعلق به همه ماست، از نابرابریهای اجتماعی، خشونت جنسیتی و عواملی مانند آن رنج نبرد.
[1] . McLaughlin and Muncie, 1996:300
[2] . McDonald, 1976:222
[3] . Queen’s Bench Foundation, 1976:70
[4] . محمدی اصل، عباس، جنسیت و خشونت، ص32
[5] . همان
[6] . Physical Therapies Theory
[7] . Psyches analytic
[8] . Cognitive – Behavioral Therapy