کریستال بیات
جرگهی بزرگ مشورتی صلح و سایر نشستهای کلان ملی آینهی تمامنمایی روایتهای رفتاری شهروندان افغانستان امروز است. در جرگهی بزرگ هرچه به وضاحت به مشاهده میرسد؛ پس از هژده سال مشق و تمرین دمکراسی، تجربه چندین دور انتخاباتهای گوناگون، حضور زنان در سیاست، اقتصاد، رسانهها، شورای ملی و شوراهایی ولایتی و محلی، نقش زنان در تصمیمگیریها، تربیونها یافتن آنان در استیژهای بینالمللی و جهانی، فرصتهای تحصیلی در سطوح بینالمللی و جهانی در دانشگاههای منطقه و جهان، به میدان رفتن دختران و زنان در میدانهای وزرشی و مسابقات غیر ورزشی، دادخواهیها، آگاهیدهی، برابریخواهی، همه و همه که دستآوردها و فرصتهای با اهمیت استند. پروژههای مقطعی و کوتاهمدت برای مهار و کاهش خشونتها از سوی نهادهای ملی و بینالمللی در طول هژده سال تطبیق گردیده است. واکنشهای متفاوت خصوصن چند واکنش در جرگهی بزرگ مشورتی صلح، ثابت ساخت که زنان این سرزمین از خشونتهای ساختاری رنج میبرند.
نخستین خشونت، خشونت اعتراضی یک زن در جرگهی بزرگ مشورتی صلح بود. اعتراض، حق مدنی و شهروندی افراد است. هرکس حق دارد و میتواند برعلیه وضع موجود و براساس دیدگاه خودش دست به اعتراض بزند. انتقاد کند و خواستار اصلاحات گردد. به این که اعتراض خانم بلقیس روشن به موقع بود یا نه؟ کاری ندارم. اما حق اعتراض همیشه محفوظ است. بحث من خشونت ساختاری است که در هر فرصتی بروز میکند. این مرتبه این خشونت از سوی یک خانم صورت گرفت. وقت خانم در میان جماعت 3200 نفری اعتراض کرد، زنی دیگر بر او حملهور میشود. بیانگر چهرهی خشنِ خشونتهای ساختاری است که از سوی یک زن باسواد، کارمند دولت که در کابل زندگی میکند به اعضای دیگری که از دورترین نقاط کشور از ولسوالیهای دور و از روستاها آمدهاند، منتقل میشود. این روایت از پایتخت به ولسوالیها و قریهها میرود. حملهی یک زن و لهِ کردن یک زن دیگر حکایت از موجودیت خشونت ساختاری در اینجا دارد.
اینکه به تنوع و تکثر دیدگاه و نظریات متفاوت باید احترام بگذاریم حتا اگر خلافِ نظر و میل مان باشد بماند سرجایش. اینکه یک چنین برخوردی به زنان دیگر آسیب میرساند مهم است. متلکها، طنزپردازیها و خندههای مردانی را در رسانهها میبینیم که خوشحال میشوند بار سنگین و ننگین خشونت مردان به زنان کم شوند و خشونت زن علیه زن تقویت گردد و در هر دو خشونت زنی قربانی است، برای مردانی که از به پایین کشیده شدن زن لذت میبرند هرگونه خشونت تخلیهی شان مینماید.
خشونت ساختاری دیگر برخواستن و تربیون دادن به یک مولوی است. تربیون یافتن مولوی نیز حق یک مرد و یا هر شهروند است. هیچکس هم نمیدادند که مولوی در دلش چیست تا جلوش را بگیرند؟ مهمترین مورد در روسپی خواندن یک زن در مظهر عام توسط یک مولوی مرد شعور و آگاهی جماعتی را به نمایش میگذارد که برای سرکوب یک زن هیچ ابزار و وسیلهای دیگر که نیافت به روسپی خواندن پناه میبرد. بزرگترین و دردآورترین خشونت ساختاری برچسپ ناآگاهانه از سوی یک مولوی به نمایندگی هزاران مولوی دیگر است. تعجب برانگیزترین مورد کف زدن حاضرین به بیحرمتی، توهین، تحقیر و تهمت مولوی به یک زن است.
جرگهی بزرگ مشورتی صلح به ما نشان داد که خشونت بستگی به شهر و روستا، باسواد و بیسواد، زن و مرد، دیندار و سکولار ندارد، خشونت ریشهی عمیق در افکار و اندیشههای مردمان این سرزمین دارد. خشونت در تمام لایههای جامعه ریشه دوانیده است. خشونت در تمام وجود مان به اشکال مختلف رسوخ کرده است. جرگه خشونت برعلیه زن را نه تنها به مردمان این سرزمین بلکه از طریق رسانهها به تمام جهان تکثیر کرد. بنابراین؛ برای ریشهکن کردن خشونت ساختاری و غیر ساختاری نیازمند مراجعه به تربیت، آموزش و پرورش، تحصیل، محل کار، جامعه و ادبیات هستیم. ادبیات و فرهنگ و در کنار آن، هنر نقش برجسته در کاهش و افزایش خشونتها بر علیه زنان در مکانها و زمانهای مختلف بازی میکند. نیاز داریم تا در گامِ نخست خودآگاهی را تقویت کنیم و مراحل بعدی به بیدارگری و آگاهیدهی برای ارتقای شعور جمعی و رفتار اجتماعی به سمت و سوی آگاهی جمعی گامهای موثر برداریم.