خانم کروخیل، سپاس از اینکه برای گفتوگو با نیمرخ وقت گذاشتید. در مورد جایگاه سیاسی زنان و اهمیت آن؛ انتظاری را که ما از نظام دموکراسی داشتیم این بود که زنان افغانستان در چارچوب آن رشد کنند و از حاشیهی جامعه و سیاست به متن بیایند، آیا به این اهداف نایل شدهایم یا نه؟
تشکر، در مورد اینکه در حیات سیاسی مملکت زنان در کجاست؛ واقعن از حاشیه به متن و مرکز تصمیمگیری آمدهاند یا نه؟ باید بگویم که زندگی زنان امروز با دیروز قابل مقایسه نیست؛ یعنی تغییراتی به وجود آمده است. زنان نسبت به تمام دورههای تاریکِ را که گذراندهاند اکنون در وضعیت بهتری قرار دارند که نباید چشمپوشی شود. اما اینکه زنان در افغانستان واقعن در سیاست کشور تصمیمگیرنده باشند هنوز سوال برانگیز است. چرا؟ بهخاطر اینکه سیستم کاملن مردانه است. سیاستمداران جنگجو و جنگسالار نیز در کنار مردان تکنوکرات و مدنی هنوز دخیل سیاستند. هنوز فرهنگ مقاومت در برابر حضور بیشتر زنان وجود دارد. فکر میکنم طی چند سال اخیر دروازهی ورود زنان به متن قضایای سیاسی کشور تا اندازهای باز شد. اما دخیل شدن زنان در سیاست مملکت اگر از سوی همه سیاسیون در طبقات مختلف پذیرفته و حمایت نشود، بازهم حضور زنان به شکل سمبولیک میماند. یعنی زنان در سیاست حضور دارند ولی تاثیرگذاری آنان هنوزهم جای سوال است.
یعنی شما میگویید کلیت نظام فضا را باز گذاشته اما زنان بهخاطر وجود سیستم مردسالاری هنوز حضور تأثیرگذار بر سیاست کشور ندارند؟
کل نظام نه، فکر میکنم رییس جمهور و تعداد کمی از سیاسیون میخواهند که حضور زنان در سیاست کشور تأثیرگذار باشد، اما سیستم سیاسی اینقدر زنستیز، مردسالار و افراط گراست که به اشکال مختلف این پروسه را اخلال میکند. مثلن من منحیث سفیر در کانادا مقرر شدم؛ یعنی راه برای سفیر شدن زنان باز است. اما همکاران وزارت خارجه و کارمندان سفارت مخالف کار کردن با یک سفیر زن بودند. عدم حمایت این سیستم باعث شد کارم را رها کنم. یعنی برای مردان دخیل سیستم سیاسی کشور هنوزهم عار و ننگ است که چطور حضور زنان را در کرسیهای بالاتر از خود بپذیرند!
به نظر شما چه عواملی باعث این مقاومت علیه ارتقای زنان در سیاست میشود؟
این مقاومت وجود دارد چه آن را عرف سنتی بگویید یا مردسالاری ویا زن ستیزی؛ چون انسانهایی که در حالت جنگی بزرگ شدهاند تحمل تماشای رشد و تصمیمگیرندگی زنان را ندارند.
با این وجود اگر در درون دولت برخورد با زنان به گونهای باشد که یک زن نمیتواند منحیث سفیر کار کند پس سرنوشت زنان در پروسههای بزرگ ملی مانند: صلح چه خواهد شد؟ و مواجهه ما با گروهی که هیچ زنی در ساختار قدرت و گروه شان ندارند چگونه خواهد بود؟ در حالی که در پروسه صلح نگرانی جدی مردم قربانی شدن حقوق و آزادیهای زنان است.
زنان در این پروسه بدون شک چالشهایی را خواهند داشت. در هیأت مذاکره کنندهی دولت برای صلح، ما یک هیأت 21 نفره داریم. اما فقط چهار تن شان خانمها هستند. این چهار زن باید ابتدا بر هفده عضو تیم خودشان چقدر تأثیرگذاری خواهند داشت تا در میز مذاکرات صلح کل اعضای تیم از مسایلی که برای زنان مهم است دفاع کنند. در طرف مقابل، گروه طالبان یک هیأت 20 نفره معرفی کرده که هیچ زنی در بین شان نیست. یعنی در روند مذاکرات صلح در حقیقت چهار زن در مقابل 37 مرد قرار دارند. برای ما جای سوال است که آیا هفده آقایی که نمایندگان دولت افغانستان استند حتمن ارزشهای زنان برای شان مهم است؟ به همین خاطر زنانی که عضو هیأت مذاکرهکننده استند واقعن با مشکلات بزرگ روبهرو خواهند بود. چون توازن در نمایندگی وجود ندارد؛ چهار زن در برابر 37 آقا که بیست تن شان طالب و هفده تن دیگر ذهنیت نیمه طالبانی دارند. هراس ما این است که مبادا ما زنان همچنان که بازندهی جنگ بودیم، بازندهی صلح نیابتی نیز باشیم.

زنان در افغانستان سوژهی صلح بوده و همیشه حقوق و آزادیهای شان مورد بحث رسانهها و افکار عمومی قرار دارد. با این جایگاهِ زنان در دولت که تأثیرگذاری چندانی بر تصمیمگیریها ندارند و در ساختار هیأت مذاکرهکننده نیز حضور کمرنگ دارند، پس سرنوشت ارزشهای زنان پس از صلح چه خواهد شد؟
زنان فعلن باید به صورت فعال دادخواهی کنند. نگرانی جدی دیگر ما شورای عالی مصالحه است. نهادی که تصمیمگیرندهی اصلی این گفتمان است. زنان باید از آدرس زنان انتخاب میشدند، اما انتخاب زنان عضو هیأت مذاکره بازهم از سوی خود مردان صورت میگیرد. ارچند همه زنان برای ما قابل اعتمادند اما ظرفیتها و تعهد به ارزشها شاید متفاوت باشد. در شورای عالی مصالحه باید زنان نقش مهم داشته باشند؛ چون این شورا مرکز تصمیمگیری است، باید حضور زنان پررنگ و مؤثر باشد تا آجندای مورد نظر زنان را در پروسه دخیل سازند.
آیا مردانی که دخیل در این پروسه استند از ارزشهای زنان حمایت نخواهند کرد؟
آقایانی که عضو هیأت مذاکره استند چه از جانب دولت باشند چه از جانب گروه طالبان؛ مشترکات خودشان را دارند. برای آنان معاملهی سیاسی شان شاید مهمتر باشد تا حضور و مشارکت زنان، آینده زنان، توانمندی زنان، نقش و سهم زنان در سیاست آیندهی مملکت. درست است که طالبان فعلن یک جملهی کلی را میگویند که زنان میتوانند در چارچوب شریعت اسلامی درس بخوانند و کار کنند، اما تعریف و قرائت آنان از این چارچوب چیست؟ برای من منحیث یک زن مهم است که بدانم قرائت طالبان از چارچوبهای شریعت چیست و او فردا چگونه عمل خواهد کرد؟ اما برای آقایانی که به نمایندگی از مردم میروند شاید این مهم نباشد. از همین رو، برای ما زنان نظام جمهوری اسلامی افغانستان مهم است. چون در یک نظام دموکراتیک زن و مرد، پیر و جوان جایگاه خودش را پیدا میکند. اما آیا برای این آقایان هم نظام جمهوری اسلامیافغانستان مهم است یا سهم قوم و تنظیم شان؟ به همین خاطر میگوییم که اولویتهای زنان و مردان در این پروسه شاید تفاوت داشته باشد.
خانم کروخیل؛ در پروسه صلح افغانستان تنها ما شهروندان افغانستان نیستیم که تصمیم میگیریم، دست خارجیها نیز دخیل است. تعهد همکاران بینالمللی افغانستان را در حفظ ارزشهای دموکراتیک در کشور چگونه ارزیابی میکنید؟
در اوایل ورود قوای ایتلاف در افغانستان، ارزشهای مدنی برای شان بسیار مهم بود تا مردم خودشان را قانع کنند که ما برای دموکراسی و حقوق بشر میجنگیم؛ ضمن اینکه اهداف خودشان را داشتند. اهداف شان جنگ علیه تروریزم در منطقه بود. چون منافع خودشان در خطر افتاده بود. به برداشت من هر دولتی ضمن درنظرداشت منافع ملی خودش، مسؤولیت بینالمللی نیز دارد. امریکا در رأس همکاران بینالمللی افغانستان مسؤولیت دارد تا تعهداتش را عملی کند. نفس حضور امریکا در افغانستان کشور ما را آسیبپذیر ساخت. پاکستان و ایران با استفاده از این فرصت افرادی را تحریک کردند و گفتند مملکت تان اشغال شده، جهاد کنید. محمود احمدی نژاد رییس جمهور ایران از تریبون ارگ ریاست جمهوری افغانستان استفاده کرد و اعلام کرد که افغانستان اشغال شده است. پاکستان نیز مدارس دینی را راه انداخته و گروههای افراطی مذهبی را انگیزهی جنگ در افغانستان میدهد. چون حضور امریکا ما را آسیبپذیر ساخته، بنابراین مسؤولیت بینالمللی نیز دارد. اما در میز توافق صلح امریکا با طالبان هیچ نمایندهای از جانب دولت افغانستان حضور نداشت. همچنان تصمیم امریکا برای رهایی پنج هزار زندانی طالبان نقض استقلال سیاسی افغانستان است و این موضوع نگرانیهای جدی را در مورد تعهدات آنان ایجاد میکند.
یعنی امریکا بر تعهداتش در قبال افغانستان پابند نیست؟
من فکر میکنم نه تنها که تعهد ندارد بلکه صرف بر منافع شخصی خودشان فکر میکند تا منافع افغانستان و مسؤولیت بینالمللی امریکا.
حضور و حمایت همکاران بینالمللی افغانستان برای زنان جای امیدواری بود. پس پیامد عدم تعهد و خروج شان چه خواهد بود؟
حضور شان برای ما یک فرصت بود. نهادهای مدنی فعال شد، بازسازی صورت گرفت، ارزشهای دموکراتیک نهادینه شد، حقوق زن، حقوق شهروندی و آزادی بیان به وجود آمد؛ وضعیت اقتصادی مملکت تغییر کرد. اما نتیجهی حضور شان زمینهی رشد گروههای افراطگرا را نیز فراهم کرد و از مردم قربانی زیادی گرفت. فعلن خروج امریکا از افغانستان یک مسأله است و مسأله مهمتر این است که چه تضمینی وجود دارد تا گروههای تروریستی مشکلی برای جهان و منطقه ایجاد نمیکند؟
به نظر شما نظر به روند جاری آیا توافق صلح به این زودیها در کار خواهد بود؟ اگر این توافق صورت بگیرد، پس از این صلح سیاسی رویکرد طالبان با زنان چگونه خواهد بود؟
ابتدا میخواهم بگویم که خروج امریکا حتمی نخواهد بود. یعنی در ضمایم توافقنامه قطر میان امریکا و طالبان سه پایگاه نظامی امریکا در افغانستان باقی خواهد ماند که بهخاطر مصالح جنگجویان طالبان همگانی نشده است. مسأله دیگر این است که امریکا پس از خروج احتمالیاش طالبان را برای جنگ علیه داعش و القاعده استخدام میکند. بازهم افغانها کشته میشوند. در تداوم جنگ بدون شک همه اقشار کشور قربانی خواهند شد. اما طالبان نیز تعریف دقیق از افغانستان جدید ندارند.
شاید طالبان یک میلیون همفکر داشته باشند، اما زنان افغانستان حدود شانزده میلیون نفرند. نادیده گرفتن این تعداد شهروندان ناممکن است. در ضمن جوانان افغانستان که خواستار نظام طالبانی نیستند. یعنی بیش از 20 میلیون نفر نفوس کشور جوان است و همه افغانستانِ دموکراتیک میخواهند نه نظام طالبانی. گروههای قومی نیز طی چهار دهه جنگ انسجامی به دست آورده که به سادگی تسلیم طالبان نخواهند شد. بنابراین؛ طالبان باید روی این موضوع فکر کنند که اگر بخواهند مثل گذشته عمل کنند هرگز از سوی مردم افغانستان پذیرفته نمیشوند. طالبان اگر بخواهند حیات سیاسی داشته باشند باید ارزشهای مردم عادی، زنان و جوانان افغانستان را بپذیرند. چون چهرههای سیاسی که با آنان روبهرو استند بخش بسیار کوچکی از مردماند؛ آنان نمایندگی از کل مردم افغانستان نمیکنند به جز حلقهی کوچکی که همرای شان منافغ مشترک دارند.
فوزیه کوفی یکی از اعضای هیأت مذاکره از جانب دولت است. او بارها گفته که طالبان تغییر کرده؛ آیا شما تغییراتی در ذهنیت سیاسی و عملکرد طالبان در قبال زنان میبینید؟
اگر طالبان تغییر کرده چرا هنوز مکاتب دخترانه را به آتش میکشند؟ اگر این یک خطا از سوی جنگجویان شان است، پس چرا بار بار و در سراسر کشو تکرار میشود؟ اگر ذهنیت طالبان در قبال آموزش زنان تغییر کرده باید اعلام کنند که آتش زدن مکتبها مأموریت جنگجویان شان نبوده بلکه سرکشی صورت گرفته است. اما این کار را نکردند و کشته شدن معلمان، آتشسوزی مکتبهای دخترانه، محکمه صحرایی و سنگسار زنان با یک اتهام کوچک، همچنان تکرار میشود. در زمان حاکمیت طالبان هم من کسانی را میشناختم که طرفدار آموزش دختران بودند، اما قدرت ایجاد تغییر در تصمیم نظام طالبان را نداشتند. امروز هم شاید افراد سیاسی که به نمایندگی از طالبان در قطر و دبی رفته و با سفرهای بینالمللی و زندگی در خارج از کشور تغییر کرده باشند، ولی جنگجویان طالبان در داخل افغانستان هنوزهم مثل گذشته عمل میکنند، نه تنها در قبال زنان بلکه با همه شهروندان کشور. بنابراین من به تغییر طالبان شک دارم.
و در آخر اگر حرف و پیامی داشته باشید!
سخن آخر من برای هموطنانم این است که بیایید مسؤولیتپذیر باشیم. در قبال مسایل مهم ملی مانند پروسه صلح تماشاچی نباشیم. مردم باید وضعیت سیاسی کشور و پروسهی صلح را نظارت کنند و اگر تصمیم بهغیر از منافع شان گرفته میشود انتقاد کنند. یعنی همه اقشار مردم خودشان را در این پروسه دخیل بسازند. به جامعهی جهانی نیز این پیام را برسانند که تنها صلح سیاسی کافی نیست، ما نیاز به صلح اجتماعی هم داریم. باید همه بخشهای مردم و نهادهای مردمی ما آمادهی برگشت طالبان به درون دولت از طریق صلح باشند تا یک جنگ جدید رخ ندهد و دیگر اینکه صرف امضای توافقنامه صلح مهم نیست، بلکه حفظ آن مهمتر است. ما به برنامههای دوامدار برای بازسازی و اشتغالزایی پس از توافق صلح نیاز داریم تا جنگجویانی که سلاح بر زمین میگذارند دوباره به سنگر جنگ برنگردند. سخن دیگرم این است که ما خواهان حضور بیشتر و معنادار زنان در شورای عالی مصالحه و هیأت مذاکره کننده هستیم. حکومت افغانستان باید نقش بیشتری برای زنان بدهد تا در پروسه صلح نمایندگی درست از زنان و مردم افغانستان بتوانند.