مریم برمک
كارل ماركس میگوید: آرمانهای یك فرهنگ را آرمانهای طبقه حاكم آن تشكیل میدهد. جا دارد این قول ماركس را بر معیارهای زنان و مردان نیز تعمیم دهیم. در جامعهی ما باورها و ارزشهای مردانه حاكم است. یك زن خود را همیشه از دید مردها ارزیابی میكند. هرقدر از نظر ارزشگزاری مردانه خواستنیتر باشد به همان اندازه از اعتماد به نفس بیشتر برخوردار است و اگر خود را با این معیارها و ارزشها برابر نداند، اعتماد به نفسش پایین میآید. در جامعهی ما كه به تمام مسایل از دید مردانه نگریسته میشود، زنان بهطور ناخودآگاه خود را به همین محك میسنجند و ارزشگزاری میكنند. اما مشكل زمانی حاد میشود كه این ارزشگزاریها شكل متضاد میگیرد.
در زندگیهای سنتی زن و مرد نقش سنتی خود را دارد و توأم با آن، معیارها و ارزشهای خود را. در اینگونه زندگیها مسأله متضاد بودن ارزشها چندان مطرح نمیشود؛ زن همان نقشی را كه مادر و مادربزرگش ایفا كرده، ایفا میكند و مرد نیز نقش پدر و پدربزرگ خود را. اما در زندگیهای ظاهرن مدرن و شهری ما، دیگر زن فقط آن نقش و وظیفهی قبلی خود را ندارد، زن دیگر محصور درخانه نیست؛ زن نیز بیرون از خانه كار میكند. اما این در حالی است كه توأم با نقش سنتی خود وظایف جدیدی نیز به دوش میكشد. یعنی در كنار مسؤولیت خانه و خانهداری و تربیت فرزند، مسؤولیتهای دیگری نیز دارد. روی هم رفته تغییر شكل زندگی، معیارها و ارزشها را نیز دگرگون ساخته است. اما مشكل از آنجا بر میخیزد كه بازهم این معیارها مردانه است و از دید مردانه به مسایل نگریسته میشود و چون قشر حاكم در جامعه مردان است، رفته رفته این معیارها تبدیل به معیارهای جامعه شده است.
زنی كه دیروز قدرت باروریاش جایگاهش را در خانواده مشخص میكرد، از عهدهی كارِ خانه برامدن معیار ارزش یك زن بر زن دیگر بود. تربیت فرزند فقط و فقط وظیفهی زنانه پنداشته میشد؛ امروز با تغییر شكل زندگی ما، وظایف دیگر نیز به آن افزوده شده و تبدیل به ارزش شده است. حالا دیگر یك زن در پهلوی كامل بودن در وظایف قبلی باید تحصیل كرده باشد، شاغل باشد… یعنی یك زن باید فرزند به دنیا بیاورد، از عهدهی تربیهی آن به وجه احسن براید، كارِ خانه را خوب بلد باشد؛ از تمیزكاری خانه گرفته تا آشپزی… باید تحصیلات بالا داشته باشد، شاغل باشد و در محیط كار نیز خوب بدرخشد. نه تنها موضوعات فوق ارزش زنان را تعیین میكند، بلكه قد و اندام خوشتراش و چهرهی زیبا داشتن نیز معیار است. البته كه رسانههای تصویری نیز به صورت مستقیم یا غیر مستقیم در تشدید این امر كمك میكنند.
وقتی زنی خاصی را در یك فیلم یا سریال به نمایش میگذارند، پا و قد و چشم و موی و روی و لباس… هركدام را جدا جدا به نمایش میگذارند و سپس خودِ زن را نشان میدهد كه در ادای نقش خود منحیث همسر، مادر، خانم خانه كامل است و در محیط كار نیز خوش میدرخشد. تعیین معیارهای بالا و متضاد، بر شناخت زنان از خود شان تاثیر بسیار داشته است. زن خودش را به هر آب و گِلی میزند تا از نظر جامعه خواستنیتر باشد وگرنه خود را طرد شده، ضعیف و ناكارا احساس میكند. البته این بدان معنا نیست كه زن مادر نشود و یا تحصیل نكند و یا بیرون از خانه كار نكند، بلكه به این معنا است كه با تغییر نقش و مسؤولیت زنان، نقش و مسؤولیت مردان نیز اندكی تغییر كند، تا تمام بار به دوش زن نیفتد.
جانِ كلام اینكه زنان به جای محك زدن خود با معیارهای متضاد جامعه، خودشان باشند و بر توانمندیها و استعدادهای منحصر به فرد خود متكی باشند و معیارهای متضاد نباید بر شناخت آنان از خودشان تاثیر بگذارد.