صدای خشن و نکبتباری بود. واژگان زشت و نازیبا از هنجرهی مردی با عبا و قبای روحانی. صدا از تربیون بلند شد که میبایست صدای صلح و آشتی میبود. اما صدای زشت با واژگان زننده و ننگین. رفتار و گفتار که بیانگر جدال درونِ و عقدهی پنهان مردی بود که سراپا در نفرتانگیزترین حالت و حقارتبارترین وضعیت غرق شده بود. میگویند نامش نور محمد ایقاظ و مولوی است. واقعن نمیدانم چه علمی را فرا گرفته است که اینقدر زبانش زشت و خشمش فورانی بود. مولوی یعنی این! به قول سعدی «آن تهی مغز را چه علم و خبر»! او که از سر و صورتش نفرت میبارد، عضو نشست بزرگ مشورتی صلح بود. پشت تربیون صلح قرار گرفت و با زشتترین واژههای ممکن، حامیان بلقیس روشن را فاحشه و بدکاره خطاب کرد.
نشست بزرگ مشورتی صلح حاشیههای فربهتر از متن داشت. حاشیههای دردناک و تلخ. یکی از این حاشیهها خشونت فزیکی خانمی بود که در روز نخست نشست با بانو بلقیس روشن عضو مجلس نمایندگان صورت گرفت. رفتاری که انتقاد همهگان را برانگیخت. هرچند داکتر عبدالله عبدالله رییس جرگهی بزرگ مشورتی صلح، پس از این رویداد از بانو بلقیس روشن رسمن عذرخواهی کرد و رفتار را که با او صورت گرفت، غیر قابل قبول خواند. اما در روز دوم نشست، هنگام که کمیتههای کاری جرگهی مشورتی صلح نتیجهی کارهای شان را ارایه میکردند. بانو اصیلا وردک رییس یکی از کمیتههای جرگه، رفتار خشونتبار علیه بانو بلقیس را محکوم، خواستار غذرخواهی از بانو بلقیس و رسیدگی به این قضیه شد.
در این زمان صدای اعتراض از سوی تعدادی از مردان در تالار بلند شد. اعتراض علیه دادخواست برای بانو روشن بود. نظم نشست نزدیک به 30 دقیقه برهم خورد. جریان نشست از تلویزیون ملی کشور به گونهی زنده پخش میشد. در نخستین دقیقههای بینظمی، شخصی بهنام مولوی نورمحمد ایقاض پشست تربیون قرار گرفت و با صدای زشت و واژگان رکیک به دادخواهان برای بانو بلقیس روشن فحش داد. به عنوان یک مرد مدتی از شرم آب شدم. اما تعجب نکردم! زیرا با پیچ و خم این فضا و این بستر آشنا استم و در این جامعه بزرگ شدهام. به عنوان یک مرد نگاه اکثریت مردان را در قبال زنان میدانم. نگاه حقارتبار، تبعیضآمیز و نفرتآور. نگاه غیر انسانی که از دریچهی تاریک ذهن یک انسان مریض میتواند معقول جلوه کند. ایقاض نام یک نمونهی از این جماعت است. البته که جایگاه مردان دیگراندیش و نیکپندار محفوظ است.
به جنبههای جرمی این رفتارِ زشت حقوقدانان و دستگاه دادرسی بپردازد. اما برای من بُعد ساختارمند فرهنگی این رفتار قابل بحث است. من ریشههای این رفتار را در بستر فرهنگی-سنتی میبینم که نابرابری و کجاندیشی را در جامعه باب میکند. بستر ساختارمند که زن را جنس دوم میشمارد و مردان گستاخ و بندپندار را جرأت میدهد تا چنین رفتار ننگینی داشته باشند. این روایت تنها روایت ملا ایقاض نیست. روایت حاکم اکثریت مردانی است که از این بستر فرهنگی-سنتی تغذیهی فکری میکنند. این روایت محکوم و زشت است. باید این روایت بکشند. چنین رفتاری در جهان امروز ننگین بزرگ است برای مردان.
اساس زندگی در جهان امروز بر پایهی احترام متقابل و رعایت حقوق برابر انسانی استوار است. نگاه تبعیضآمیز و نابرابر و برخورد از این دست نه تنها به لحاظ اخلاقی زشت و محکوم است، بلکه بنیاد و اساس خانواده و جامعه را نیز معیوب میسازد.