بخش نهم از سلسله نوشتهی حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
زنان در دورهی مادر شاهی
اشاره شد که با کشف کشاورزی توسط زنان، دورهی «مادر شاهی» پدید آمد و این شرایط وضعیت زنان را کاملن دگرگون ساخت، تأثیر این کشف به گونهای است که نه فقط در اساطیر مصر که بنا به یک روایت افسانهای خدایبانوی «ایزیس» با کشف گندم و جو، شوهرش «ازیریس» را با آن آشنا میکند. تقریبن در تمام اساطیر جهان ردی از آن دیده میشود.
اهمیت این مرحله از زندگی بشر در حدی است که دانشمندان برای درک و کشف آن مجبور شدهاند کوشش زیادی به عمل آورند و با این همه امروزه دریافتها و آگاهی ما از دورهی مادرشاهی بسیار محدود و ناقص میباشد، و لی با استفاده از دو روش زیر میتوان تا حدودی این نقیصه را جبران کرد و اطلاعات اندکی را که موید این نوع زندگی است، به دست آورد:
1- برخی از آثار و احیانن نوشتههایی که از دورانهای گذشته به دست آمده و بیانگر نحوه زندگی در آن دوره میباشد تا حدودی پرده از روی حقایق تاریخی بر میدارد؛
2- مطالعه و بررسی دقیق در زندگی و رفتار قبایلی که در گوشه و کنار جهان از آثار تمدن خارقالعاده و مخرب بشری دور مانده و هنوز هم در دوران اولیهی کشاورزی به سر میبرند تا حدود زیادی میتواند دورنمایی از زندگی انسان اولیه را ترسیم کند.

رهآورد مطالعات و تحقیقات دانشمندان در مناطق گوناگون جهان، حاکی از ثبوت حقیقتی است که امروزه از آن به «خانواده مادرشاهی» تعبیر میگردد. دورهی مادرشاهی، دورهای است که مادران در آن از حقوق والایی برخوردار بوده و در برخی از جوامع علاوه بر سروری در خانه، ریاست بر دودمان قبیلهی را نیز به دست داشتهاند. بررسی دانشمندان، گویای تجلی آثار دوران «مادرشاهی» در امور زیر میباشد:
1 – زنان و موقعیت فرزندان
اولویت در نسب از جمله حقوقی است که میتواند نشاندهندهی جایگاه افراد در یک جامعه باشد. در جوامع فعلی زمانی که زنی با ازدواج به نام خانوادگی همسرش خوانده میشود، نمیتواند فرزند خود را نیز به خود منسوب نموده و نام فامیل خود را به او اطلاق کند. طبعن در صورت جدایی پدر و مادر قوانین نیز جانب پدر را گرفته و فرزندان را به عنوان حق اولویت، دو دستی به وی تقدیم میکند. گرچه در این زمینه قوانین مدنی کشورهای مختلف تفاوتها و اختلافاتی دارند، اما همهی آنان در یک نکته متفقالقولند و آن حق اولویت پدر در تعیین سرنوشت فرزند میباشد. این در حالی است که بازگشت ما به گذشتههای بسیار دور خلاف این را نشان میدهد: «هرودت در نوشته هاي خود از اقوام وحشي صحبت مي كند كه خانواده و روابط درون آنها با مفهوم خانواده نزد يونانيها كاملا متفاوت بود. در اين قبائل زنان تبار و نسب را به كودكان مي دادند بطوريكه اگر زن آزادي با برده اي ازدواج مي كرد، فرزند حاصل اين ازدواج آزاد بود اما فرزند حاصل از ازدواج زن برده با مرد آزاد ، برده محسوب مي شد.»
بررسی زندگی بومیان آمریکای شمالی نیز نشان میدهد که در میان آنان نیز موقعیت اجتماعی زن بر مرد، تسری داده شده و فزندان وی به مرتبه مادر باقی میماندند، در حالی که این قانون شامل مردان نشده و فرزندان آنها به موقعیت پدر نایل نمیشدند: «[در میان گروهی از بومیان آمریکای شمالی مردم به دو دسته اشراف و عادی و اشراف به سه دسته خورشیدها، اعیان و معتمدان تقسیم می شدند و] اگر دختری از گروه «خورشیدها» با مردی از طبقه عامه مردم ازدواج می کرد فرزندان او از گروه «خورشیدها» محسوب می شدند لیکن اگر مردی از گروه «خورشیدها» همسری از طبقه عامه مردم اختیار می نمود مقام اجتماعی فرزندان وی یک رتبه نزول می یافت…»
در جامعه بدوی مشرقزمین نیز چنین قوانینی مورد احترام بوده و در میان قبایل رسمیت داشته است: «غلام [در بابل] میتوانست زن آزادی را به همسری خود برگزیند و فرزندانی که به این ترتیب پیدا میشد همه آزاد بودند…»
2- زنان و حق خویشاوندی
خویشاوندی در جوامع مختلف بشری یک حق طبیعی به حساب آمده و این حق هم از طرف پدری و هم مادری به رسمیت شناخته میشود. امروزه شکی نداریم که در جوامع پدرسالار نسبت پدری بر نسبت مادری ارجحیت داشته و عمو (کاکا) بر دایی (ماما) تقدم دارد: «علایم بسیاری حاکی از آن است که در برخی از گروهها اصالت با نسب مادری بوده ویا حداقل نسب از هر دو جانب به ارث می رسیده است. از علامات مشخصه هوتنتوت [از قبایل ساکن در جنوب آفریقا] یکی احترام فوق العاده ای بود که برادران نسبت به خواهران خود مرعی میداشتند تا آنجا که این حرمت به صورت یکنوع پرهیز در می آمد و دیگر بستگی و نزدیکی مفرط فرزندان ذکور به دائی هایشان.»
شاید در قرن جدید این نوع وابستگی رنگ باخته باشد، اما اگر دقت کنیم دلیل ضعف آن نه در کمرنگ شدن پدیده پدرسالاری که در تقویت گرایشهای فردی میباشد. طبعن هرچه گرایش انسان به «فردگرایی» بیشتر شود، زمینه برای خانوادهسالاری کمتر شده و شخص خود به صورت مستقل عمل میکند. در این حالت ممکن است فرد به نسب پدری یا مادری و یا هر دو گرایش نشان دهد و یا از هر دو دوری کرده و با عناصر دیگر بجوشد. اما در زندگی بدوی و دورههای بعدی که انسان شدیدن تحت تأثیر آموزههای تربیتی و رفتاری خانواده و اطرافیان بوده است، رفتار مستقلانه محال بوده و گرایش انسان «ناخودآگاه» تحت تأثیر عوامل اجتماعی قرار دارد: «چنین به نظر می رسد که در مصر نسب از هر دو جانب پدر و مادر برده می شده است… نویسندگان دوره کلاسیک یونان و روم معتقد بودند که در مصر باستانی نسب از مادر برده می شده…»
از طرفی نباید غفلت کرد که دوری متناوب مردان از اجتماع در دورهی شکارورزی، خود از عوامل مهمی بوده که موجب وابستگی بیشتر فرزند به مادر شده و به این طریق به صورت غیر مستقیم در پدید آمدن خانواده «مادرشاهی» و تقویت آن تأثیر داشته است. تحقیقات به عملآمده از دورهی مادرشاهی نشان از وابستگی شدید فرزندان به اقوام مادری دارد. این ارتباط گویای ارزشی است که جامعهی مادرسالار بر اساس آن بنا شده است. نمونههای زیر دقیقن بیانگر وضعیتی است که در مناطق مختلف به دست آمده است:
«…زن در اتروریا پایگاهی بلند داشت و همچنانکه از نگارها و پیکره ها بر می آید، در هر زمینه ای از زندگی بالا دست بود. خویشاوندی از راه مادر معین می شد… آموزش و پرورش محدود به جنس مرد نبود. تاناکیل، زن تارکوینیوس اول، در ریاضیات و پزشکی و همچنین دسیسه گری سیاسی مهارت داشت.»
«… در میان اکثر گروههائی که بزبان تامیل سخن می گفتند اصولا نسب از مادر برده میشد و حتی در بعضی موارد بستگی فرزندان به زادگاه مادری بود.»
ادامه دارد…