نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

عشق عمیق عناب

مریم هاشمی

9 حوت 1399
0
0
اشتراک‌گذاری‌ها
134
بازدید‌
Share on FacebookShare on Twitter

دلش تنگ شده بود، گلی از میان جوانه‌ها خبر آورد که او مثل من که صبح‌ها شبنم از گوشه‌های چشمم می‌ریزد، دلبر هم هوس ریختن خودش به گونه‌هایش کرده. موترسایکل را گرفتم رفتم خانه‌ی‌شان. سه تا سنگ زدم بیرون شود. هوا گرم بود، داغِ داغِ. زیر پنجره هم سایه‌بان نبود. حالا به بار هفتم سنگ زدم بیرون شد. هی بیا یک‌جایی ببرمت… دو لحظه بعد پایین شد. کُلاه موتر‌سایکل را دادم دستش در روال که می‌پوشید به قدش نگاه کردم که چقدر شبه کاج‌های جنگل آمازون است، که چشم هایش چقدر مشابه به آسمان نیلی صبح‌دم است. او نماد از همه‌ی جهان است در چشم ‌من! گفت با تو همان دوزخ مشهور هم می‌روم. پشت سرم نشست سرعت تیز شد دستانش را دَور کمرم پیچاند و گه‌گاهی می‌فشرد، من دقیقن نمی‌دانم از ترس تیز سرعتی دو بغلم را می‌فشرد یا به‌خاطر این‌که خوب‌تر حس کند تنم‌را. نخست بلند بلند می‌خندید در آیینه جلو نگاه‌ام می‌کرد ولی خسته شد حالا بالای کوه نشسته بودیم نزدیک غروب و زوال آفتاب به رسیدن بود، سرش روی شانه‌هایم، باد به شدت می‌وزید. دو لیوان چای در دست‌مان بود از چشم‌هایم کام می‌گرفت گویا از عطش دیرینه‌اش خود را سیراب می‌کرد.

گفت من غروب تو‌ام پرنده بالای سرت آفتاب جلو چشمت لحاف گرفته در برت حتی پشه‌ای که دور سرت چرخ می‌زند منم، من همه جا هستم من همیشه از تو کام می‌گرم ترا سال‌ها قبل میان خواب‌هایم درون کتاب‌های کهنه و قدیمی یافته‌ام. صدای گنجشک‌ها می‌آمد نزدیک و نزدیک‌شدن زیاد شدن، انبوهی شدن شروع کردن به جیک جیک‌های بلند و زننده. فرار کردیم رفتیم پایین‌تر از کوه دریاچه‌ی بود. دستم درون آب بود سرم روی زانو هایش موهایم را نوازش می‌دادت. کنار دریا دسته‌ی گل زرد به موهایم گل نصب کرد داخلش زرد بود، زرد ولی زیبا اطرافش سفید و زلال چون لبخندش. چوتی موهایم را گرفتم تکه آهنی هم از داخل دریا، این آهن و موهایم حرکت دستانم صدا می‌دهد وایلون است می‌شنویی؟ می‌شنید در آرامش عمیق هوا، باد ملایم، دریا، موی من چشم او، همه چیز و همه چیز ساز خدایی می‌زد، ولی بازهم پرند‌گان آمدند هجوم آوردند به ما، چای مان را کثیف کردند، ای وای به اندازه صدها پرنده! صدایم درست به گوش‌هایش نمی‌رسید. انبوه از پرنده‌ها، ای بابا انگار کودتا کردن محوطه ما را، می‌خواهند بنشینند لای موهایم. آفتاب هم غروب کرد، سرد و تنگ شده محوطه صدای پرندگان دیوانه کننده است. لای موهای مان پرسه می‌زد. حتا مجال فرار نبود. فقط برق چشم‌های پرند‌گان هولناک و زننده.

سمت چپ دریا هستیم، پرنده‌های دَور سرمان در آسمان بی‌انتها پرسه می‌زدند تُند و حلقه‌ی آنقدر سریع که پرهای آنها به سر صورتمان ریخته می‌شد دو تا از آن پرها به چشممان رسید. سوزش نامطلوب حس می‌کردیم. دست به چشم بوردیم و آنقدر محکم و زیاد چشم‌های مان را مالیدیم که دو چشم مان به دریا افتاد. حالا چشم نداریم…. دیگر؛ حالا هیچ چیز از تو نمی‌بینم نه ظاهرت نه کیف پولت، نه لباست، هیچ چیز خالی خالی‌ام بغلم می‌کرد و تنها آغوش او را حس می‌کردم و جهان فقط او بود. فقط خیال من و حس که از وجودش می‌گرفتم. دلم و دلش خالی از عالم و آدم، ولی هنوز شهپرهای کوچک غم و کینه در اطراف قلب‌مان پرسه می‌زد. در نهایت شب تاریک رفتیم سر کوه جیغ زدیم_ جیغ زدیم_ جیغ زدیم! آن قدر که گلو از کار افتاد دیگر نه چشم داشتیم نه زبانی برای حرف فقط من او را حس کردم و او مرا. نه به چشم ضرورت داشتیم برای دیدن نه زبانی برای حرف زدن با چشم دل سخن می‌گفتیم و آرام می‌زیستیم. باد آمد پرت مان کرد پایین، دست به دست کام به کام جفت و جفت افتادیم.

حالا در دنیا دیگرم، تازه از خواب بیدار شدم داستان ۵۰ سال پیش را مرور کردم. مرا صخره و باد اینجا آورد او را نمی‌دانم به کجا…. اما او را در روبه‌روی دیوار، پشت مهتاب هنگام بغل کردن لحاف حتی پشه‌ای که دور سرم چرخ می‌زند حس می‌کنم جهان یعنی او، چه آن جهان چه این جهان برای من او همه پدیده جهان است من زنی هستم که قلبم تسخیر روزگار روزهای با او بودن شده است حتا فرقی ندارد نیست کنارم. من در بی‌حس ترین تیک‌تاک موی‌های سفیدم او را می‌نوازم و حس‌ می‌کنم. نازترین بهانه‌ی که سیارات به دَور هم‌ می‌چرخند حس ابدی یک زن است، یک زن… .

مطالب مرتبط

نوروز مبارک

نوروز مبارک!

1 حمل 1402
دفچه و کفچه

نوروز در سایه‌ی طالبان؛ از کفچه و دفچه خبری نیست

29 حوت 1401
اولین زنی که در افغانستان استاد دانشگاه شد

اولین زنی که در افغانستان استاد دانشگاه شد

29 حوت 1401

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00