قسمت دوازدهم از سلسله نوشتههای حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
در چند قسمت قبلی به تحلیل و بررسی موقعیت ویژه زنان در دورهی مادرشاهی پرداختیم. گفته شد که در این دوره ابتدا مردان به شکار میرفتند و زنان بیشتر در محدودهی سکونتگاه به دنبال کشف موقعیتهای جدید بودند و همین عامل موجب شد کشاورزی کشف شود. سپس زندگی اقتصادی انسان از حالت بدوی بیرون آمده و توسط زنان به مرحله حساب و کتاب رسید: «مشارکت گسترده زنان در کشاورزی، تجارت، دادوستد و کسب عواید برای خود» [در در میان قبایل آفریقا همچنان رواج دارد]»
در این مرحله که ظاهرن سالیان بسیاری طول کشیده است، زنان در پدیدآوردن ریاضیات سهم عمدهای دارند. کشف کشاورزی و اداره آن موجب شد تا انسان برای اولین بار به مازاد غذایی (اقتصادی) دست یافته و به جمعآوری، تقسیم و تبادل محصولات بپردازد و بر این اساس زنان با استفاده از انگشتان خود توانستند به روش محاسبه دخل و خرج دست یابند. ورود مردان به کشاورزی این روند را تغییر نداد و بلکه موجب شد تا زنان با تنظیم روابط اقتصادی نقش فعال خود را حفظ کنند: «اختیار سرمایه و مخارج خانه به طور مساوی در دست زوج و زوجه بود. در حقیقت مقام زن سومری در مقابل قانون خیلی بالاتر و بهتر از موقعیت زن انگلیسی تا قبل از تصویب «قانون مالکیت زنان شوهردار در سال 1926» بود…». «زنان به علت اهمیت اقتصادی شان مقامی بس شامخ داشتند. نخستین زوجه هر مرد در شمار یکی از برجستهترین طبقات اجتماعی قرار میگرفت.»
در مرحلهی بعدی که ازدواج سروسامان گرفته و از حالت بدوی اولیه خارج شد، زنان و دختران به دو دلیل موقعیت ویژه یافته و در جوامع مادرشاهی بسیار ارزشمند بودند:
1_ از آنجا که کشاورزی عملی بود زنانه و متعلق به آنان، متعلقات آن نیز وابسته و متعلق به زنان محسوب میشد. در این حالت، هر زن صاحب و مالک زمینی بود که بر روی آن کار میکرد و زمین نیز به دلیل تأمین غذایی بیشتر و سوددهی بالا، ارزش فراوانی داشت. در این صورت زنان مالکان ارزشمندی بودند که از توان اقتصادی زیادی برخوردار بودند.
2_ با توجه به اهمیت اقتصادی زنان، مردان برای ازدواج و به دست آوردن آنها، عمومن مجبور به انجام خدمات طولانی به زنان و خانواده آنان بودند و به این صورت مردان مجبور میشدند در خدمت زنان و خانواده آنها قرار گیرند. داستان ازدواج موسی با دختر شعیب، یک نمونه از این موارد آنهم در دورههای اخیر میباشد که تا حدودی بیانگر اهمیت اقتصادی زن در جوامع قدیم است: [شعیب] گفت: «میخواهم یکی از این دو دختر را [که مشاهده میکنی] به نکاح تو درآورم، به این [شرط] که هشت سال برای من کار کنی و اگر ده سال را تمام گردانی اختیار با تو است و نمیخواهم بر تو سخت گیرم، و مرا انشاءالله از درستکاران خواهی یافت.» [موسی] گفت: «این [قرار داد] میان من و تو باشد…»
در «عهد عتیق» نیز به این نوع ازدواج اشاره شده است: «پس لابان به یعقوب گفت آیا چون برادر من هستی مرا باید مفت خدمت کنی؟ بمن بگو اجرت تو چه خواهد بود؟ لابان را دو دختر بود… و گفت برای دختر کوچکت راحیل هفت سال ترا خدمت میکنم…»
اینک با توجه به دو نکته بالا، خانوادههای بدوی آفریقا حق دارند، از تولد دختران خوشحال باشند. زیرا دختر هم خود، کارآفرین است و هم مردی را به خدمت گرفته موجب بالا رفتن موقعیت اقتصادی خانواده میگردد: «در تمام این ناحیه… تولد یک دختر اغلب مقبولتر از تولد یک پسر است.»
7- زنان و حق ارث:
در دوران ابتدایی موضوع ارث به دلیل عدم وجود مالکیت، خود به خود منتفی است. ارث زمانی مطرح میشود که پای مالکیت به میان میآید و از آنجا که زنان مالکان اولیه به حساب میآیند ارث نیز از طریق آنان به افراد منتقل میشود. در این دوران بنابر شواهد گوناگون، اگر تفاوتی میان دختر و پسر وجود داشته بیشتر به نفع دختران بوده تا پسران: «در ابتدا بر اساس آداب کهن، توارث در میان ژنس (1) حق مادری یعنی تا وقتی که نسل تنها از جانب مادر بود اعتبار داشت، میراث اعضای ژنس به خویشاوندان نسبی میرسید. بنابر این دارایی فرد میبایست در قلمرو ژنس بماند… میراث عملن به نزدیکترین خویشاوندی که رابطه خونی از جانب مادر داشت میرسید. فرزندان پدر متوفا به ژنس پدر تعلق نداشتند بلکه از آن مادر بودند در نتیجه نمیتوانستند از پدرشان چیزی به ارث ببرند، زیرا اموال متعلق به ژنس بود. هنگامی که صاحب رمهای میمرد گله به خواهران و برادران و فرزندان خواهرش تعلق میگرفت و یا به خواهران مادرش میرسید.»
این روش از زمانی که پدیدهای به نام مالکیت وبهرهوری، در جوامع به وجود آمد، به عنوان یک عامل مهم اقتصادی به کار گرفته شده و در میان ملل اولیه نیز مورد استفاده بوده است: «چنین به نظر میرسد که در مصر نسب از هر دو جانب پدر و مادر برده میشده است… از دارایی و مقامات اجتماعی هم از طرف پدر و هم از جانب مادر ارث به فرزندان میرسیده است…»
اما در دوران «پدرسالاری» در ابتدا تلاش میشود تا ازدواجها به صورت درونگروهی صورت گرفته و به این طریق از خروج اموال تحت عنوان ارث جلوگیری به عمل آید و سپس در مرور زمان، دختران از ارث محروم شده و تمام اموال افراد به پسران منتقل شود. حداقل از یک متن در کتاب «عهد عتیق» بر میآید که در زمان حضرت موسی دختران از ارث محروم بودهاند: «و دختران صلفحاد… بهحضور موسی گفتند. پدر ما در بیابان مرد… پس چرا نام پدر ما از این جهت که پسری ندارد از میان قبیلهاش محو شود لهذا ما را در میان برادران پدر ما نصیبی بده. پس موسی دعوای ایشان را بحضور خداوند آورد و خداوند موسی را خطاب کرده گفت. دختران صلفحاد راست میگویند البته در میان برادران پدر ایشان ملک موروثی با ایشان بده و نصیب پدر ایشان را با ایشان انتقال نما و بنی اسرائیل را خطاب کرده، بگو اگر کسی بمیرد و پسری نداشته باشد ملک او را به دخترش انتقال نمایید.»
ادامه دارد…