روحینا حیدری
در طول تاریخی بشر زن به عنوان جنس دوم تلقی شده است، بیايید تا در مورد زنان بیشتر بدانیم. اولن میخواهم روی قدرت سیاسی زنان صحبت داشته باشم، زنان بهحيث نيمى از پيكر جامعه که درصدی بیشتری را در هر جوامع تشکیل میدهند، چنانکه پرورش همه ابرمردان تاریخ به دستان گران بهايی یک مادر و یک زن سر و سامان پیدا میکند و همین زن و همین مادر است که همه اساسات اولیه زندگی را برای یک مرد میآموزاند و یادش میدهد چگونه با قوانین زندگی کنار بیاید. زنان به تنهایی مسؤولیت میگیرند تا خانواده و خانهی خود را مدیریت کنند آنچنان که تجربهها ثابت کرده هیچ مردی بدون حضور زن به زندگی سر و سامان داده نمیتواند. پس نباید از خلاقیت و استعدادهای خاص زنان چشم پوشی شود، زنان بايد اجازهی تصميمگيرى در سطوح بالا را داشته و از قدرت سياسى و نقش آفرينى برخوردار باشند.
روشنتر از آفتاب اين است كه هيچ جامعهی بدون حضور زنان به كمال نرسيده و نخواهند رسيد؛ اما با تأسف و اندوه كه در اكثريت جوامع امروزى به مقتضاى عوامل فرهنگى، تاريخى و رسومِ سنتهاى ناشايستِ حاكم و مسلط بر جامعه، نيمى از جامعه به جرم زن بودن از ميدانهاى سياسى كنار زده شدهاند. با تفكرات مردسالارانه و زنستيزى پا روى بيشترى از ارزشها و آموزههاى اسلامى كه يكياش «مشورت با زنان» است کنار گذاشته و اجازه حضور زنان را در سطوح بالاى تصميمگيرى نميدهند. با آن هم زنان حصارِ شرايط دشوار امروزى را شكسته پا به عرصهی سياست گذاشتهاند و در ساختار و تجديد و تمديدِ نظام سياسى دوشادوش مردان حركت ميكنند و با ويژگی مادرانه شان در مصادر كلان سياسى حاضر شده و نقشِ صلحطلبى، شفقت و مهربانى را بازي ميكنند. همواره در تلاش از بين بردن معضلات سياسى كنونىاند كه يكى از معضلات حذف زنان از حوزهی عمومى و منحصر كردن آنان به حوزهی خصوصى است. به عنوان مثال ميتوان از قدرتمندترين و سياستمدارترین زن جهان (انگلا مركل) ياد كرد و از جوامع افغانستانی هم اناهیتا راتبزاد که از زنان فوقالعاده تاریخ کشور میتوان نام برد.
در طول تاریخ همواره زنان زيادى وجود داشتهاند كه ايدههاى فوق العادهاى را در ذهن پرورش داده و با پشتكار و تلاش دست به كارهاى بزرگى زدهاند. زنان در مدیریت اقتصاد خانواده چنان که از قدرت فوقالعاده برخوردار استند قدرت اقتصادى زنان شمرده میشود و اين نوع قدرت گاهى به شكل اندوختن و گاهى به شكل تأمين نيازهاى مادى، ايجاد زمينهی اشتغال، پايان بردن سطح بيكارى و غيره تجلى پیدا ميكند. محروم كردن زنان از لحاظ اقتصادى اشتباه است. در قرن 21 دخیل بودن زنانى كه از نگاه علمى و اقتصادى توانمندند موجب رشد اقتصادى ميشوند كه امروزه در دانشگاههاى معتبرى چون: هاروارد و آكسفورد راههاى رفتهی ـنان تعقيب و تدريس ميشوند تا آيندگان به تلاش و الگوگيرى تحريك شده و گام به راهِ رفتهی آنان بردارند و بهتر از آنان عمل كنند.
از جملهی كار آفرينان ميتوان به «دِبى فيلدز» اشاره كرد كه موجب اشتغالزايى براى بيش از هزاران نفر شده است. آنچنان که کودک علم اولیه یعنی زبان را از مادر به ارث میبرد. پس جای شکی وجود ندارد که زنان از قدرت خوبی برخودار استند. زنان در صحنه و عرصهی علمى نيز كم از مردان نبوده و همواره آثار مناسب خود را در حل معضلات علمى، در ارايهی فرضيهها و تيورىها، طراحى قوانين علمى و… بهجا ماندهاند و به روح جامعه پاشيدهاند كه ميتوان از نابغه و رياضيدان ايرانى از مريم ميرزاخانى نام برد. قدرت هنرى زنان در زمينههاى بيان، تنظيم و ترتيب مطالب، نقاشى، ديزاين و… كلن در مهارتهاى خلاقيتى در مقايسه با مردان يك دست و پنجه بلندترند تا جایکه امروزه تحقيقات و جستارها نيز اين امر را ثابت ساختهاست.
در كل زنان در هر هنرى رنگى ديگر ميريزند. قدرت اجتماعى زنان با وجود تلاشهاى جامعهى مردسالار زير نام سنتهاى نا پسند همواره در سدد به زنجير كشيدن و سركوب زنان بوده و حيرت انگيز اينكه با شدتگيرى روز به روزِ روند زنستيزى، نقش زنان در اجتماع نه تنها كه كمرنگ نشده بل بيشتر شده و از ديگر قدرتهاى اجتماعی زنان ميتوان به نقش مربيگرى و تربيتى زير اسم مادر اشاره كرد كه پهناى به عرصهی هستى را در بر ميگيرد.
بقول خداوندگار بلخ:
چهها ميكند مادر نفس كلى
كه تا بىلسانى، بيابد لسانى
مولانا بىآنكه توجه به ديگر كسان داشته باشد محو نقش تعليمى مادر ميشود. همچنان ميتوان از نقش عواطف مادرانه و مقام قدسى مادر و… زير سلسلهی قدرتهاى اجتماعى زنان ياد كرد.
با توجه به آنچه گفته آمدیم زنان دارای ظرفیتها و تواناییهای استند که برای توسعه و مدیریت جامعه مثلِ همیشه مفید و کارساز بوده میتوانند. از سوی دیگر آنان در قانون با مردان از حقوق مساوی و برابر برخوردارند. از ابتدايیترین حقوق شهروندان حق آموزش و کار پنداشته میشود. آموزش و کار از حقوق اساسی تمام شهروندان است. نمیدانم چگونه ممکن است که نصف شهروندان کشور از قانون بگونهای غیرقانونی بیرون کشیده میشوند؟ یعنی کدام منطق و استدلال میتواند تفهیم نماید که مثلن زنان و دختران به خاطر جنسیت حق کار و آموزش را نداشته باشند؟ اگر ما زنان را از کار و آموزش بخواهیم منع کنیم، ممکن نیست. در واقع نصفِ بیشتر نظام را فلج کردهایم، تاریخ را دور زدهایم، واقعیتهای افغانستان امروز را نمیبینیم، با تغییرات و تحولات ملموس افغانستان جدید حرکت نمیکنیم، خودمان را بازی دادهایم، به قانون پشت کردهایم، خلاصه به شدت واپسگرایی را تقویت میکنیم. یک چنین برخورد، رویکرد، عمل، رفتار و روش در قبال زنان و دخترانِ امروز اصلن ممکن، قابل قبول و عملی نیست.