نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

اهریمن‌زادگان نام مادر را ننگ می‌شمارند

  • نیمرخ
  • 29 سنبله 1399

سیمین فایض


من در خانواده‌ی بزرگ شده‌ام که همه یکدیگر را با نام اصلی شان صدا می‌زنند. روان‌شاد پدرم که بزرگ خانواده بود، مادرم را همیشه شیرین صدا می‌زد. این رسم خوب روی فرزندانش نیز تأثیر گذاشت و خواهران و برادرانم همدیگر را به نام‌های شان صدا می‌زنند و همین‌طور برادرانم خانم و فرزندان‌شان را. صدا زدن به نام اصلی فرد، انگار کلید از صمیمیت است. هویت واقعی فرد که با هر بار گرفتن نامش، احساس هستی می‌کند و بر خودبودنش از سر نظری می‌اندازد.

اما این رسم در همه‌ی خانواده‌های محله‌ی ما رواج نداشت. خوب به یاد دارم وقت بچه‌ها در منطقه‌ی ما (سیووشان) هرات، می‌خواستند دیگری شان را اذیت کنند، تلاش می‌کردند نام مادر و مادر بزرگ هم‌دیگر را پیدا نموده و در میان جمع یک دیگر را به نام مادر یا مادربزرگ شان صدا می‌زدند. اینگونه می‌خواستند نقطه ضعفی از هم‌دیگر داشته باشند. من دقیق نمی‌دانم ریشه‌های این رفتار در کجا و از چه زمانی در میان مردان و مردم ما حاکم شده است، اما این را به خوبی می‌دانم که این یک سنت زشت، رفتار انسان‌ستیزانه و نابخردانه است.

وقت وارد دبیرستان شدم با نام خودم صدایم می‌زدند. در سن و سال که دختربچه‌ی بیش نیستی، نامت را به خوبی می‌گیرند. با نام خودت بی‌هیچ تعللی صدایت می‌زنند. اما وقت بزرگ‌تر شدم، آهسته آهسته دریافتم که انگار از نام خودم در جامعه فاصله می‌گیرم. بعدها که وارد دانشگاه شدم و همین‌طور وارد کار در نهادهای مختلف، تصویری واقعی از پندار و رفتار مرد افغانستانی و تفکر حاکم این جامعه برایم روشن شد. از زنان به راحتی نام برده نمی‌شود. این را ننگ و عار می‌شمارند! تعجب می‌کنم که چه منطق و استدلال پشت این رویه و رفتار زشت و ناپسند وجود دارد؟ من که نمی‌دانم.

نظر به شرایط کاری که داشتم با مردمان زیادی از گوشه و کنار افغانستان و همین‌طور بیرون از کشور که پرورش یافته‌ی فرهنگ‌های متفاوت محلی و منطقه‌ای خود بودند، آشنا شدم. این کار سبب شد تا رویه‌های فرهنگی افراد و گروه‌های مختلف را نسبت به زنان و حقوق و آزادی‌های آنان بدانم. وقت تازه کارم را در بیرون از کشور آغاز کردم، متوجه شدم در شناس‌نامه‌های مکزیکی و فلیپینی در کنار نام پدر، نام مادر نیز درج است. حس قشنگی برایم دست داد. آرزو کردم که روزی نام مادران افغانستانی نیز در شناسنامه‌های فرزندان شان درج شود. نیک می‌دانید که مادر چه حقی بر فرزندان خود دارد و چه رنجی برای بزرگ شدن و پرورش آنان متحمل می‌شود. درج نام مادر در شناس‌نامه‌ی فرزندان شان، شاید کم‌ترین حق مادران باشد. اما پس از لحظه‌ی این حس قشنگ، وضعیت جامعه‌ی ما و تفکر حاکم این جامعه به یادم آمد. یک عالم افسوس و آه را دو دسته تقدیم دل خود کردم که چرا این همه تفاوت و چرا این همه بدبختی در سرزمین مادری‌ام وجود دارد.

حساب تعدادی انگشت‌شماری از دوستان را که می‌شناسم، جدا، اما از مردان مدعی روشنگری و فیمیستی نیز گله دارم. در شرایط امروزی افغانستان، تعدای از مردان جوان سنگ فیمینست بودن بر سینه می‌زنند و ادعا دارند که برای حقوق زنان مبارزه می‌کنند و می‌خواهند موقعیت اجتماعی زنان را به آنها برگردانند، ولی این عقاید قشنگ شان در حد یک شعار باقی مانده است. اگر سری به زندگی همین مردان فیمیسنت بزنیم، پادشاهی و حاکمیت مطلق شان را در سرزمین زندگی شخصی آنها میشه از بلندای چهار دیواری خانه شان که بیشتر به یک گوانتانامو برای خواهر، مادر و همسر شان تبدیل شده است، دید. اکثر این مردان حتا حاضر نیستند که نام مادر یا همسر شان را در جمع به زبان بیاورند. برای همین است که متحجران در قرن 21 هنوز به خود جرأت می‌دهند تا بگویند که درج نام مادر در شناس‌نامه‌ها بی‌ننگی و بی‌ناموسی است. جای بحث «ناموس» بماند به وقت دیگر، اما کسی نیست به این جماعت از دنیا بی‌خبر و گم‌شده در گودال جهل و تاریکی تاریخ بگوید که به چه دلیلی درج نام مادر در شناس‌نامه بی‌ننگی و بی‌ناموسی است؟ پایه‌های استدلالی این گروه بر چه منطق و بستری استوار است؟ ما در تاریخ ادیان به کرات از نام بانوان مشهور می‌خوانیم. نام‌های زنان و دختران پیامبران به کثرت در متون ذکر شده‌اند. در تاریخ بشری از زنان زیادی روایت شده است. روزگاری عصر مادرشاهی بود. امروزه زنان و دختران زیادی در ساختارهای اجتماعی وجود دارند با نام خودشان. اصلن این چه منطقی است که از درج نام مادر در شناس‌نامه هراس داشت و آن را ربط داد به بحث ناموس و ننگ! می‌مانی که با این جماعت چه بگویی؟

متأسفانه زنان در افغانستان قربانیان اصلی رویه‌های مذهبی و سیاسی استند. هرگونه تغییر شرایط در جامعه‌ی ما بیش‌ترین قربانی را از زنان گرفته است. اکنون نیز در شرایط قرار داریم که ممکن بار دیگر زنان را قربانی کنند. اما به اطمینان می‌گویم؛ هیچ نظام سیاسی و اجتماعی که بر پایه‌ی تبعیض و تعصب چه از نگاه جنسیتی، تباری، قومی، سمتی، گروهی و یا طبقاتی استوار باشد، دوام نمی‌آورد و محکوم به شکست است. ما باید روح زمان را درک کنیم. انسان‌ها فرزندان زمان خود باشند و الا در باتلاق جهل و عقب‌ماندگی جان می‌کنند و به هیچ روزنی از ثبات و صلاح دست نخواهند یافت. جهل، انکار و برتری خواهی، واژه‌های محکوم به شکست در زمان حاضر است. پایه‌های اصلی زندگی امروز را احترام متقابل شکل می‌دهد. احترام متقابل به حق، آزادی و برابری.

همچنان بخوانید

نگاهی به شکل‌گیری هویت جنبش زنان در دوره‌ی جمهوریت

نگاهی به شکل‌گیری هویت جنبش زنان در دوره‌ی جمهوریت

3 دلو 1400
هویت زن به مثابه حربه سیاسی

هویت زن به مثابه حربه سیاسی

5 جدی 1400
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: نام مادرنامم کجاستهویت زنان
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00