نگین نادری
بعد از سقوط حکومت داکتر نجیبالله جنگهای داخلی به اوج خود رسید. کشور را دود و باروت تاریک ساخت و زندگی مردم را دگرگون کرد. بعد از آن رژیم سیاه طالبان به قدرت رسید. هر چند این گروه پابند به هیچ نوع قواعد نبوده است و همه مردم کشور از نبود امکانات رنج میبردند، ولی یگانه قشر که بیشتر از همه آسیبپذیر بودند زنان و دختران این جامعه بود. بعد از حمله 11 سپتامبر امریکا با جامعهی جهانی حملات خود را بالای رژیم طالبان آغاز کردند و جلسه بُن برگزار گردید و حکومت موقت به رهبری حامد کرزی ایجاد شد.
یکی از بحثها و آجندای مهم این مجلس حضور زنان و حمایت زنان افغانستان بوده است، چه در عرصهی تعلیم و تربیه و چه در عرصهی حضور زنان در ساختار حکومت و حکومتداری… بعد از فروپاشی رژیم طالبان و ایجاد حکومت دموکراتیک که افغانستان تازه دموکراسی نوین را تجربه میکند، یک نوع امیدواری برای تمامی اقشار جامعه خصوصن زنان کشور پیدا شد. دروازههای مکتبها به روی بانوان باز گردید، آزادی نسبی به زنان داده شد، حضور زنان در ادارات دولتی دیده میشد که این رشد زنان روزبهروز افزایش یافته است و امیدواریها در این عرصه زیاد شده است، ولی متأسفانه کافی نیست.
تقریبن بیست سال از ایجاد حکومت پساطالبان میگذرد، ولی با آن هم زنان و دختران این کشور با وجود حمایت جامعهی جهانی رشد قابل ملاحظه و حضور شان در راستای قدرت و سیاست قابل ستایش نیست که این موضوع دلایل متعدد خود را دارد. اول اینکه مردم افغانستان اکثرن سنتی هستند و برخورد شان نسبت به زنان نیز بیتأثیر از عرف و عادات ناپسند که به زنان جامعه بنحوی ربط دارد نیست. از این لحاظ مشکلات زنان اول از خانوادهی خودشان شروع میشود و در بیرون تشدید پیدا میکند. که این موضوع خود مشارکت زنان را در سیاست کمرنگ میسازد. دوم این که رهبران و بزرگان کشور نیز به شکلی از اشکال با حضور زنان در سیاست گذاریهای کشوری دید خوش ندارند و تجربه نیز نشان داده است همیشه زنان را کوشش کردهاند در حاشیه نگهدارند و تصامیم اساسی را باید خودشان بگیرند.
یکی از نمونههای بارز که میشود گفت خیلی مستند و تازه است همین اعضای شورای مصالحه هستند که از لحاظ کمیت اگر درست نگریسته شود، زنان جایگاه آنچنانی که باید میداشتند ندارند در صورتیکه بحث حقوق و آزادیهای زنان یکی از موضوعات مهم و حاد هست و طرف مذاکره که بدون شک همان طالبان هستند که به حقوق زنان هیچ ارزش قایل نیستند، بناان این بهترین فرصت برای زنان بود که در ترکیب جدید سهم قابل ملاحظه و چشمگیر میداشتند که حداقل خودشان در مذاکرات صلح از حق و حقوق شان در راستای تأمین صلح دفاع میکردند چون در این کشور قشر آسبپذیرتر اینها کسی دیگری نیست. دلیل مهمتر از نظر بنده این است که زنان و بانوان کشور نیز در کمرنگ بودن حضورشان نقش اساسی دارند، زنان و بانوان تا هنوز بهطور درست نتوانستهاند که یکدیگر خود را در این جامعه سنتی پیدا کنند و بهنحوی با همدیگر همکاری و همآهنگی داشته باشند که این علت خودش ضعف ببار میآورد، همان مقوله است که میگوید: «حق گرفته میشود نه داده» درست است.
زنان باید خودشان راه شان را به طور درست و با عزت نفس پیدا کنند و الا کسی برای این قشر حق قایل نخواهد شد. اگر به یک نتیجهگیری اجمالی این متن کوتاه بپردازیم. این است که امیدواریها است، حضور زنان در سیاست و قدرت حس میشود، ولی هرگز کافی نیست. همچنان رشد و مشارکت زنان در سیاست، هماهنگی بین زنان کشور، تلاش به خاطر ظرفیتسازی زنان در تمامی عرصهها الزامی است.