حسین معرفت
پیش از اینکه وارد بحث اصلی شویم، باید تعریف مختصری از جنسیتزدگی ارایه کنیم. جنسیتزدگی (sexism) به نگرشی گفته میشود که یک جنس را پستتر از دیگری میداند. بهصورت کلی میتوان گفت که جنسیتزدگی نگاه تقلیلگرایانه به زن است. پیامد این نگرش تبعیض جنسیتی است که سبب محرومیت زنان از حقوق شان و اعمال محدودیت بر آنها میگردد و حتا منجر به آزار جنسی، تجاوز و یا خشونت جنسی میشود. جنسیتزدگی بر دو نوع است: جنسیتزدگی خصمانه و جنسیتزدگی خیرخواهانه. بر اساس نظریه و تعریفهای ارایه شده از سوی پیترکلیگ و سوزان فیسک، جنسیتزدگی خصمانه (Hostile sexism) به صورت سلطهجویی مردسالارانه و باورهای تحقیرآمیز خود را نشان میدهد و موضوع اساسی آن صراحتن این است که مرد جنس برتر است و باید قدرت را در اختیار داشته باشد. به عبارت دیگر همان نگاهی که زن را «ضعیف» میبیند. اما جنسیتزدگی خیرخواهانه (benevolent sexism) نگاهی ملایمتر دارد؛ زن را موجودی زیبا و شکننده میبیند که باید از او حمایت کرد، با این حال زنان باید همان نقشهای محدود و کلیشهای را بپذیرند و دنبالهرو باشند. به عبارت دیگر همان نگاهی که زن را «جنس لطیف» میبیند.
در جامعهی افغانستان مصداقهای بسیاری از هردو نوع این نگرشها را میتوان یافت. جنسیتزدگی در فرهنگ ما آنچنان گسترده و عمیق است که نه تنها در برابر نوع خصمانهی آن (مانند اظهارات تبعیضآمیز عریان علیه زنان، خیابان آزاری و…) ایستادگی لازم صورت نمیگیرد و بهصورت بایستهی آن مورد نکوهش قرار نمیگیرد که نوع خیرخواهانهی آن حتا حمایت از زنان تلقی میگردد و با رنگ و لعاب دفاع از زنان و حقوق آنها تبلیغ میشود. حتا میتوان ادعا کرد که در بسیاری از سمینارها، کنفرانسها و آگهیهای دفاع از حقوق زنان نگاه اصلی و روحیهی حاکم بر جمع همین نگرش است؛ برخورد پدرسالارانه و حمایتگرانه و توأم با سلطهجویی. چنین نگرشی اگرچه خشونتبار نیست و نسبت به جنسیتزدگی خصمانه نرم است و بلکه خوشخال و ظاهرآراسته هم هست، اما در حقیقت موقعیت و جایگاه پایین برای زنان را ذهنی میسازد.
در کنار این، میدانیم که علاوه بر مردان، زنان زیادی هم وفادار به ارزشهای مردسالاریاند و آن را پذیرفتنی و حتا خوب و مسلم میدانند. اما مسأله به اینجا ختم نمیشود. عدهای از زنانی که در اصل مخالف مردسالاریاند، نیز ناخودآگاه در گفتار و رفتار شان مردسالاری را بروز میدهند و حتا سبب ترویج آن میشوند. بگذارید برای توضیح منظورم از یک مثال کمک بگیرم: چندین بار عکسهایی از تبریکی پستهای دولتی به مقامات زن را دیدم که در آن یک چپن مردانه به عنوان هدیهای شادباش و مبارکی به شانهای یک زن انداخته شده است. این خود نمادی از مردسالاری ناخودآگاهانه است.
در شعر و ادبیات عاشقانهی شاعران و نویسندگان امروز که بسیاری داعیهی دفاع از حقوق زنان دارند نیز رد پای جنسیتزدگی به فراوانی دیده میشود. چه بسا شعرهایی از آنان میخوانیم که در آن نگاه به زن از جایگاه یک حامی و از یک زاویهای بالا است و حتا نگاه مالکانه را میتوان در آنها مشاهده کرد.
اینها نمونههایاند که از باب اختصار به آن بسنده میشود. خلاصه اینکه، تقریبن همهی ما ماهیان دریای این فرهنگ، در سطوح مختلف گرفتار جنسیتزدگی هستیم؛ از یک ملای تندرو تا یک فرد مذهبی عادی میانهرو، از یک مرد وفادار به ارزشهای سنتی جامعهی افغانستانی تا یک زن باورمند به ارزشهای مدرن جهانی و از پیرمرد روستایی تا جوان روشنفکر شهری… اجتماعی شدن ما در جامعه و فرهنگ بهشدت مردسالار و جنسیتزده صورت گرفته و ازینرو جنسیتزدگی، به قول معروف، در تار و پود ما تنیده است.
و اما سخن آخر این که جنسیتزدگی مبتنی بر باورهای کلیشهای است و ازینرو در نقطه مقابل دانش و آگاهی است و جنسیتزدگی عامل تبعیض جنسیتی و بیعدالتی است. همچنان جنسیتزدگی سبب انفعال زنان و محدودیت نقش آنان در زندگی اجتماعی میشود و عملن نیمی از جامعه غیرفعال -یا کمتر فعال- میشود و این به جامعه آسیب میرساند. از اینرو، مبارزه با جنسیتزدگی یک وجیبه است که همه باید آن را ادا کنیم. باید از خود بپرسیم که چگونه میتوان با آن مبارزه کرد؟ شاید یکی از پاسخها این باشد که برای مبارزه با جنسیتزدگی در نخست باید آگاهی جنسیتی فراگیر شود و ما جنسیتزدگی را از ناخودآگاه به خودآگاه ما انتقال بدهیم. اما دیگر چه پاسخی میتوان به این پرسش داد؛ چگونه میتوانیم با جنسیتزدگی مبارزه کنیم؟
مثالی از نمونههای جنسیتزدهگی آورده نشده که اگر آورده میشد بهتر بود.