امین آرمان
مادرم یک انسان است، همان قدری که پدرم انسان است. خواهر و خانمم هم انسانند، همان قدری که من و برادرم هستیم. زن همسایه و زنان هموطنم، همان قدر انسانند که مردان شان هستند. این برابرپنداری، خود برابری انسانی است. سوا از این که فکر و سنجش بکنیم که چرا زنان نسبت به مردان در سویهی پایینتر قرار دارند و چرا مردان از دیدهشدن موی روی دختر، خواهر، همسر و نزدیکان شان میترسند، غیرتی میشوند و حتا دست به خشونت میزنند و چرا در مورد دیدن اندام و ابروی زنان و دختران همسایه و بیرون خانهی خود، دید باز دارند، چشمان شان تیزبینتر میشوند؛ به لحاض انسانی، انسان زن با انسان مرد برابر است. در کرامت انسانی، در حقهای انسانی، با هم برابرند. تفاوتها و تبعیضهای ضد انسانی و خشونتبار یا شهوتانگیز، حاصل دیدگاهها و باورهای نابرابرپنداریست که زن را به حیث انسان برابر با مرد قبول نداشتهاند. هنوز هم که هر روز میبینند، زنان خوب میدرخشند و در هر کار مثبت و انسانی، هیچ دست کمی نسبت به مردان ندارند، باز هم فکر میکنند که زنان سر و گردنی، نسبت به مردان کم دارند.
درج نام مادر در شناسنامه، برای بسیاریها مقبول است و برابراندیشان و کسانی که باور دارند، نام و هویت مادر تا اکنون در برابر نام پدر، کتمانشده ماندهاست، از این رویداد تاریخی و بیپیشینه، به گرمی استقبال کردهاند؛ اما یک بخش کوتهفکر و نابرابراندی شان شرمسار، باعث شدند که حکومت، بگوید: درج نام مادر در شناسنامه اختیاری است.
اختیاری بودن نام مادر در شناسنامه، با آن که در ظاهر فریبیست برای این که مردم فکر کنند، آزادی فردی در جامعه نهفته است؛ در واقع، این فیصله از سر ترسی گرفتهشدهاست که حکومت از بخشهای سختگیر و سنتی جامعه دارد. آن بخشها و گروههایی که هنوز هم طالبانی و تروریستی میاندیشند و از تغییرهای مثبت در زندگی زنان میترسند و حتا از نام مادر و زنان خانواده و اجتماع شان به بهانهی باور و غیرت، میترسند و ترس شان این است که مباد اگر زنان نام و هویت خود را بیابند، پس از چندی در پی دادخواهی برآیند و ستمهای رواداشتهشده بر خود، از سوی مردان را هم آشکار کنند.
وقتی با برخی از مردان و آدمهایی که فکر میکنند، انسانیت هم وارداتی و از بیرون مرزها آمدگی است، در مورد وضعیت اجتماعی و چشمان خالی شان گپ بزنیم، میگویند که وقتی در خانه باغ داشته باشیم، در بیرون هم در سایهی درخت مینشینیم.
بدترین تشبیهها نسبت به زنان را به کار میبرند، بیآنکه فکر کنند، زن انسان است، نه باغ است، نه درخت، نه گندم است و نه جو. آیا این آدمها، وقتی دید انسانی نسبت به انسان زن را با دیدگاه چاکلیت و درختپنداری تبدیل کردهاند، در مورد مادر و زنان خانوادهی خود، هم دقیق چنین فکر میکنند؟
باور به انسانیت، باید تقویت شود و زنان هم باید تلاش کنند تا کمکم به سوی تغییرهای خوب و تأثیرگذار حرکت کنند. ظرفیت کم خود زن، فقر شدید، سنتهای شکننده و دوام جنگ برای زنان بسیار سدساز و دست و پاگیر بوده است. اینکه این نوشته را مینویسم، در مورد گفتوگوهای صلح، میان هیأتهای (دولت افغانستان و طالبان) هم فکر میکنم.
در گفتوگوهای صلح هم با گروهی طرف هستیم که هیچ باوری به انسانیت ندارند. برای افغانستان و زنان این کشور، دستآوردهای ارچند ناکافی؛ اما غنیمت و مهم است که باید حفظ شود.
دختری که در مسابقهی دوچرخسواری اشتراک میکند، دختری که پیام صلح را با برگزاری نمایشگاه خیابانی و دیوارنگاری به گوش جهان و طالبان میرساند و دختری که در کانکور اولنمره میشود، همهی شان برای انسانیشدن زندگی کار میکنند و خود شان نماد انسانیت و الگوی همزیستی مسالمتآمیز اند.
با این وصف باز هم انتظار داریم که زن به حیث انسان برابر با مرد، در تمام بخشها و صحنههای زندگی نقش داشته باشد و دیگر زندگی و انسانیت از گرو آدمهایی که باوری به انسانیت ندارند، خلاص شود.
من به حیث یک انسان، به انسانیت باور تام دارم و میدانم که زن و مرد با هم برابرند و در دیدگاه انسانی، نابرابری وجود ندارد. اگر زن و مرد به طور برابر کار نکنند و با دیدگاه انسانی به پیش نروند، به زندگی صلحآمیز هم نمیرسند.