درد بیپایان، حسرت به دل مانده، بغض در گلو گیرکرده و اشک در چشمان تاریخ خشکیده است. اینها که گفتم کم است و شاید، منصفانه نباشد که ادعا کنیم جریان خشم و خشونت در جادههای کابل و دیگر شهرهای افغانستان را علیه زنان بیان نماییم. چقدر دشوار است که گذرگاه انسانها برای یک طبقه و قشر خاص، گذرگاه درد، رنج، تلخکامی و رقم خوردن بدترین لحظههای زندگی باشد.
سالهاست که از این خشم و خشونت جاری در جادههای کابل و کلانشهرهای دیگر کشور مینویسند، شکایت میکنند و خاطرههای تلخی را روایت میکنند که خاطر هر انسانی را میآزارد، اما انگار این راه جهنمی را پایانی نیست. این جریان جنایتهای شرمآور را انجامی نیست و حکومت و نظامی هم نیست که مانع این همه خشونتهای ننگین بشود.
متأسفانه در روزها و ماههای پسین آمار خشونت علیه زنان افزایش یافته است. شهر کابل برای همه نا امن شده است، اما برای زنان چیزی بیشتر از گذرگاه جهنم نیست. جهنمی ساخته شده از تفکر و رویه و رفتار آنهای که انگار قسم خوردهاند تا دست از شرمآورترین رفتار بر ندارند. آنهای در صورت انسان و اما ماهیت ننگآور راست راست کنار جاده راه میروند. آنها که گاهی در قشنگترین موترها نشستهاند، اما تهی از اخلاق و باور انسانی. آنهای که با هیچ معیاری نمیشود رفتار آنان را فهمید. نمیدانم این همه خشم و خشونت از کجا ناشی میشود؟ از بستر خشن اجتماعی، از فضای حاکم فکری مردسالار که هیچ باوری انسانی در آن سبز نکرد، نروید، جوانه نزد و هیچ گاه قامت نیاراست.
در چنین جهنمی زنان در جادههای زندگی گذر میکنند. روزانه خاطر بیآزار صدها زن در جادههای کابل آزار مییابد و روح خستهی آنان کوبیده میشود. هر لحظهی که سپری میشود، جادههای کابل تلخترین خاطرهها را ثبت خاطرات آزاردهندهی زنان میکند و بر کولهبار جنایتهای مردانه میافزاید. هر ثانیهی که میگذرد زنی در گوشهی این شهر، طعمهی خشم و خشونت مردی میشود.
این فرهنگ زشت و این سنت شرمآور تنها به جادهها خلاصه نمیشود. فضای اکثریت خانوادهها، فضای کار، محمل آموزش و تحصیل، محل ورزش و هرجای که زنی وجود دارد، خشونتی جاریست. خشونت که از رگ و ریشهی این فرهنگ جوانه میزند و در فضای اجتماعی آن اجرا و انجام میشود. خشونت که باید محکوم شود، خشونت که باید حکومتیان را به نابودی آن وادارد، اما چنین نیست. کدام نظام، کدام حکومت! انگار حکومت خود در پشت این جرایم جاری نقش دارد. انگار هیچ روزنهی امیدی برای زیست انسانی گشوده نمیشود.
این همه در حالی جریان دارد که قرار است جوخهی مرگ و دشمنان تاریخی زنان (طالبان) نیز وارد این ساختار خشونتآفرین و جنایتزا بشوند. با پیوستند آنان این جادههای خشم و خشونت به جهنم واقعی بدل خواهد شد. مگر این که زنان با قوت و قدرت تمام بیایستند، متحدانه از حقوق و آزادیهای خود دفاع کنند و در راستای رفع چالشها، خشونتها و بدرفتاری علیه شان، مبارزهی پی گیر و هدفمند نمایند. این وضعیت به سادگی تغییر نمیکند. این وضعیت انسانی نیست. برای زنان خفقانآور و جانکاه است. نیازمند تغییر و بهبود است. باید زنان مسؤولان را وادار کنند تا به این وضعیت دشوار پایان بخشند.