موضوع زنان در افغانستان در سطح رسانهها و افکار عمومی به اندازهی جنگ و صلح در کشور مهم است. مردم به خاطر تأثر از جنگ به گفتوگوها و تلاشهای سیاسی برای صلح اهمیت میدهند. برای برابری شهروندی و تحقق عدالت در کشور نیز خواهان حفظ حقوق و تأمین آزادیهای زنان اند تا تبعیض به تمام معنا از جامعه برداشته شود. وجود تبعیضهای قومی، زبانی و مذهبی غیر قابل انکار است؛ اما تبعیض جنسیتی جامعه را به دو جانب یک مرز مشخص دستهبندی میکند. زنان در طول تاریخ در افغانستان بدون درنظرداشت قوم، زبان، مذهب و جغرافیا؛ به خاطر جنسیت شان مورد ظلم و ستم قرار گرفته و از حقوق شان محروم شده اند.
در چند دههی اخیر که موضوع حقوق زنان در کشور مطرح شده، یک روند خودآگاهی در میان زنان به وجود آمده است. حالا زنان به یک سطحی از آگاهی رسیده اند که از پندارها، گفتارها و رفتارهای جامعه در مورد زن را مورد تحلیل و تجزیه قرار دهند. از سویی هم شمار از زنان در شهرها و روستاهای افغانستان از حقوق اساسی شان آگاه شده و به این درک رسیده اند که محدودیتهای ناشی از عرف حاکم در جامعه و رفتارهای افراد در سطح خانواده، محیط کار و درون جامعه را شناسایی کنند. این آگاهی البته که همگام با پیشرفت جهانی و ورود ما به دنیای تکنولوژی و عصر ارتباطات صورت گرفته است؛ اما وجود عوامل خارجی مانند حمایتهای جهانی و جنبشهای دفاع از حقوق زنان را نیز نباید نادیده گرفت.
در همین گیرودار که زنان در پی شکستن زنجیر محدودیتها و برداشتن چتر محرومیتها از زندهگی شان بودند، برخی از ارزشهای نوین را کمایی کردند و دستآوردهایی مانند برخورداری به حق آموزش، دسترسی از خدمات بهداشتی، حضور در جمعیتهای اجتماعی-مدنی، فعالیتهای اقتصادی و سیاسی را نیز داشته اند. اما در دو دهه اخیر اگر مطالعه کنیم، درمییابیم که این حضور سیاسی و فعالیت اقتصادی و دسترسی به برخی از حقوق اساسی برای زنان هرچند که خودشان قربانی داده و تلاش کرده، اما بیشتر مبتنی بر برنامههای حمایتی و پروژههای جامعه جهانی بوده است.
واقعیت همین است که برای ارتقای زنان در سطوح سیاسی با حمایت جامعه جهانی یک سهم مشخص و کرسیهای سیاسی ویژه زنان در نظر گرفته شد، برای استقلال اقتصادی زنان برنامههای ویژهی اقتصادی تخصیص داده شد و برای برجستهسازی این فعالیتها مصارف گزاف رسانهای صورت گرفت تا همهی زنان از این خدمات آگاه شوند و کسانی را که از این خدمات برخوردار شده الگو قرار داده برای رسیدن به یک جایگاه و خلق وضعیتی که هنوز تصور نمیکردند تلاش کنند.
در دو دهه اخیر این تلاشها و برنامهها صرف جنبهی حمایتی داشته، البته که تا جایی مؤثر بوده؛ چون در نبود حمایتهای جامعه جهانی و عدم تخصیص برنامههای ویژهی ارتقای ظرفیت برای زنان، سیستم مردسالار حاکم در جامعه افغانستان شاید تا دیروقت این فرصت را مهیا نمیکرد. یک سیستم هیچگاه برای تزلزل حاکمیت خویش کاری نمیکند؛ سیستم حاکم مردسالار و پدرسالار در افغانستان نیز نیازی نمیدید که برای زنان کاری بکند. اما یک تلنگری برای دگرگونی وضعیت در زمان حاکمیت شاه امانالله خان، پادشان پیشین افغانستان زده شد و به زودی سرکوب شد. این تلاشها در دهه دموکراسی، اواخر حاکمیت ظاهرشاه از سر گرفته شد و موج برابریخواهی جنسیتی در زمان حاکمیت رژیم کمونیستی در افغانستان بیشتر و قدرتمندتر شد. برابریخواهی جنسیتی باعث باز شدن فضای اجتماعی شده بود و برابری جنسیتی، برابری شهروندی را تمثیل میکرد. با ظهور و قدرتگیری مجاهدین و طالبان همهی این ارزشها و دستآوردها تحدید شد. تا اینکه با شکست طالبان دوباره فصل دموکراسی رسید و موضوع برابری جنسیتی تیتر درشت رسانههای افغانستان و بحث داغ محافل فرهنگی و سیاسی شد.
اکنون که دو دهه گذشته و در این مدت حمایتهای زیاد سیاسی و بودجوی صورت گرفته است، باز فصل نگرانی از تکرار تاریخ محدودیت و محرومیت بر زنان فرا رسیده است. پیش از این زنان تنها از جنگ میهراسید ولی اکنون از صلح هم میهراسند. در عین وجود نگرانیها از تکرار تاریخ محرومیت بر زنان، موضوع حفظ حقوق، آزادیها، ارزشها و دستآوردهای زنان مطرح است. اما یک پرسش اساسی این است که جدا از ارزشهای حقوق بشری و دستآوردهای دموکراتیک که برای همه شهروندان مهم است و نباید قربانی جنگ و صلح شود؛ در سطح سیاسی دقیقن زنان چه دستآوردهایی داشته اند؟ نقدی بر سیاست زنان در افغانستان وارد است.
زنان از فرصتهای خوبی برخوردار بودند و همزمان با چالشهای بزرگی مواجه بودند. حمایتهای سیاسی و پروژههای زیادی از سوی جامعه جهانی و دولت افغانستان برای زنان وجود داشت، اما سیستم مردسالار جامعه و عرف و سنت همواره سد راه رشد آنان میشد. زنان در عرصه سیاست حضور دارند، اما تصمیمگیرنده نیستند. پروژههای ارتقای ظرفیت برای زنان وجود دارد، اما یک روند پویا نیست؛ بلکه همه فعالیتها مبتنی بر پروژههایی است که ممکن از سوی موسسهها و سفارتها پرداخته شود. عدم خودکفایی نهادها و عدم پویایی برنامههای حمایت از زنان باعث شده است که رشد زنان وابسته به عوامل خارجی باشد. این وابستهگی روند رشد زنان را کُند میکند. ظرفیت وابسته میتواند برای آیندهی زنان مؤثر واقع نشود؛ چون با هر تغییر وضعیت به تهدید مواجه میشود و موجی از نگرانیها به راه میافتد. اکنون که ارزشها و دستآوردهای زنان با تهدید قربانی شدن برای صلح مواجه است، عملکرد سیاسی زنان را باید به گونه جدی نقد کرد؛ اینکه چرا زنان در دو دهه با وجود فضای باز دموکراسی و حمایتهای قانونی در داخل و حمایتهای سیاسی و بودجوی از جامعه جهانی، بازهم نتوانسته اند که جایگاه تصمیمگیرنده در نظام داشته باشند.
عملکرد سیاسی زنان تنها مربوط به فیگورهای شاخص سیاسی شریک در دسترخوان حکومت نمیشود؛ بلکه همه نهادهای حامی حقوق زنان و زنان فعال اجتماعی، سیاسی و مدنی باید نقد و فعالیتهای شان بررسی شود. این خوانش و بررسی عملکرد سیاسی زنان شاید بتواند درسی برای یافتن چالشها، آسیبها و راهکارها باشد. راهکاری برای بهبود وضعیت زنان که دیگر جایگاه زنان با تغییر وضعیت و تبدیل حکومت متزلزل نشود و دیگر فعالیت نهادهای حامی زنان و برنامههای حمایت از زنان وابسته به عوامل خارجی نباشد. زنان فعال در هر عرصه که باشند مسؤولیتی در قبال جنسیت خودشان دارند؛ چون زنان هر وضعیت ناگواری را که تجربه میکنند به خاطر جنسیت شان است. اگرچند که نگاه مان به همه مسایل نباید جنسیتی باشد اما در افغانستان وضعیت زنان، این قشر ستمکشیدهی جامعه همواره براساس عملکردهای جنسیتی سیستم مردسالاری و عرف و سنت زنستیز جامعه تغییر میکند. بهبود وضعیت بدون عملکرد فعال سیاسی ناممکن است. از همینرو، نقد عملکرد سیاسی زنان جزئی از ضروریترین کارهایی است که باید انجام شود.