افق روشن، کارشناس ارشد جندر و مطالعات زنان
رابطه و نسبت میان زنان و مردان یکی از موضوعات مورد توجه در تمامی دیدگاهها و جریانهای فیمینستی است. دیدگاه فیمینیستی رابطه میان زن و مرد را تبعیضآمیز میداند و معتقد است که محرومیت و تبعیض در برابر زنان عامل اصلی فرودستی زنان است، نه تنها اینکه زنان در فرودستی قرار داده میشوند، بل مورد ستم نیز قرار میگیرند. یعنی به نحوی رابطه میان زن و مرد نوعی از ستمگری است که از این ستمگری مردان به نفع شان بهره میبرند، حتا اگر برخی از آنها در موضوع رأی و نظر همگام با سیستم ستمگر نباشند و در مقابل زنان صدمات و آسیبهای ستمگری را تحمل میکنند و منشاء این ستمگری حاکمیت سیستم مردسالار است.
مردسالاری به معنای اقتدار مردانه است که از راههای مختلف چه در خانواده، اجتماع، سیاست و اقتصاد زنان را مورد ستم قرار میدهد. منشاء مردسالاری، دسترسی مردان به امتیازات در داخل و خارج خانه است و این ستم مردان در حوزههای مختلف زندگی زنان رخنه کرده است. در این یادداشت میخواهیم رابطه خیانت در روابط عاطفی زناشویی و پیامد آن را بر زنان در جامعه مردسالار بررسی کنیم.
خیانت در روابط زناشویی چیست؟ چی زمانی اتفاق میافتد؟ آیا از نظر اخلاقی روا است یا ناروا؟ پیامد آن برای زنان چیست؟ پرسشهای مهمیاند که باید پاسخ داده شوند.
نخست مسألهی خیانت در پهلوی اینکه در روابط میان فردی اتفاق میافتد، اما قطعن جنبههای مهم اجتماعی دارد. از این رو مهم است تا به آن به صورت جدی پرداخته شود. چون برخوردی که در اجتماع مردسالار در مقابل خیانت که از سوی زن انجام میشود و خیانتی که از سوی مرد انجام میشود، تفاوت فاحشی دارد و منجر به موضوعات دیگر اجتماعی میگردد. اگر به آن پرداخته نشود و نادیده گرفته شود، پیامدهای آن در برابر زنان تعمیم پیدا میکند که باعث بلند رفتن آمار خشونت علیه زنان میگردد.
خیانت جایی معنا پیدا میکند که روابط عاطفی عمیق بین افراد شکل گرفته و این روابط نوعی از پیمان است که تعهد به آن از سوی دو طرف تصریح شده است و یا اگر تصریح هم نشده، مثل یک فرض بین طرفین وجود دارد که هردو به آن توافق دارند، بناان خیانت در واقع زیانی است که در خفا و بدون موافقت به دیگری منتهی میشود و چون در این نوع روابط انسانی افراد به شدت آسیبپذیر میشوند، عمل غیر اخلاقی است.
در متن یک جامعهی مردسالار خیانت مردانه طبیعی یا غیر مهم تلقی میشود در حالیکه خیانت زن غیر طبیعی، بسیار مهم و در خور مجازات دانسته میشود. در رابطه عاطفی میان زن و مرد، بخصوص وقتی شکل مدون دارد و قرارداد ازدواج پیدا میکند، اصلیترین مسأله وفاداری و صداقت است. وفاداری به این معنا که در یک رابطه عاطفی به طور طبیعی و از نظر روان شناختی جایی برای فرد دیگر به صورت همزمان و یا جایگزین وجود ندارد و اگر انسان های در ازدواج، خود را مدعی علاقمند بودن و عاشق بودن میدانند و وظایف خود را در قالب همسر خوب انجام میدهند، اما نمیتوانند وفادار و صادق باشند و خیانت میکنند در حقیقت به همان پیمانی که قبلن یادآور شدیم صدمه میزنند.
حال اگر این خیانت از سوی زن صورت بگیرد چه اتفاقی میافتد، در جامعه مردسالار زنی که مرتکب خیانت به همسر میشود، مایه ننگ است و سرنوشتی شومی برایش رقم میخورد، به قتل رسانده میشود، سنگسار میشود، سوزانده میشود، گوش و بینیاش بریده میشود و یا با انواع خشونت فزیکی و روانی روبهرو گردیده و در اخیر هم بدون دادن حق مهر به طلاق داده میشود و گاهی طلاق هم داده نمیشود تا با بیسرنوشتی جزای خیانتش را جبران کند.
برعکس اگر مردی مرتکب خیانت میشود در جامعه مردسالار یک امر طبیعی است. اهمیت ندارد با اصطلاحی که «مرد است» به آن سرپوش گذاشته میشود و برای توجیه کردن این خیانت باز هم این زن است که بار ملامتی را به دوش میکشد و متهم میشود که به شوهرش درست رسیدگی نکرده است و خواستههای جنسی او را برآورده نتوانسته است، در حالیکه از نظر اکثر روانشناسان بُعد جنسی ازدواج نقش چندانی در خیانت مردان به همسران شان ندارد. خیانت یکی از عمیقترین آسیبهای روابط عاطفی است که معمولن تأثیرات بسیار مخربی روی روح و روان زنان میگذارد و این زن است که تمام رنج و دردش را با بغض گلو تبدیل به دانههای مروارید اشک میکند و برای از دست ندادن فرزندان و خانهاش در جامعه مردسالار بغض گلویش را در گوشهی از آشپزخانهاش میسوزاند و برای فرزندانش غذا میپزد.