نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

روایت زنی در غربت؛ صدای از ورای مرزها

  • ملک مبارز
  • 12 عقرب 1399

گفت‌وگو با شهرزاد فکرت یا نگین بدخش، شاعر، نویسنده و فعال حقوق زن


بانو بدخش ممنون که فرصت گذاشتید، نخست به گونه‌ی فشرده در باره‌ی خود و کارهای ادبی تان بگویید و این که چرا دو نام برای خود انتخاب کرده‌اید؟

درود و عرض ارادت خدمت دست‌اندرکاران هفته‌نامه‌ی وزین نیم‌رخ و خوانندگان گرامی شان. شهرزاد فکرت استم، در شهر فیض آباد ولایت بدخشان به دنیا آمده‌ام، مکتب را آنجا در لیسه‌ی مخفی بدخشی تمام کردم. با روی کار آمدن حاکمیت طالبان به کشور آلمان مهاجر شدم و اینجا در رشته‌ی مدیریت و اداره درس خواندم و هنوز اینجا زندگی می‌کنم.

با شعر از  نوجوانی‌ها سر و کار داشتم و همیشه در هر حالتی همدم و همراه من بوده. دو مجموعه‌ی شعری از من، چاپ شده است به نام‌های «نگینی از تبار لاجوردان»  و «امتداد ویرانی»  که در دسترس علاقمندان شعر قرار دارد. برای دو تا سه مجموعه‌ی دیگر، شعر آماده دارم، شاید بتوانم در آینده‌های نزدیک به چاپ برسانم.

کارکردهای ادبی من بیش‌تر در نوشتن شعر خلاصه می‌شود و همچنان گروه مجازی، ادبی/فرهنگی  را به نام «زن، شعر و آفرینش» به همکاری شاعر بانوان عزیز صنم عنبرین و داکتر شفیقه یارقین دیباج به پیش می‌بریم‌ که بیش‌تر روی آموزش اوزان شعری و ارتقاء سطح دانش و بینش شاعر بانوان  نوکار تمرکز دارد.

نام نگین بدخش را زمانی که تازه به دنیای مجازی فیس‌بک پا ماندم، بدون هیچ پیش زمینه‌ی انتخاب کردم. بعدها که سروده‌هایم اندکی گل کرد و دوستان با این نام با شعرهایم آشنا شدند، بخشی از هویت فرهنگی من در کنار نام اصلی‌ام «شهرزاد فکرت» باقی ماند.

بانو بدخش از شما دو مجموعه‌ی شعری به چاپ رسیده است و گفتید که دو یا سه مجموعه‌ی دیگر شعر آماده دارید، اگر بگویید که چطور شد شعر را برای بیان اندیشه‌های خود انتخاب کردید و در شعرهای تان به کدام موضوعات بیش‌تر پرداخته‌اید و چرا؟

باید بگویم که شعر مرا انتخاب کرده است تا من. من در یک خانواده‌ی شاعر به دنیا آمده‌ام. تا به گذشته نگاه می‌کنم. دور و برم همیشه زمزمه‌ی شعر بوده و با دفتر شعرهای پدر بزرگ و پدرم قد کشیده‌ام. باغ‌های بزرگ و سبز، حویلی بزرگی که از میانش آبشاری جاری بود و طبیعت زیبا و دل‌انگیز بدخشان، خود شعرآفرین و شاعر آفرین است و این فضا خواهی نخواهی روی من اثر گذاشت و مرا شاعر ساخت.

شعرهای من محتوای گوناگونی دارد. بستگی دارد به اینکه در چه حال و هوایی شعر می‌سرایم. اما اگر بخواهم  مشخص بسازم، در پهلوی اشعار عاشقانه، بیش‌تر جنبه‌های اجتماعی/انتقادی دارند.

پس از فروغ، آنچه به نام زنانگی یاد می‌شود در شعر پارسی وارد شده است، این شگرف در شعرهای شما چقدر پدیدار است؟

همچنان بخوانید

زنگ مکتب برای دانش‌آموزان پسر نواخته شد

زنگ مکتب برای دانش‌آموزان پسر نواخته شد

2 حمل 1402
نوروز با یک «سین»

نوروز با یک «سین»

1 حمل 1402

من شخصن مخالف جنسیتی ساختن شعر استم. شعر برای من تعریف احساسات شاعر، (چه زن و چه مرد) در یک‌ زمان خاص و برای موضوع خاص است. البته که نگاه زنان به جهان پیرامون شان عاطفی‌تر است و این ویژگی در شعر زنان متبارزتر جلوه می‌کند. آنهم در شعرهای عاشقانه.

هر شاعر/هر انسانی، دیدگاه متفاوت با دیگری دارد و این تفاوت در بازتاب هنر شان هم به چشم می‌خورد. به نظر من یک شعر اجتماعی، انتقادی و سیاسی را از هر شاعری چه زن یا مرد بخوانیم، تفاوت‌های ذهنیتی خود را دارد و همچنان مشابهت‌هایی.

قبول می‌کنم که شعر زنانه با فروغ، میان پارسی زبانان پاگذاشت و فروغ برای شاعربانوان نسل بعد از خود تا امروز الگوی بزرگی از عاطفه و احساس در شعر است. اما به نظر من این نام، زنانگی در شعر، در میان پارسی زبانان افغانستان بخصوص میان فرهنگیانش، چه زن و چه مرد سوء تعبیر شده است. هر قدر واژه‌ها برهنه‌تر از تن زن تعریف کنند، آنرا نام زنانگی می‌دهند.

شعر من سوای جنسیت، بیانگر عواطف و احساسات آدمی به نام شهرزاد است. وقتی شعری در ذهنم شکل می‌گیرد، خودش موضوع را انتخاب می‌کند و فرم و وزنش را با خودش می‌آورد. در زمان سرایش، کمتر به این می‌اندیشم‌ که شعر من ویژگی‌های زنانه دارد یا خیر. این مقوله را می‌گذارم به عزیزانی که شعرم را می‌خوانند. آنها دست باز دارند که شعر مرا در هر قالب و هر جنسیتی که بخواهند، جا بدهند.

از نظر شما به عنوان یک شاعر، وضعیت شعر و ادبیات در افغانستان به ویژه در میان زنان چگونه است؟

در دو دهه‌ی پسین هنر شعر در میان مردم افغانستان رشد به سزایی داشته است. ما شاهد برنامه‌های ادبی، محافل شعرخوانی و نقد شعر و کتاب‌های شعری، در هر گوشه و کنار افغانستان بوده‌ایم.  شاعران ما یاد گرفتند که تنها به قریحه و استعداد ذاتی شان در شعر اکتفا نکنند و بیش‌تر بیاموزند و کار مشترک هم انجام دهند.

البته نقش شبکه‌های اجتماعی هم خیلی در این راستا ارزنده بوده، چون شاعران از این طریق با هم و با کارکردهای هم بیش‌تر آشنا شدند، فضای مقایسه، رقابت‌های سالم و همسرایی‌ها برایشان ایجاد شده است. از همه مهم‌تر شاعر بانوان ما به خود جرأت دادند تا پا به پای آقایان شاعر در رشد و توسعه‌ی فهم و توانایی‌های خود تلاش نمایند و آثاری از نگاه محتوا عمیق‌تر و ارزنده‌تر از خود بجا بمانند. ما امروز شاعربانوان نام‌آوری داریم که یکی بعد دیگر با کارکردهای فرهنگی شان و سروده‌های قشنگ شان افتخار می‌آفرینند.

بانو بدخش چقدر ممکن است با زبان شعر وضعیت زنان افغانستان را بیان کرد؟ آیا شعر تأثیری بر وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی زنان دارد؟

امیدوارم که داشته باشد. امروز شاعربانوان ما از روی تفنن کمتر شعر می‎گویند و بیش‌تر متعهدانه و آگاهانه روی مسایل اجتماعی تمرکز می‌کنند. شعر امروزی بانوان افغانستان خودش تاریخ موزونی از وضعیت اجتماعی/فرهنگی جاری در کشور است. هر شعری در لابلای واژه‌های آهنگینش دردی از دردهای زن افغانستان را به تصویر می‌کشد. درد نا امنی، درد تبعیض، درد کم‌انگاری زنان در خانواده و اجتماع، فریادی برای حق و آزادی فردی زنان، بحث تثبیت و احترام به کرامت انسانی شان به عنوان یک فرد مستقل در جامعه و خانواده.

همه این موضوعات در شعر بانوان امروزی افغانستان گنجانیده شده و من خوشبینم که این پیام‌ها تأثیری مستقیم و یا غیر مستقیم در فهم، درک و برخورد مردم در جامعه و در قبال زنان خواهد داشت.

اگر اندکی از بستر شعر و شاعری بیرون رویم، دیدگاه شما در باره‌ی وضعیت اجتماعی زنان افغانستان در شرایط کنونی چیست؟ زنان افغانستان با گذشت هر روز با شرایط دشوارتری مواجه می‌شوند.

بعد از سال ۲۰۰۱ و دموکراسی نیم‌بندی که وارد افغانستان شد، زنان ما تا حدی توانستند از قفس‌های که رژیم طالبان به آنها ساخته بود، بیرون شوند. دروازه‌های مکاتب دوباره به رویشان باز شد و امکانات تحصیل و کار برایشان تاحدی فراهم گردید. هرچند این آزادی‌ها هم با چالش‌هایی به همراه بود و است.

فرهنگ سنتی حاکم در افغانستان دوست دارد زنان را پشت پرده نگهدارد و این باور پوسیده، باعث شده که زنان ما نه تنها به شکل جمعی و با سیاست و یا حکومتی مبارزه کنند، بلکه هر کدام تک تک این تلاش را برای اعاده‌ی حق خود از خانه و خانواده‌های شان آغاز کرده‌اند و تا امروز که تقریبن دو دهه را پشت سر گذاشته‌اند، این تلاش و مبارزه ادامه دارد.

وضعیت کلی زنان افغانستان در 19 سال پسین دچار تحولات خوبی شد، اما با تشدید نا امنی‌ها و شروع گفت‌وگوهای صلح، نگرانی شان نیز افزایش یافته است، برداشت شما چیست؟ سرنوشت زنان به کجا می‌انجامد؟

من نگرانم. حکومت افغانستان موضع‌گیری روشن و آشکاری در پیوند با سرنوشت زنان، در مذاکرات صلح ندارد.

زنان یکبار حکومت طالبان را تجربه کرده‌اند و تأثیرات نا مطبوع آن تا امروز بر روح و روان شان باقی است. ترس از بی‌سرنوشتی خود و فرزندان دختر شان، ترس از بی‌کاری و بسته‌شدن دو باره‌ی مکتب‌ها و دانشگاه‌ها به روی شان، ترس از نادیده گرفته شدن شان در اجتماع و در مجموع ترس از زندانی شدن دوباره‌ی شان در خانه‌ها. موضوعاتی‌اند که هر زن و دختر افغانستانی امروز در گوشه‌ی ذهن خود با آن کلنجار می‌رود.

با تجربه‌ی ناخوش‌آیندی که از طالب و حکومت طالبی داریم واقعا مشکل است که پاسخی قاطع به این پرسش بدهیم که سرنوشت زنان، به کجا می‌انجامد؟

زنان در سال‌های پسین در عرصه‌های فرهنگ، سیاست، اقتصاد، ورزش و هنر پیشرفت‌های خوبی داشته‌اند، اما هیچ جریان زنانه که بتواند تأثیری مستقیم بر وضعیت همه‌ی زنان داشته باشد، شکل نگرفت، شما دلیل آن را چه می‌دانید؟

عوامل زیادی دارد؛ نبود امنیت، نبود یک تشکیل بی‌طرف و عادلانه برای حل مشکلات زنان، عدم دسترسی زنان روستاها و محله‌های دور به نهادهای حامی زنان، بی‌سوادی، فقر، باورها و پیش فرض‌های نادرست در قبال فعالیت نهادهای حامی زن، وجود فساد گسترده در حلقات حکومتی و در مجموع یک دولت ضعیف و فاقد برنامه‌ی عملی و مفید برای زنان.

همه‌ی اینها دست به دست هم داده و روی وضعیت زنان در جامعه تأثیر منفی گذاشته است. به نگر من، در میان همه‌ی این مشکلات، بیش‌تر نبود امنیت، بزرگ‌ترین عاملی است که زنان افغانستان نتوانستند به شکل منسجم و همگانی، برای رشد و ارتقای ظرفیت‌های شان کار کنند.  هر شاخه‌ی که در این خصوص فعالیت داشته، از محدوه‌ی منطقه و یا شهر خود، نتوانسته است بیرون برود.

اکثریت زنان افغانستان در مناطق روستایی زندگی می‌کنند، زمانی که به وضعیت کلی آنان در بخش‌های گوناگون نگاه اندازیم، معلوم است که تغییراتی چندانی نکرده است، از نظر شما چرا و چه باید کرد؟

این وظیفه‌ی یک دولت متعهد و با مسؤولیت است که پیش‌زمینه‌ی رشد و ارتقای شهروندانش را میسر بسازد. زنان روستاها متأسفانه، به خاطر مشکلاتی که در بالا نام گرفتم، عرصه‌ی رشد و فعالیت شان بسیار کمتر، نظر به زنان در مراکز و  شهرهاست. زنان روستاها، حتا دسترسی به مراکز صحی ندارند که حق اولیه شان است، چه رسد به مکتب‌ها و دیگر عرصه‌های فعالیت‌های اجتماعی. درصدی بیش‌تر مرگ و میر مادران در هنگام زایمان را مادران روستایی دارند.

در پهلوی آن باورهای سنتی که زن را منوط به مرد می‌داند و فعالیت بیرون از خانه و سواد زن را ننگ برای مرد خانواده و باز هم‌، نبود امنیت، دوری و راه‌های غیر قابل عبور تا شهرها و مراکز، باعث شده است که زنان روستایی مان در همان وضعیت اسفبار سابق باقی بمانند.

برای برون رفت از این معضل و همه معضلاتی که سر راه زنان قرار دارد، در قدم اول باید ذهینت مردان جامعه در قبال زنان تغییر نماید. راه حل این مشکل را می‌توانیم در باسوادسازی، برنامه‌های هدفمند برای رشد فهم و دانش زنان و مردان جامعه پیدا نماییم. برای تحقق این مهم، افغانستان متأسفانه راه درازی پیش رو دارد.

پیام شما برای زنان افغانستان چیست؟

به خود و توانایی‌های خود باور داشته باشید. مبارزه را بیاموزید و برای بدست آوردن حق خود از هیچ تلاشی دریغ ننمایید. به فرزندان دختر و پسر تان به یک چشم بنگرید و احترام گذاشتن به حقوق و حریم یکدیگر را بیاموزانید.

شاید نسل‌های بعدی مان شهروندان سالم، متعهد، انسان دوست و وطن‌دوست بار بیایند و بلاخره این وطن، از منجلاب بدبختی‌های که همیش دامن‌گیرش است، رهایی یابد.

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00