قسمت بیستم از سلسله نوشتههای حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
مردگرایی قرون وسطایی
با تسلط مردان بر زنان، دورهای از شکنجه، سرکوب و آزار زنان آغاز شد و شاید قرون وسطا اوج خواری و نزول اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی زنان باشد. قرون وسطا همانطور که برای مردان اوج بیخردی، عقب ماندگی و فلاکت بود، برای زنان سیاه چال بزرگ و جهنم واقعی به شمار میرفت و ادیان خصوصن کلیسا در فلاکت آن جماعت نقش زیادی بازی کرد. دینداران و کشیشان تحمل آزادی افراد را نداشتند و به نام دین به راحتی قادر بودند زنان را در قفسهای آهنین و تحت نظر مردان خشن زندانی کنند و این نوع رفتار علاوه بر جلب نظر کلیسا، مورد حمایت و رضایت مردان نیز قرار داشت. این در حالی بود که زنان در گذشته از موقعیت بهتری برخوردار بوده و در فعالیتهای اجتماعی سهم داشتند: «تاريخ كار زنان نشان ميدهد كه زنها همراه با فرزندآوري به انواع و اقسام فعاليتها اشتغال داشتهاند، هم فعاليتهايي كه زنانه بوده است و هم فعاليتهايي كه امروزه به عنوان مشاغل مردانه و طاقتفرسا شناخته ميشوند… در معادن نقره، آهن، صنايع نساجي، پشمچيني گوسفندان و صنايع دستي كار ميكردند. آسيابهاي دستي را ميچرخاندند. در شهرها نيز اصناف زنانه وجود داشت. تا قرن سيزدهم فعاليتهايي مانند: بافندگي، دوزندگي و… شغل زنها بود. زنان و مردان در همه مشاغل كار ميكردند. در قرون وسطا زنان كاتب و پزشك بسياري وجود داشت، در دانشگاهها زنان بيشماري درس پزشكي ميخواندند. حتا در برخي از مشاغل، مانند: كفاشي، كمربندسازي، قفلسازي و… نيز زنان پس از فوت همسر به مقام استاد كاري ميرسيدند.» (خشونت خانوادگي زنان کتک خورده، شهلا اعزازي، ص139)
عامل دینی در قرون وسطی موجب شد که سالهای سیاه و عذابآور آن دوره، با محرومیت نصف جوامع انسانی از حقوق انسانی خود، تاریکتر شده و سالیان بیشتری ادامه یابد. در این دوره البته محدودیتها گرچه به صورت گسترده زنان را در بر میگرفت، اما فقط شامل زنان نمیشد و بلکه کوشش میشد که کسی فکر نکند، زیرا تفکر انسان موجب میشد که منافع اربابان قدرت در خطر قرار گیرد و این جرم بزرگی بود که مردان و زنان بسیاری را به پای چوبه دار فرستاد: «اين قوانين و انتخاب مشاغل بتدريج تحت سلطه جنسيت قرار گرفتند. در سدهی چهاردهم بسياري از مردها در جنگها تلف شده و بسياري قادر به تشكيل خانواده نبودند. همچنين مرداني كه دورهی كارآموزي را ميگذراندند و حق ازدواج نداشتند يا مرداني كه اصولاً تجرد را انتخاب كرده بودند نيز وجود داشت كه سبب ميشد، تعداد زنان مجردي كه شخصاً بايد معاش خود را تأمين ميكردند اضافه شود. زنان صومعههاي خاص خود را داشتند، مشهورترين آنها «صومعههاي بگين» بود. كه با سازماندهي مناسب تعداد زيادي عضو داشت و در فعاليتهاي توليدي دخالت داشتند.» (خشونت خانوادگي زنان کتک خورده، ص139).
جامعهی مردان برای نابودی زنان بهانههای زیادی داشتند، اما سحر و جادو بهانه سادهای است که ذهن مردم را تخریب کرده و نابودی افراد را تسهیل میکند. البته این فکر ریشه در گذشته انسان دارد، قدرت و توان افسانهای زنان همیشه مردان را افسون کرده و «الهه»های زندگی را در ذهن آنها تقویت میکرد. همین فکر در قرون وسطی زنان را نابود کرد: «…آزار و ايذاء ساحرهها كه در سدهی چهاردهم رخ داد، متوجه زناني بود كه در صومعههاي «بگين» زندگي ميكردند، علت واقعي ساحره سوزاني، برهم زدن تجمعات زناني بود كه به صورت سازمانيافته در صومعهها زندگي ميكردند، يا داراي اصناف خاص خود بودند و از رونق بازار نيروي كار مردان ميكاستند. طريق آزار و اذيت زنان، تحت لواي ساحره بودن زنان از بسياري فعاليتها منع شدند، حتا در سال 1516 در پاريس قانوني تصويب شد كه به موجب آن زنان از حقوق مدني، حق قضاوت، حق انجام معامله يا بر عهده گرفتن مقامات دولتي، يعني حقوقي كه در دورهی فیودالي داشتند منع شدند.» (خشونت خانوادگي زنان کتک خورده، ص140)
«تا انقلاب فرانسه، زنان بتدريج كليه امتيازات و حقوق، حتا حق يادگيري و آموزش را از دست دادند و از مشاغل پر در آمدي كه مورد توجه مردها بود، بيرون رانده شدند. زنان براي كسب در آمد مجبور به قبول كارهايي شدند كه مردان به دليل در آمد پايين يا شرايط بد كاري از آن رو گردان بودند. بدين ترتيب طي تاريخ زنان با از دست دادن تدريجي حقوق خود، فقير و فقيرتر شدند. پديدهی «فقر زنانه» كه امروزه مباحث بسياري را بر انگيخته است، پديده جديدي نيست، بلكه در قرون وسطا، در رنسانس و اوايل انقلاب صنعتي نيز وجود داشت، اما از طرف جامعه توجهي به آن نميشد.» (خشونت خانوادگي زنان کتک خورده، شهلا اعزازي ص 14)
در این شرایط سخت زنان امید زیادی به انقلاب فرانسه داشتند و با شروع جرقه انقلاب در آن سهم گرفتند. هدف زنان تلاش برای رسیدن به آزادی بود. زنان میخواستند نفس بکشند و زندگی کنند. زنان میخواستند کار کنند. زنان به دنبال حقوق طبیعی خود بودند و زنان احساس میکردند با انقلاب فرانسه میتوانند انسان باشند و انسانی زندگی کنند. اما پیروزی آن انقلاب نشانهی بود از تظاهر و دورویی که در پشت نقاب مردان سیاستمدار نهفته بود: «انقلاب فرانسه، هم كمكي به حال زنها نكرد. در خواست زنان آن دوران، تنها كسب حق كار بود و به دنبال حقوق و مزاياي ديگر نبودند، آنها ميخواستند مشاغلي مانند: ريسندگي، بافندگي، نساجي و دوزندگي برايشان باقي بماند. اما انقلابيون، بخصوص افرادي مانند روبسپير، اعتقادي به كار زن نداشتند.» (خشونت خانوادگي زنان کتک خورده، ص140)
در قرون وسطا مردان برای دور کردن همیشگی زنان از جامعه راه ساده، اما فریبندهای را انتخاب کردند. آنها با برنامهریزی تبلیغاتی در بین زنان این باور را پرورش دادند که بهترین خدمت در جامعه تربیت فرزندان سالم و تحویل آن به جامعه است. این فکر با اندیشه دینی آمیخته شده و خانه را «عبادتگاه» زنان ساخت: «در نتيجه سعي در راندن زنان از بازار كار و تبليغ غرايز مادري و همسري كردند و زنها را تشويق كردند كه به جاي فعاليت در سازمانهاي اجتماعي، در خانه براي استراحت و باز توليد مردان كارگر فعاليت كنند. براي اين زندگي ادعا ميشد در پشت سر هر فرد موفق زني ايستاده است و اگر اين زن نبود، مرد در فعاليتهاي شغلي خود پيشرفتي نميكرد. زنان در پشت مردان و يا در سايه آنان قرار ميگرفتند و از اشتغال اجتماعي به دور ماندند و تنها در شرايط خانوادگي، به فراهم آوردن وسايل آسايش و رفاه و راحتي براي «مردان موفق» پرداختند. اين ايده آنچنان خوب تبليغ شد كه حتا زنان نيز به آن اعتقاد يافتند.» (خشونت خانوادگي زنان کتک خورده، ص151)
و عاقبت افکار قرون وسطایی زن را چنین میخواهد: «… عاقبت در قرن شانزدهم، زن متأهل بدل به موجودي ناتوان ميگردد كه هر عملي را بدون اجازهی همسر و يا دادگاه انجام دهد هيچ انگاشته ميشود. اين تحول قدرت شوهر را تقويت كرد تا آنجا كه اين قدرت منجر به نوعي سلطنت خانگي شد. قانون ناپلیون، اخلاق جديدي را كه تربيت دختران بايد از آن تبعيت كند، تعريف ميكند: دختران بايد براي نقشهاي خانهداري آماده شوند، جايي كه در آن همه چيز به منظور رفاه شوهران صورت ميپذيرد.» (جنبش اجتماعی زنان، ص51).
ادامه دارد…