قسمت بیست و یکم از سلسله نوشتههای حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
زنان در دنیای مدرن
دنیای مدرن دنیای پر هیاهویی است که در آن حقوق بشر، حقوق کودک، حقوق کارگران، کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان و… نوشته شده و در تریبونهای مختلف تبلیغ میشود، ولی آیا در قرون جدید، انسان توانسته است با تحقق عدالت، مساوات و برابری افراد را به حقوق طبیعیاش برساند؟ شاید در تبلیغات دولتها اینگونه وانمود شود، اما واقعیتهای آماری انسان را با وضعیت دشواری قرار میدهد، زیرا انسان با دیدن واقعیتهای امروز جهان میفهمد که شرایط در دنیای مدرن، نه فقط برای زنان بهتر نشده که بسیار بدتر هم شده است.
اگر در گذشته زنان اسیر و برده مردان بودند، روشهای بردهداری آنها نیز قدیمی و ساده بود، ولی در دنیای مدرن، مردان با به کارگیری ابزارهای مدرن و پیچیده و استفاده از روشهای جدید، زنان را چنان به بردگی گرفتهاند که آنان با وجود اسارت و زندگی در جهنم طلایی، خود را کاملن آزاد تصور میکنند و این از عجایب دنیای مدرن است.
1- زنان، قربانیان خشونت
زنان خشونتديده زناني استند كه حداقل دوبار در طول زندگي زناشويي خود، به شدت مورد خشونت و شكنجهي جسماني يا رواني واقع شوند (والكر 1980). گروهي خشونت را تنها در قالب جسماني معنا ميكنند، در حاليكه بيشتر روانشناسان و انديشمندان معتقدند كه ايجاد ترس و رعب و تخريب عزت نفس كه تجاوز و شكنجه رواني به شمار ميرود، درست به اندازهي خشونت و تجاوز جسماني ويرانگر است و در پارهاي از موارد حتا تأثير دردناكتري هم برجاي خواهد گذاشت.
پژوهشها نشان ميدهد كه بيشترين فراواني خشونت و شكنجهي زن در خانه و توسط همسر انجام ميگيرد. آمار نشان ميدهد كه در كشور آمريكا 20 تا 50 درصد از زنان از شوهران و يا مردان مورد علاقه شان كتك خوردهاند (راسل و ديگران، 1982).
در فرانسه، 95 درصد قربانيان خشونتهاي گزارش شده زنان استند. 51 درصد اين زنان قرباني، مورد تجاوز جنسي همراه با شكنجهي شوهران خود قرار گرفتهاند. در سال 1990 در يك بررسي تصادفي از زنان گواتمالا، 49 درصد آنان از سوي شريك زندگي خود، مورد بدرفتاريهاي شديد جسماني، رواني و يا جنسي قرار گرفتهاند.
گزارش پژوهشي دربارهي اعمال خشونت عليه زنان در هندوستان، نشان ميدهد كه 90 درصد زنان هندي، قرباني بدرفتاريهاي جسماني و رواني شوهران خود بودهاند. ضمنا از هر 10 مورد قتل زنان، 9 مورد توسط شوهران آنان صورت گرفته است.
در جمهوري متحدهي تانزانيا، 60 درصد زنان گزارش دادهاند كه همسرشان، آنها را مورد ضرب و شتم قرارداده است. دريك بررسي از زنان زيمباوه در سال 1992، 17 درصد آنان گفتند كه خشونتهاي جسماني و رواني در ازدواج، امري كاملن طبيعي است.
در بسياري از كشورهاي افريقا و برخي از كشورهاي آسيا، عمل ختنه كردن دختران و بعضن قطع عضو جنسي زنانه، به سبب فرهنگ سنتي غلط در گروههاي مهاجر به اين مناطق رخ ميدهد. از زمان سرشماري سال 1991، در استراليا شمار زنان مهاجر از چهار كشوري كه در آن شكلهاي مفرط قطع عضو جنسي زنانه و ختنهي دختران رايج است (سومالي، اریتره، اتيوپي و سودان)، 154 درصد افزايش يافته است.
در سال 1992، حدود 12000 زن در طول جنگهاي داخلي كشور يوگسلاوي سابق، وحشيانه مورد تجاوز جنسي قرار گرفتهاند.
در سانتياگو شيلي، 80 درصد زنان اعتراف كردهاند كه در خانههايشان قربانيان خشونت استند. در كانادا، از هر چهار زن، يك نفر مورد حملات جنسي قرار ميگيرد (خشونت عليه زنان، سازمان جهاني بهداشت، ص 51).
2- زنان در عرصه اشتغال
مردان عضو اتحاديههاي كارگري حضور و مشاركت زنان در نيروي كار را مصيبتبار ميانگاشتند و بيانيهي اتحاديه ملي كارگران نيز بر اين فرض صحه گذاشت: «نظام كار زنان ننگينترين داغي بود كه بر جبين شهروندان آزاد آمريكايي نشست.» (دنياي زنان، ص197).
«حضور زنان متأهل در كارخانهها به هيچ وجه قابل تحمل نيست… زيرا اين بلايي است كه رفته رفته زندگي جمعيت كارگر ماهر را خراب ميكند …» (دنياي زنان، ص198). «در سرتاسر قرن نوزدهم همواره اين بحث مطرح ميشد كه ورود زنان به بازار كار تأثير بدي بر آنان داشته است. آنان خشن و تندخو شدهاند و حالت و رفتار زنانه و حتا عفت و پاكدامني خود را از دست دادهاند. آنان ديگر قادر نيستند «نقش عاطفي و احساسي» خود را به خوبي ايفا كنند و يار و مونس مرد در كانون گرم خانواده باشند.» (دنياي زنان، ص198).
«كار زن زمان مشخصي ندارد. كار زن دستمزد شخصي ندارد. در كار زن، فراوردههاي توليد شده، به هنگام تبديل به پول، در اختيار مرد قرار ميگيرد… با اشتغال زن، مرد نيز بايد به خانه آيد و در تقسيم كار خانه تغييراتي چند پديد آيد، ليك چنين نيست و اين امر ميتواند موجبات فرسودگي زودرس زن را فراهم سازد.» (جامعه شناسي ساروخاني، ص174).
ادامه دارد…