قسمت بیست و دوم از سلسله نوشتههای حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
زنان در دنیای مدرن
«اگر زنی به واسطه تلاش سخت و طاقتفرسای خود در اقدام قانونی موفق شود، مبلغ جبران هزینه كه به او تعلق میگیرد بسیار اندك است. در واقع میزان متوسط در سال 1991، 1142 پوند بود–یعنی تقریبن 700 پوند كمتر از مبلغ جبران هزینه برای تبعیض نژادی و اخراج ناعادلانه– به واقع این مسأله نمك به زخم میزند. بیشترین كاری كه یك كارفرما باید انجام دهد این است كه جریمه را بپردازد و برود. بسیاری حتا این مبلغ جبران هزینه را هم نمیدهند.» (زنان و تبعیض، ص228)
«ارزشهای مختلف كه ما برای مشاغلی قایلیم كه مردان و زنان انجام میدهند، بر اساس سالها فرضیات و تعصب استوار است. این مسایل صرفن با یك سیستم شمارهگذاری رفع نمیشوند، زنان همواره ارزش كاری را كه انجام میدهند دست كم میگیرند، همچنان این كه دانشجویان زن و مرد در رشته بازرگانی برای مشاغلی كه به طور سنتی صرفن برای زنان است ارزش كمتری قایلند، تنها كاری كه انجام می دهند این است كه تبعیض حقوق علیه زنان را نامحسوستر، پنهانیتر و اثبات آن را مشكلتر میسازد.» (زنان و تبعیض، ص243)
«در كنفرانسی… كه در سال 1984 توسط كمیسیون فرصتهای برابر سازمان یافت، تقریبن نیمی از معلمان این ایده را مطرح كردند كه پسران در مسایل فنی بهتر از دختران هستند و 42 درصد فكر میكردند اهمیت شغل یك زن به اندازه شغل یك مرد نیست و 29 درصد معتقد بودند كه جای زن در خانه است. یك سوم معتقد بودند انتخاب مشاغل مربوط به اختلافات ذاتی بین پسران و دختران است.» (زنان و تبعیض، ص272)
فهرست كلیشهای شغلهای كه غالبن به زنان و مردان اختصاص داده میشوند عبارتند از:
شغلهای زنانه: مددكار اجتماعی، كتابدار، صندوقدار، ماشیننویس، سندپرداز، خدمتكار همه كاره، خدمتكار، كلفت، پرستار، مربی مهد كودك، آموزگار، مانكن، كارگر كشاورزی، كارگر معمولی، منشی، تلفنچی، فروشنده و…؛
شاغلهای مردانه: كشاورز، مدیر و رییس اداره، معمار، نانوا، قصاب، راننده، مفسر رسانه ها، دندان پزشك، رییس مزارع، رییس دانشكده، برقكار، كاشف، مهندس، روزنامهنگار، مغازهدار، دریانورد، مكانیك، كارگرمتخصص، ماهیگیر، لولهكش، دبیر، پلیس و افسر، مدیر مدارس، تراشكار و …» (پیكار با تبعیض جنسی، ص210)
3- مادران و اشتغال
شرایط اشتغال زنان در دنیای جدید وخیم است، اما وضعیت مادران کارگر، به شدت خطرناک است، زیرا وضعیت خصمانه كارفرمایان و همكاران نسبت به مادرانی كه كار میكنند و به رسمیت نشناختن نیازهای ویژه آنان، موجب میشود كه زنان مسؤولیتهای خود را نسبت به كودكان شان پنهان سازند. زنان از اینكه باید كار خود را در ساعات معینی ترك كنند تا بچههای خود را از مهد كودك بیاورند، احساس گناه میكنند. اغلب زنان از اینكه به هر حال شغلی دارند خوشنودند. آنها به جای این كه در مورد مشكلات صریحن صحبت كنند یا غرولند كنند، مسایل را در خودشان میریزند و برای این كه ثابت كنند به جهت مادر بودن از كارمندان دیگر كمتر نیستند، خود را فراموش میكنند تا حدی كه تقریبن ناپدید میشوند.
این نوع رفتارها که به دلیل شرایط ویژه این زنان ممکن است مهم به نظر نرسد، عواقب وحشتناکی دارد. مادرانی که برای داشتن کار و حفظ آن مجبور به رقابت با مردان میشوند، از نظر عاطفی و روانی مشکلات زیادی دارند که فهم و درک آن برای دیگران ممکن نیست. این زنان اگر دارای همسر هم باشند، زندگی مشترک خود را نیز در معرض خطر قرار داده و آینده فرزندان خود را به دست خود نابود میکنند. نتیجه کار و زندگی این مادران برای جوامع انسانی فاجعهآمیز است، زیرا: «در حالیكه مادران كمتری قادر به كارند، بچههای بیشتری با فقر بزرگ میشوند. از هر چهار كودك در انگلیس، یك كودك در خانوادهای متولد میشود كه بر اساس بضاعت مالیاش كمك مالی از دولت در یافت میكند.» (پیكار با تبعیض جنسی، ص166)
برای جامعهی مردان، کارگر زن، کارگر مزاحمی محسوب میشود که زندگی مرد و کار او را با خطر مواجه میکند و برای کارفرما زن وسیله است تا با پرداخت پول کمتر، سود بیشتری به دست آورد؛ اما برای جامعه وجود مادران کارگر یک فاجعه انسانی است. اجبار و زندگی ناشی از فقر ثمرهای ندارد جز مصیبت و بدبختی که تاوان آن را نیز همین جامعه پرداخت خواهد کرد. ممکن است برخی با کار زنان مادر سودی به دست آورند، اما همینها مجبورند روز دیگر چند برابر این سود را بابت زیانهای وارد شده توسط فرزندان آسیب دیده این افراد به جامعه بپردازند و این دور باطل ادامه مییابد: «بیشتر افراد فقیر بریتانیا را زنان تشكیل میدهند كه اگر مادرباشند كودكان آنها نیز فقیر هستند. طبق آمار دولت تعداد زنانی كه در فقر به سر میبرند از 2/2 میلیون در سال 1979 به 8/5 میلیون در سال 1987 افزایش یافته است و این تا حدی معلول رشد سریع تعداد زنان در مشاغل كمدرآمد است.» (همان، ص199)
«ما قوانین استخدام را داریم كه كار نیمه وقت با درآمد كم را، همراه با فقدان تأمین مهد كودك تشویق میكند. مادران را مورد بیاعتنایی قرار میدهد و نیازهای كودكان را نادیده میگیرد. شمار زنانی كه قادرند وارد حرفههای پر درآمدتر شوند نیز، با ضربالمثل سقف شیشهای كه یك سد اساسی برای نیروی كار بسیار تفكیك شده محسوب میشود و در آن زنان در ازای هركاری كه انجام دهند به مراتب كمتر از مردان دستمزد دریافت میكنند، محدود میشود. تمام این مسایل یك منبع تأمین كار ارزان را تضمین میكند.» (همان، ص220).
ادامه دارد…