گفتوگو با زهرا سوراسرافیل
زهرا سوراسرافیل شاعر گزینهی شعری «اسرافیل در بند» است که در سال ۱۳۹۶ خورشیدی به چاپرسید. او از سرایشگران سنتشکن و نوآوری است که هدفمندانه و متعهد به سرایش شعر میپردازد. سوراسرافیل شاعریست که آگاهانه به روایت زنانه از پدیدههای اجتماعی میپردازد. او در کتاب اسرافیل در بند در تلاش است که به فرم جدیدی دست بیاید و با ایدیولوژی زمان خودش همگام باشد.
او زادهی کابل است و دبیرستان را در ایران به پایان رسانید. سپس دانشجوی حقوق اسلامی دانشگاه هرات شد. سوراسرافیل در جریان درس دانشگاه عضو انجمن ادبی هرات و دیگر انجمنها شد. از سال ۱۳۹۴ خورشیدی به اینسو باشندهی آلمان است. خواستیم با ایشان مراودهی کوتاهی داشته باشیم تا بیشتر وارد دنیای ذهن و درون این بانوی شاعر شویم.
***
پرسش: باورمند به شعر زنانه و مردانه استید؟
پاسخ: فکر میکنم زنانهنویسی در شعر به جایی رسیده است که حتا مخالفان این جریان را به وجود شعر زنانه متقاعد کرده باشد. من به شعر زنانه باورمندم، زیرا شعرشاعران زن حتا در عاشقانهترین حالت نیز آمیخته با نوعی اعتراض است. این اعتراض از سنت و اجتماعی برمیآید که هنوز میخواهد زن را در محدودیت نگه دارد.
زن امروز در شعرهایش تنها از معشوق، درد جدایی و یا شوق وصال حرف نمیزند، بلکه زنان شاعر امروز دغدغههای بزرگتر شان را وارد شعر میکنند. حتا اعتراض شان به سیاست در شعر برخاسته از دیدگاه یک زن است. به عنوان مثال بخشی از یک شعر مهتاب ساحل که به خوبی نشاندهنده زنانهنویسی در شعر امروز افغانستان است:
مادرم دختر ماهی دارد
آسمان شال نگیندار من است…
در این شعر زنانهنویسی به خوبی هویداست و زمانی که مخاطب مرد، این شعر را میخواند آگاهی از احوال زن درون شعر پیدا میکند و زمانیکه زنان این شعر را میخوانند، حس همذاتپنداری پیدا میکنند. در اینجا شعر زنانه دقیقن کاری را میکند که رسالتش است و روان یک زن و مرد در مواجهه با شعری به این خوبی دو حس متفاوت از هم را پیدا میکند.
در مورد این باور که «زن باید از تنش سخن بگوید» چه دیدگاه دارید؟
به نظر من سرودن و گفتن از تن، الزامن زنانهنویسی نیست؛ اما زمانی که از تن نوشته میشود و زنی در نوشتههایش و به طور خاص در شعرش از بدنش حرف میزند، از خشونتهای که با آن گلاویز است، از محدودیتهای که این تن زنانه سبب آن شده است. بیشک این سرودن و این نوشتن پایههای ارزشی دارد و از یک جهانبینی خاص به دنیا برخاسته است. در رویارویی با این اثرها پی میبریم که زنی دارد حرف میزند، زنی دارد اعتراض میکند و زنی دارد تابوها را میشکند. اما آنچه زنانهنویسی را میتواند غنی و ماندگار کند اندیشهای است که سبب نگارش میشود. مثلن در بعضی از شعرها که بیشتر توصیف و زیبایی تن زن است حتا اگر شاعر زن باشد باز هم لزومن شعرِ زنانه نیست. برای همین ما باید متوجه این باریکی باشیم که توصیفنویسی از اندامهای زنانه را با زنانهنویسی که آمیخته با جهانبینی زنانه و ارزشهای زنانه هست اشتباه نگیریم. زمانی که از تن در زنانهنویسی حرفی زده میشود بیشتر با نگاه اعتراضی بر قوانین و ارزشهای عرفی است که همواره تن زن را با ارزشهای مردسالار ارزیابی میکنند.
نمونهای از شعرهای سور اسرافیل که زن از تنش سخن میزند:
بگذار اتفاق بیفتد
بیا سیاحت کن
اراضی تنم را
قدم بگذار
دراز بکش
دشتی پوشیده از برفم
کنار بزن لالههای تنم را
چهارفصل باغم را
دست بزن
بگذار اتفاق بیفتد
دم بگیر، دم بده
بگذار نفس بگیرد این آدمبرفی
نفس بکش
دست بکش
دراز بکش
بگذار اتفاق بیفتد
شعر زن میتواند شکاف جنسیتی را کمتر کند یا بیشتر؟
موضوع این است: خیلیها بر این عقیدهاند که شعر لباس نیست تا زنانه و مردانه باشد. اما نکته اینجاست که ما شعر را با چه چیزی مقایسه میکنیم؟ به نظر من شعر امروز جنسیت دارد، چرا که از آدرسهای حقیقی میآیند و زادهی تفکر انسانی است که متعلق به یک جنسیت است.
اما عامل مهمی که سبب میشود شعر سرنوشت جنسیتی پیدا کند، قوانین، عرف و ارزشهای جنسیتزدهی دنیای امروزی است که سبب شده با کمی آزادی بیان، زن بتواند دهانی برای اعتراض داشته باشد، خودش باشد و دغدغههایش را بسراید.

در زنانهنویسی گاهی حتا بدون نام شاعر، خود شعر هم هویدا کنندهی جنسیت شاعر است. به طور مثال من به یکی از دوبیتیهای فولکلور اشاره میکنم که نشان میدهد شاعرش یک زن است هرچند هیچکس شاعرش را نمیشناسد و حتا نمیداند در چه دورهای میزیسته، اما آنچه مهم مینماید این است که همین شعر کوتاه بر بزرگترین خشونت جنسیتی یعنی کودکهمسری، اعتراض میکند. شاعر در دوبیت دردش را و جنستیش را برای مخاطب بیان میکند:
الا مادر به دستم سات* کردی
مرا از کودکی نامزاد کردی
مرا از کودکی نامزاد قومی
امیدهای مرا بر باد کردی
بیان حس و تجربههای زنانه چقدر میتواند زنان را از لجن انفعال بیرون بکشد؟
اینکه بگوییم چقدر میتواند، فکر میکنم اندازهگیری آن ممکن نیست و نمیتوان مقیاس سنجشی داشت. اما بدون شک از آن جهت تأثیرگذار است که زنان راهی برای بیان کردن خودشان دارند. امروز ما زنان زیادی را داریم که مینویسند و میسرایند و ما را با دریچههای دیگری از دغدغههای فکری زنان آشنا میکنند. زنانهنویسی در شعر از نظر من ترجمهی نگاه زن به زندگی و زمانه است.
در مورد جریان شعر زنان در افغانستان چه دیدگاهی دارید؟
به نظر من بعد از گذشت دو دهه بازگشایی و شکلگیری حلقههای ادبی و تربیت یک نسل از شاعران جوان در آغاز راهیم؛ زیرا گسستهایی که برای دایرشدن حلقههای ادبی به وجود میآید، حالا به دلیلهای گوناگون و عاملهای دیگر از این دست سبب شده که ما تنها شاهد رشد خوب شاعران زن در کلانشهرها باشیم، مانند: کابل، هرات، مزار و بامیان.
شاعران خارج از کشور نیز با تمام دشواریها از جمله دوری از جامعهای که به زبان مادری گفتوگو میکند و در واقع نبض سرایش به شمار میرود، در تکاپوی آفرینش استند. با این وجود، آیندهی روشنتری را تصور میکنم، زیرا آگاهی رجعتپذیر نیست و هر روز زنان آگاه به سرودن و نوشتن بیشتر تمایل پیدا میکنند.
*ساعت
نمونهای از شعرهای اعتراضی سوراسرافیل:
پهلوی چپ
تمام دردهایم
از پهلوی چپ تو برمیخیزد
برای همین درد در من پستان کرده است
برای تو حوریان در مذکرترین نقطهی جهان
ایستادهاند
تا سرهای بریده را بردارند
کلیدهای بهشت از شما
با دردهای پستان کردهام
میخزم در لابهلای کلمات
میخواهم در تاریخ
رسم زنی باشم
که موهایش را سنگسار کردهاند
اندامش را
زنانگیهایش را
متأسفم «رفیق»
به کودکیهایی که بوی خون
بوی تابوت
بوی باروت میدهد
تنم را بو بکشید
کافور میریزید از من
میترسم فردا
سرم را ببرند
آزاد شود فکرهایی که در هم میریزد
نظم مذکر جهان را
نسلهای زیادی است
سری را به دوش میکشم
که خدا فکرهایی را
کابوسهایی را
در آن زندانی کرده است