هدا خموش، شاعر
بزن سنگت به فرق من که دینت درامان باشد
بکُش آن طور که خواهی ام، خدایت شادمان باشد
برای مردن جهلت، من هم صد بار میمیرم
تُفَم بادا به آن آئین، که زنها بیزبان باشد. (مسعود حداد)
هر روزی که به پایان میرسید و روز دگر آغاز میشد خلقت شوم من هم نیز آغاز میشد که شکنجهگر روح و روانم به حساب میرفت. نمیدانستم این سپیده دم پایان کدام مرگ است که اینگونه زیر بار خشونتها له شده است.
ما جزئی نخستین خانوادههای بودیم که از مهاجرت چندین ساله به افغانستان برگشته بودیم. اصلن بیایید به این مسأله نگاه مختصری بیندازیم تا مشخصتر و واضحبینانهتر به نظر برسد.
تا زمانی به افغانستان برنگشته بودیم فقط میدانستم واژهای به نام خشونت در سراسر جهان وجود دارد که خیلیها زیر بار این واژه جانهای شیرین شان را از دست میدهند.
ولی با اولین قدمی که به افغانستان و اولین روستایی دور از شهر گذاشتم معنی جان سوز آن را مرحله به مرحله و طلوع به طلوع هر سپیده دم در سلولهای تن و روح و روانم احساس کردم. هر روز با دیدن زنی زیر پوششی بنام «چادری» هر روز زنی زیر بار لتوکوب و یا نیاوردن فرزند، هر روز زنی به معنای صدا بلند کردن و دختران جوانی از راه تحصیل گرفتن آنها را با هیچ خواستنی در عقد نکاح آوردن و… مرگ تدریجی بود که روی تمام تنم تلنبار شده بود.
نه تنها خانوادههای دوردست بلکه از همین چهار دیواری کوچک خانه مان هم هرازگاهی نیز بوی تعفن خشونت بلند میشد.
اولین سیلی که به صورت مادرم خورد و صاعقهاش تا بناگوش من رسید. نخستین بیمهری که ستون خانه مان را از جا کند و اولین مرگ نابهنگام زنی که صورت اصلی زندگی مان را زیر سایهاش پوشانید بود. بارها و بار خوانده بودم و میخوانم که خشونت تنها لتوکوب نیست، یک نگاه یک صدا میتواند مانع گرفتن زندگی تو شود و این درست و دقیق است.
من هنوزهم از چشمهای درشت و زمخت پدرم میهراسم که همیشه مانع دید دقیق من به زندگی و مانع کار، تحصیل و مانع رسیدنم به کاخ آرزوها شده بود.
صادقانه باید اعتراف کنم که زنان روستا از اصلیترین قربانیان خشونت لفظی و جسمی هستند. آنان نه تنها به آرزوها وخواستهای شان نرسیدند بلکه بنا بر عرفهای ناپسند زیر بار خشونت جانهای خود را از دست دادند؛ خیلیهای شان به طور مخفی و پنهان و پوشیده ماندند و از طرف قانون اساسی و قانون منع آزار و اذیت و قانون منع خشونت علیه زن بازپرسی هم نشدند.
برای زنان روستایی این سرزمین تاهنوز ابتداییترین اقدام هم صورت نگرفته تا بتواند مبنای اصلی و ریشهی فرهنگ لتوکوب و بدرفتاری و تحمیل چادری را پیدا کرده و به صورت دوامدار زیر بررسی قرار دهد.
چرا خشونت تنها برعلیه زن؟
هنوز این جامعهی اسلامی در فقر و بیسوادی به سر میبرد و حق مساوی زن و مرد به گونهی گسترده رواج پیدا نکرده است. بسیارند افراد و خانوادههایی که هنوزهم زن را ضعیف، ناتوان، عاجزه و حتا ناقصالعقل فرض میکنند. با وجودیکه، حفظ سلامتی خانه به دست اوست و او نیز از کرامت انسانی و بشری برخوردار است و مثل هر موجودی دیگر حق برخورداری از امتیازها و امکانات برابر را دارد. پس حق تحصیل دارد، حق انتخاب هم دارد، و حقوق خانوادگی نیز دارد. اسلام نیز به این نکته اشاره کرده و زن را در مواردی از حقوق بیشتر برخوردار ساخته تا بتواند نیازهای مبرم خویش و خانواده اش را رفع کند، اما بازهم خشونت، لتوکوب، محدودیت، چادری که رخ زن را پوشانده و روستاهایی که زن را ضعیفه میدانند…