یکونیم دهه پیش زمانی که بحث صلح دولت با گروه طالبان به گونهی جدی مطرح شد، گروه طالبان با انجام چندین عملیات تروریستی دهها فرد ملکی را به خاک و خون کشاندند. از 2005 که حامد کرزی، رییس جمهور وقت به دنبال طالب میانهرو میگشت تا حالا که رییس جمهور غنی پنج هزار زندانی طالبان را یکجا از زندان رها کرد؛ طالبان با عین رویکرد در مهمترین رویدادهای مرتبط به صلح فجایع بزرگی خلق میکند. آمارها نشان میدهد که در جنگ گروه طالبان علیه دولت افغانستان همه ساله حدود 10 هزار فرد ملکی و نظامی کشته و زخمی میشوند. این رقم وحشتناک است، اما شمار افراد متضرر از جنگ و آوارههای مناطق جنگی به صدها هزار فامیل میرسد. زنان و کودکان قربانیان اصلی این جنگ استند. بیزاری از جنگ باعث شده که صلح با طالبان به یک گفتمان سراسری تبدیل و راهکار دم دست و ممکن برای ختم جنگ و توقف ماشین کشتار پنداشته شود. در این کارزار، زنان منسجمترین دادخواهی و بیشترین برنامههای حمایت از صلح را داشتهاند؛ اما بیشترین نگرانی و هراس از صلح نیز از سوی زنان مطرح میشود.
هیأتهای مذاکرهکنندهی دولت افغانستان و گروه طالبان این روزها در شهر دوحه، پایتخت قطر مصروف دومین دور گفتوگوهای صلح اند. دور نخست این گفتوگوها هفتاد روز طول کشید و فقط روی آجندای گفتوگوها توافق شد. حالا قرار است به مباحث مهمتری همچون آتشبس، نوعیت نظام پسا صلح، تقسیم قدرت و دیگر موارد بحث کنند.
مردم افغانستان، اما منتظر اند تا دو خبر را از دوحه بشنوند. یک: برقراری آتشبس که ماشین کشتار طالبان را متوقف کند و دوم: حفظ نظام جمهوری تا در چارچوب آن حقوق شهروندی، حقوق بشر، حقوق زنان، آزادی بیان، انتخابات دموکراتیک و ساختارهای امنیتی کشور محفوظ بماند. برای زنان و مدافعان حقوق بشر و رسانهها خیلی مهم است که حقوق زنان و آزادی بیان محافظت شود. چون یکی از دلایل ظاهری طالبان که با استفادهی سو از این مورد دست به انحراف افکار عمومی میزند؛ حقوق و آزادی زنان و آزادی رسانهها است.
شما فکر کنید صلح یک امر مهم و یک ضرورت افغانستان است. صلح آمد. شاید سهیم شدن گروه طالبان در حکومت به سادهگی صلح حزب اسلامی با دولت نباشد. چون این گروه خواب امارت اسلامی میبیند و برای تحقق این رویا هر روز روزگار چندین خانواده را به شب سیاه مبدل میسازد؛ کشتار کودکان در آموزشگاههای کابل، انفجار موتربم در شهر غزنی، ماینگذاری در میدان والیبال در شهر جلالآباد و انفجار مسجد در لوگر هرگز فراموش شدنی نیست.
از همین رو، یک پرسش اساسی این است که اگر هیأتهای دولت و گروه طالبان بر سر تقسیم قدرت باهم توافق کنند و این روند به یک توافق یا صلح سیاسی منجر شود، زنان افغانستان چه خواهد کرد؟
درست است که زنان خارج از چارچوب حکومت به مذاکره نخواهند پرداخت و مردم افغانستان بدون تفکیک جنسیت و دستهبندیهای اجتماعی از موضع حکومت در روند صلح حمایت میکنند. اما این رویکرد زنستیزی طالبان است که زنان را وادار میسازد تا برای مطرح شدن به عنوان یکی از جوانب اصلی در پروسه صلح تلاش کنند.
درست است که امروز زنان افغانستان بنابر دلایلی در پی انسجام برآمدهاند، اما همین زنان در دو دهه اخیر با توجه به تمام فرصتهایی که داشتند یک انسجام درست برای تعیین سرنوشتشان نداشتند؛ خواه شرایط نگذاشت و خواه اینکه نخواستند. اگر زنانی در پارلمان، جامعه مدنی و حکومت حضور داشتند، بیشتر به مسایل زنان و سیاست نگاه مقطعی و متمرکز بر منافع شخصی خودشان داشتهاند. این طیف از زنان در مقابل تبعیضهای سیستماتیک و هرآنچه علیه زنان افغانستانی وجود داشته کمتر پرداختند و مسایل شخصی خودشان را ارجحیت بخشیدند. البته که رویکرد حکومت هم مشکل داشته و به صورت جدی کار نکرده است. زنانی را که از آدرس جامعه مدنی نیروی دادخواهی زنان محسوب میشدند از طریق جذب در درون نظام خاموش کرده است.
حالا که بحث صلح در اولویت قرار گرفته است ما در تنگنا و سکوی خوفناکی قرار گرفتهایم که ممکن است هرآن به قعر تاریخ سیاه گذشته سقوط کنیم و ممکن هم هست که به جایگاه بهتری دست یابیم. در هر صورت وضعیت شکننده و متزلزل را تجربه میکنیم.
امریکا به عنوان بزرگترین حامی دولت افغانستان و عامل نابودی رژیم طالبان با این گروه صلح کرد. دولت افغانستان هم در حال گفتوگو است و امکان دارد نه به زودی، که پس از مدتی صلح خواهد کرد. اما از مطالعهی وضعیت جاری برمیآید که این صلح سیاسی تغییر مثبتی در زندهگی زنان ایجاد نخواهد کرد بلکه با توجه به افزایش خشونتها و ثابت ماندن رویکرد طالبان نسبت به زنان این امکان و نگرانی وجود دارد که زنان محدودتر شوند.
این صلح به نفع زنان افغانستانی نیست اگر جامعهی جهانی به تعهدات خود در قبال حقوق بشر در افغانستان بی تفاوتی اختیار کند. ولی پس از صلح امریکا با طالبان چنین برمیآید که جامعهی جهانی تنها میتواند در مقام ناظر و همکار مالی افغانستان تا سال 2023 میلادی حضور داشته باشد. اما نقش و مسؤولیت اساسی متوجه حکومت افغانستان و شورای عالی مصالحه ملی به عنوان مرجع تصمیمگیری کیفیت توافق صلح است. این را هم باید اذعان کرد که در مورد پیوند زنان و صلح هیچ گروه و جناحی به اندازهی خود زنان افغانستان مسؤول و موثر نخواهد بود. اجماع زنان افغانستان در روند صلح میتواند بر سرنوشت زن افغانستانی پس از صلح اثر مثبت به جا بگذارد.

نه تنها اینکه در جریان گفتوگوها و در روند صلح تلاش، حضور و تصمیمگیری زنان مهم است؛ بلکه نگرانی جدی برای فردای صلح هم مطرح است. حضور موثر و مشارکت معنادار زنان در روند صلح دقیق به همین خاطر اهمیت دارد تا از سرنوشت خود در فردای امضای توافق صلح باخبر باشد و تضمین بگیرد و اطمینان پیدا کند که گروه طالبان پس از پیوستن به صلح اقدام به تحدید زنان نمیکند. چون زنان به طالبان هیچگونه اعتباری ندارند.
فرض کنید اگر طالب سهیم قدرت شود و در پارلمان کشور به عنوان یک قانونگذار و یا در وزارت عدلیه به عنوان یک قانوننویس حضور پیدا کند، فکر می کنید قوانین دموکراتیک خواهد نوشت؟ یا طالبان آزادی رسانهها را بپذیرند اما تأکید کنند که زنان حق برگزاری کنسرت موسیقی زنده از طریق تلویزیون را ندارند!
از همینجاست که زن افغانستانی امروز از فردای صلح میهراسد. تمامی بحثها و چانهزنیها اگر این باشد که مراجع اساسی و تصمیمگیرندهی دولت مثل وزارت دفاع ملی و وزارت عدلیه و… را در اختیار طالبان بگذاریم که نیاز به صلح و مذاکره نیست چون طالبان همین امتیازها را میخواهند.
این همه گپ و گفتار و کشمکش سیاسی برای این است که از ارزشهای مان پاسداری کنیم و طالب در افغانستان با فکر امارتیاش تصمیمگیرنده نباشد بلکه در چارچوب نظام جمهوریت و پذیرش قانون اساسی و دیگر قوانین دموکراتیک نافذ در افغانستان در تصمیمگیری صاحب حق رأی باشد.
طالبی که صلح میکند باید لباس امارت را همانجا در قطر بگذارد و در قامت یک جمهوریخواه و دموکرات وارد عرصه سیاست افغانستان شود. زنان اینگونه طالبان را میپذیرند. اگر سند توافق صلح سیاسی مبنا و مشروعیتبخش رفتارهای طالبان در نظام پساصلح باشد، زنان به هیچ وجه نمیپذیرند که مواد این سند حقوق، آزادی، ارزشها و دستآوردهایشان را محدود و یا تهدید کند. ارچند که فعلن جنگ جان زنان را تهدید میکند اما صلح را به هر قیمتی قبول ندارند چون عملکرد و رفتار طالبانی هماکنون در جایجای افغانستان و در مناطق تحت کنترل طالبان باعث شده است که زنان از ابتداییترین حقوق انسانیشان مثل آموزش و حق دسترسی به خدمات صحی و حق انتخاب محروم باشند.
امروز ما در جایی رسیدهایم که همه اقشار مردم در تمامی برنامهها و گفتوگوها صلح میخواهند. شما تصور کنید، اما این یک واقعیت است که گداهای شهر کابل پیش از نان، صلح میخواهند. با این وضعیت بدون شک صلح یک اولویت برای همه مردم افغانستان است. مردم از جنگ خستهاند. وقتی میبینیم که صلح بر همه نیازهای اولیه مردم اولویت یافته است، مردم بدون شک وضعیتی را میخواهند که در آن زندهگیشان تضمین شود.
همچنان که امروز خانوادههای قربانیان جنگ و کسانی که جگرگوشههایشان به دست جنگجویان طالبان کشته شده هم صلح میخواهند، پس میتوانیم به عنوان زن و به عنوان شهروند متأثر از جنگ، صلح را قبول کنیم، اما تحت شرایط خاصی: برقراری آتشبس، حفظ نظام جمهوری و قوانین دموکراتیک، حفظ حقوق زنان، آزادی بیان و آزادی رسانهها، تأمین عدالت و باز شدن مکاتب به روی دختران در سراسر افغانستان و به همین منوال، محفوظ ماندن ارزشها و دستآوردهایی که طی دو دهه با خون بیش از یکصد هزار سرباز و دهها هزار فرد ملکی به دست آمده است.