نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

مردی که محترم بود! کارزار «سکوت را بشکنیم»

  • نیمرخ
  • 18 دلو 1399


روایت یکی از مخاطبان نیم‌رخ: مردی که محترم بود!

سال دوم دانشگاه بودم، دو هفته‌ای به امتحانات فاینل سمستر چهارم مانده بود.

هوا ابری و غبارآلود بود، باد خنک می‌وزید همراه دوستم دانشجوی دانشکده‌ای اقتصاد بود و مدت دوسال می‌شد در  فیسبوک نیز همدیگر را فالو می‌کردیم. پشت دروازه صنف ایستاده بودیم، او در مورد موضوع پایان نامه‌اش صحبت می‌کرد و می‌گفت موضوعی را که انتخاب کرده کار کردن رویش وقت‌گیر و دشوار است.

بی‌درنگ یکی از اساتید دانشگاه را که با او آشنایی دوری داشتم، به دوستم پیشنهاد کردم، هرچند که از نزدیک نمیشناسم اما سخنرانی او را در مورد «خشونت‌های خانگی علیه زنان» شنیده بودم.

دوستم لبخندی زد و گفت: چشمم آب نمی‌خورد، این‌گونه آدم‌ها بدون مقصد وقت بگذارد؛ چون همین هفته‌ پیش با یکی از اساتید دیگر که سال‌های زیادی است که در بخش جندر و مطالعات زنان تدریس می‌کند و گاهی در کارگاه‌های آموزشی کمیسیون مستقل حقوق بشر شرکت می‌کند، اما وقتی برای درخواست راهنمایی پایان نامه دفترشان رفتم، دستش را روی شانه‌ام گذاشت و گفت که اگر با من بخندی، پایان نامه‌ات را می‌نویسم. نمی‌دانستم چه بگویم همانجا بود که دستش را پس زدم و از جایم بلند شدم، بدون اینکه خدا حافظی کنم، دروازه را پشت سرم بستم. در تمام مسیر راه عصبانی بودم و گریه کردم. فردای آن روز در مسنجر فیسبوک پیامی فرستاد به این عنوان: «سلام آهوی تیزپا و نازنین، فضای دفترم آکنده از بوی عطر توست. می‌خواهم چون پیچکی در تن تو بپیچم.»

وقتی پیام را خواندم و رفتم روی پروفایل فیسبوکش به عکس‌هایش خیره شدم. ۳ برابر من سن دارد با آن شکم بزرگش که حال آدم را بهم می‌زند. بلاکش کردم و از آن روز تا حالا حالم بد است. چون توقع چنین رفتاری را هرگز نداشتم از کسی که دکترا دارد و سال‌های سال تجربه تدریس و کار در حوزه زنان را دارد.

از دوستم خداحافظی کردم و از دانشگاه بیرون شدم و به خیال اینکه به دوستم کمکی می‌کنم به سراغ آن استادی رفتم که فکر می‌کردم قابل اعتماد است. در منزل دوم یکی از دانشگاه‌های خصوصی دفتر کوچک داشت. از دروازه که وارد شدم سلام دادم، از جا بلند شد دستش را دراز کرد وقتی با او دست دادم من را به سمت خودش کشید که ببوسد. حس بدی به من دست داد اما به روی خودم نیاوردم. نشستم و موضوعی را که می‌خواستم مطرح کردم. گفت دوست تو هم مثل خودت باریک اندام و آزاد است؟ گفتم منظور تان چیست؟ خندید و گفت جدی نشو دخترای فعال مثل شما که نباید جنگ کند. از گفته‌هایم به نرگس در مورد این آقا پشیمان شده بودم.

همچنان بخوانید

زنان کارجو در معرض آزار و پیشنهاد سکس

آزار و اذیت زنان به بهانه فرصت کاری

13 دلو 1401
دیگر آن آدم سابق نشدم

دیگر آن آدم سابق نشدم

20 عقرب 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: آزار جنسیخشونت جنسیسکوت را بشکنیم
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00