نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

از «کذب» در مسجد تا «رقص» در کلیسا

  • نیمرخ
  • 2 حوت 1399

نویسنده: فرامرز تمنا


آفرینش هر اثر معمولا به غنای فرهنگی کشور کمک می‌کند. ناگفته پیداست که وقتی آثار ما بخشی از زندگی ما را حکایت ‌کند، با شخصیت و کرامت آن‌هایی که شریک زندگی ما بوده‌اند نیز پیوند دارد. لذا نگارش «خاطرات» ما ضمن صادقانه و اخلاقی بودن، باید فاقد «مخاطرات» حیثیتی برای این افراد باشد. بی‎شک که چنین کتابی با چنین منشی به فرهنگ‌سازی کمک کرده‌است.

با نگاهی به کتاب «رقص در مسجد» که نویسنده ادعا کرده واقعی است، به‎نظر می‎رسد که این کتاب از فضیلت فرهنگ سازی مبرا و در یک برهه خاص، در کشوری خاص، برای مخاطبی خاص و به اهداف خاصی نوشته شده باشد. می‌دانیم که هر اثر روایی دو بعد دارد؛ یکی «روایت ادیبانه» و دیگری «حقیقت». در این اثر نویسنده از «هنر نوشتن» به خوبی و برای خود بهره ‌برده است و اما من در این نوشته می‌خواهم تکه‌هایی از «حقیقت» را بگویم. نویسنده برای دستیابی به اهداف خود در این کتاب دروغ‌های زیادی نوشته است که اگرچه واکاوی همه آن‎ها برایم دردآور است، اما ناچارم بخشی کوچک از واقعیت را بازگو کنم. این‌که کسی از «حقوق زن»، « عواطف مادری» و حتی از «فرزند» خود، سالها برای خود دوکان باز کند، نه در شان «زنانگی» است و نه سزاوار «کرامت مادری» و نه هم به مصلحت «کودک».

من ترجیح می‌دادم که در مورد مسایل خانوادگی چیزی ننویسم. چنانچه در این پنج سال در قبال هر افتراء ساکت ماندم. اما حال که این کتاب دروغ چاپ و «ثبت تاریخ» شده، نمی‌خواهم که «سکوت» من هم «ثبت تاریخ» شود.

«رقص در مسجد» نوشته حمیرا قادری در امریکا به زبان انگلیسی منتشر شده است.
«رقص در مسجد» نوشته حمیرا قادری در امریکا به زبان انگلیسی منتشر شده است.

به طور کل این کتاب، البته تا جایی که به من مرتبط ‌می‌شود، با بی‌حرمتی به رسالت نویسندگی و کرامت انسانی چند بحث را به صورت دروغین دربر گرفته‌ که در ادامه متن به اختصار به موضوعات مورد بحث وی و بیان حقیقت می‎پردازم:

  • 1. ازدواج: نویسنده کتاب، قبل از طالبان تا سال ۱۳۷۴ در لیسه مهری هرات همصنفی خواهرم بود و ما از همین‌طریق با وی و خانواده‌اش آشنا شدیم. ما چند بار که همراه خواهرم بود و یا به خانه ما رفت و آمد داشت، دیده بودیم. چند سال بعد ایران به دختران مناطق تحت سلطه طالبان بورسیه تحصیلی می‌داد. به خواست خواهرم موضوع با وی مطرح شد. وی گفت که نمی‌شود به خارج بروم، چون خانواده موافقت نمی‌کند. خانواده ما گفتند که اگر این دختر ازدواج کند، خانواده‌اش اجازه می‌دهند برود. برادر بزرگم همزمان پیشنهاد ازدواج با او را به من داد و من که آن زمان (سنبله ۱۳۷۸) ۲۳ ساله بودم با وی که ۲۰ ساله بود ازدواج کردم (ایشان متولد سال ۱۳۵۸ است). وی چون آینده تحصیلی خود را نیز در این ازدواج می‌دید با رضایت کامل از آن استقبال کرد. بر خلاف ادعای وی در کتابش، مستنداً در سال ۱۳۷۹ و یک سال پیش از عروسی، تحصیل وی در دانشگاه شهید بهشتی تهران مساعد شده بود. سپس به سال ۱۳۸۰که من ۲۵ ساله و وی ۲۲ ساله بود، مراسم عروسی ما در تهران برگزار شد. این خانم برعکس ادعایش، در زمان ازدواج نه «۱۷» ساله بود و نه از ترس «پشت دامن مادرش پنهان شده بود»، و نه هم بعد از عروسی «با خانواده هجده نفری من!!! در تهران زندگی می‌کرد»، چرا که حداقل ۷ خواهر و برادرم پیش از من ازدواج کرده و زندگی مستقلی در هرات یا خارج داشتند و بخشی از خانواده نیز در قسمت دیگر تهران ساکن بودند. نه هم او به اساس ادعایش، وارد یک خانواده «عقب‌مانده» شده بود. (نویسنده در کتابش گفته است که «خانواده همسرم عقب‌مانده بودند و همسرم نیز تفکر طالبانی داشت.» !!! همچنین وی کذبی عظیم نوشته که «همسرم مانع فعالیت‎های اجتماعی من می‎شد». جالب است که ایشان در  این زندگی از صنف ده به لیسانس و ماستری و دکتورا رسید و فقط از کابل، تنهایی به حدود ده کشور دنیا سفر کرد، مشاور وزیر، نویسنده، عضو فعال جامعه مدنی و استاد دانشگاه بود و چندین فعالیت اجتماعی دیگر داشت. فقط کافی است نام ایشان را در گوگل جستجو و سپس قضاوت کنید. در کجای جهان دیده و یا شنیده‎اید که زنی در کنار یک شوهر «طالب»، «عقب‎مانده» و «قید» این‎همه پیشرفت و شهرت به‎دست آورد؟ بگذریم… فعلا به سلامی و سکوتی اکتفا می‌کنم). به هر روی هدف مهم من از این ازدواج تغییر زندگی یک دختر نویسنده بود. به همین خاطر چهارده سال زندگی مشترک (از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۴) برای این خانم لیسانس، ماستری و دکتورا آورد، اما هیچگاه خوشبختی به زندگی ما نیاورد.
  • 2. تنش‌ها: این زندگی ۱۴ ساله پرتنش‌ بود، تنش‎هایی که نویسنده به عمد از آن یادی نکرده است: مثلاً بریده شدن شاهرگ دستم، رفتن به حوزه دهم پلیس در کابل، افتادن فرزند ۹ ماهه‌ از آغوشم بر روی سنگ ‌دهلیز، تا سایر مسایلی که از روی اخلاق و ادب به خود اجازه نمی‌دهم فعلا و در اینجا بازگو کنم. خلاصه این زندگی با تفاوت‌های شخصیتی، رفتاری و روحی بزرگ و با وقایع غیر قابل باور، به دشواری تا سال ۱۳۹۴ ادامه یافت. به گونه مثال از سال ۱۳۸۹ و بازگشت به کابل تا جدایی در سال ۱۳۹۴، حداقل چهار تنش شدید بین ما رخ داد. در هر بار متمدنانه رفتار کردم و برای مدتی تفریق را بر طلاق ترجیح دادم و خانه مستقلی در کابل برایم گرفتم. پنجمین تنش اما تنها منجر به ترک خانه نشد، بلکه بعد از ۱۴ سال تنش بالاخره خود را، با همه صبوری که دارم، ناتوان از تحمل یافتم و به این اطمینان رسیدم که اصلا امیدی به این زندگی نیست و به محکمه فامیلی رفتم.
  •  3. جدایی: برعکس محتوای کتاب، جدایی ما یک شبه اتفاق نیفتاد. داستان طولانی و به‌شدت تلخی در پس آن نهفته است که آن خانم بیشتر از هر کسی به جزییات آن آگاه است. او به خوبی می‌داند که «طلاق عاطفی» و ختم پیوند احساسی ما در خزان سال ۱۳۸۵ در تهران اتفاق افتاد. از این موضوع به دلایل عدیده می گذرم. اما اینک تا حدی که اخلاق، وقار و تربیت من اجازه می‌دهد، برخی مطالب دیگر را بازگو می‌کنم:

من به ۴  اسد ۱۳۹۴ برای سومین بار پس از زندگی در کابل، به محکمه فامیلی رفتم و درخواست جدایی دادم. محکمه طی چند روز بیش از سه چهار بار به ایشان تماس گرفت تا بیاید و از خود دفاع کند. اما ایشان وعده می‌داد ولی نمی‌آمد. بعد از ناامیدی من و محکمه از آمدن ایشان، من به روز ۷ اسد در حضور هیات قضایی و با قلم خود در حضور دو شاهد، طلاق خط محترمانه‌ای نوشتم و جنساً همراه با مهریه به ایشان به خانه فرستادم. پدر وی که معلم و مردی بزرگوار  است، در خانه ما بود، پاکت طلاق خط را تسلیم شد و پول مهریه را نه. بلافاصله مهریه را به حساب بانکی وی واریز و به همه تلخی‌های زندگی مشترک پایان دادم. همچنین چون ایشان در لحظه تسلیمی سند به خانه نبود و من هراس داشتم این سند گم شود، یک تصویر از آن‌را با متنی محترمانه به ایشان ایمیل کردم. به‎عنوان یک فرهنگی، این متمدنانه‎ترین کاری بود که می‌توانستم و باید انجام می‌دادم. همان‌قدر که ازدواج یک کنش متمدنانه است، طلاق نیز است. برعکس آنچه در کتابش نوشته، من هیچ‌گاه از طریق «مسج» از ایشان جدا نشده‌ام و چنین جدایی را در شان خود نمی‌دانستم. همچنین اینکه ایشان بحث «چند همسری» را به عنوان عامل جدایی در کتابش پیش کشیده، تنها به خاطر فریب و جلب دلسوزی مخاطب و گم کردن رد پایش در این جدایی و به هدف پنهان‌کردن ریشه‌های متعفن آن بوده است.

  • 4. پناهندگی در امریکا و ترک فرزند: برعکس ادعای دروغین نویسنده در کتابش، هیچگاه فرزندم از آغوش ایشان «ربوده» نشده و هیچ کس وی را از ایشان به زور «نگرفته» است. این خانم با اراده خود فرزند شیرخواره‌ را ترک و گرین‌کارت را بر وی ترجیح داد. به‌هرحال مستنداً می‎توان گفت که حدود دو ماه بعد از جدایی، در میزان ۱۳۹۴ این خانم که در آن زمان مشاور وزیر هم بود، به دعوت سفارت امریکا و برای یک برنامه آموزشی  ۲۰ روزه در چوکات برنامه (IVLP) به امریکا رفت. تصور من این بود که ایشان بعد از ختم این سفر کوتاه به نزد طفل شیرخواره خود باز می‌گردد، اما وی در کمال ناباوری در امریکا ماند و درخواست پناهندگی داد. من به روز سفرش فرزند کوچکم را به آپارتمان جدید خود در برج عزیزی برده بودم. همه همسایگان شاهد زندگی تنهایی من و فرزندم طی یک سال در آن برج بودند وگاهی برای کودکم غذای متناسب با سن او می‌آوردند. ممنونشانم.

البته این بی مهری برایم تازگی نداشت. درست ۲۰ روز بعد از تولد فرزندم در سال 1392، در قعر زمستان، این خانم یک روز صبح لباس رسمی پوشید و گفت «من به خانه دق می‌شوم» و به دفترش رفت. وی حتی از سه ماه رخصتی ولادی قانونی خود هم برای بودن با فرزندش استفاده نکرد. (حاضری ایشان در وزارت کار و دانشگاهی که تدریس می‌کرد موجود است.) یک بار هم وقتی من در سفر رسمی به استانبول بودم و طفل ما مریض شده بود، او  طفل مریض را به کابل و نزد مادر خود، که البته زن مهربانی است ولی فرزندمان هیچ انسی با وی نداشت، رها کرده و به کنفرانس لندن رفته بود.

خلاصه بعد از سفر ایشان به امریکا ما پدر و پسر حدود یک سال تنها به شهرنو زندگی کردیم. به هر سفر خارجی از چین گرفته تا امارات، هند یا هر جای دیگر که سفر رسمی داشتم، کودکم را هم با خود می‌بردم. یک بار هم که می‌خواستم فرزندم را با یکی از همکارانم که به آمریکا مقرر شده بود به مادرش بفرستم، در کمال ناباوری ایشان رد و از دریافت فرزندش امتناع کرد. برعکس ادعای نویسنده، من هرگز به کودکم نگفتم که مادرت مرده است. چون اولاً او کودکی معصوم بود و هیچ درکی از روابط مادر و فرزندی نداشت و دوم، او یکسال بعد از بی‎مادری با همسرم چنان انس گرفته بود که او را مادر می‌گفت.

این خانم بعد از ترک فرزند شیرخواره‌اش، دو بار در محکمه دعوا باز کرد. یک بار می‌خواست طفلی را که از مادر محروم کرده‌ است، از پدر نیز محروم کند و فرزندم را به مادرکلان مادری‌اش بدهم. یک بار هم ‌خواست تماس تلفونی مداوم از امریکا با فرزندم داشته باشد. چون طفل مادر و پناهگاه عاطفی جدیدی یافته بود و توان درک این فضای دوگانه عاطفی را نداشت، هر دو خواسته را محکمه رد کرد. مشاورین کودک هم نظر مثبت ندادند. چون مادر بودن که تنها با تلفون نمی‌شود. مادر بودن به محبت است، به عشق ورزیدن دایمی است، به بوسیدن است، به نوازش کردن است، به آغوش گرفتن و مهربانی رودررو است. اینکه یک مادر با وجودی‌که می‌تواند نزد فرزندش بیاید، اما رفاه امریکا را ترجیح دهد و به فرزندش باز نگردد، مشکل از خود وی است. درخواست این خانم مصداق بارز «بوسه به پیغام» بود.

سخن آخر

همچنان بخوانید

اولین زنانی که به مجلس نمایندگان راه یافتند

کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم

سه سال زندگی در کاهدان

تداوم زن‌ستیزی؛ اشتراک دختران در امتحان کانکور دانشگاه‌های خصوصی منع شد

بنیان تمامی رفتارهای من در تمامی زندگی، این حدیث حضرت رسول‌الله (ص) که فرمودند «انما بعثت لاتمم مکارم‌الاخلاق» و حفظ کرامت انسانی بوده است. در این پنج سال بعد از جدایی نیز با باور به این امر اخلاقی، سکوت کردم و تا کنون هم چیزی از واقعیت‌های جانفرسای زندگی‌ام را به کسی نگفته‌ام. در آخر  امیدوارم هر کس متنی می‌نویسد از مرز اخلاق و کرامت نگذرد. بدون تردید قلمی که دروغ بگوید، ادبیات و فرهنگ را به بیراهه خواهد برد.

موضوعات مرتبط
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاه‌ها 37

  1. حمید می گوید:
    2 سال پیش

    زن‌ها دنبال جلب توجه اند و هیچ نوع تعهد و صداقتی در زندگی مشترک ندارند. خانم قادری نیز دنبال جلب توجه است و هیچ تعهد در برابر قلم و واژه‌ها و زندگی مشترک نداشته است.

    پاسخ
    • خجسته بهار می گوید:
      1 سال پیش

      شما باید دو جانبه قضاوت کنید چون خود یک مرد اید نمی توانید که تمام زنان را که بد فکر کنید٬ خانم قادری مطمینا دنبال توجه نیست . اگر شما کتاب و پاسخ را مقایسه کنید هردو از خود جانیب داری کرده است و حقیقت در ان پنهان است. اما در کتاب روایت ها بیشتر واقعی تر معلوم میشود چون تمامشان با جزییات نویشته شده است و یک زن هیچ وقت نمی تواند بخاطر مشهور شدن دست این عمل که شما انرا مکارگی مینامید بزند.
      چون شما یک مرد اید نمی توانید از همچنین واقعیت که در سرشت و رگ رگ خون شما جاری است طرفداری کنید. شما وقتی کمی ثروتمند شدید ( هستن بعضی شان که انسانیت دارند) دنبال خانم میگردید و هیچ هم ده فکر خانم خود نیستید شاید هم از شان بپرسید اما توجه به پاسخ شان نمیکنید. به این معنا نیست که در اسلام اجازه داده شده و شما هر کاری کرده میتوانید ؟ شما یک کار کنید خود را جای خانم خود قرار بدهید و یک مرد دیگر را در کنارش تصور کنید همزمان با شما . حتی تصورش قهر شما ره بر می انگیزد ؟ چی فکر میکنید آیا عادلانه است برای ما خانم ها که قرن ها است که عملا صورت میگیرد؟
      .و اگر در مقاله موجه شده باشید : چرا آقای تمنا در مورد اشنا شدن با خانم فی الحال اش چیزی نگفت ؟
      و اگر این متل مشهور افغاني مان را شنیده باشید : از یک دست صدا نمیبراید !!! حالی قضاوت کردن را به شما میگزارم

      پاسخ
  2. هیچکس می گوید:
    2 سال پیش

    وقتی اولین مصاحبه این زن را دیدم همه چه بر ملا بود، که خوب نقش بازی میکند و دنبال مشهور شدن است. مردها هیچگاه چنین کاری را نمیکنید که وی توصیف کرده بود.
    در مصاحبه اش میگفت من به تنهایی در خیابان های امریکا زندگی میکردم.
    و پول داکتر روان شناس نداشتم، زنکه بی حیا تو که اوقه پول نداشتی چطور تانستی بری امریکا، حتما روی آلت امریکایی ها سوار بودی.

    پاسخ
    • حنیفه می گوید:
      2 سال پیش

      جالب و جای سوال است ؟!
      که میگوید طلاق عاطفی و ختم پیوند ما در سال ۱۳۸۵ اتفاق افتاد .
      بعد گفته که فرزندم در سال ۱۳۹۲ که تولد شد ….
      اگر جدایی و ختم پیوند سالهای قبل اتفاق افتاده بود پس فرزندت چطور بوجود آمد و متولد شد ؟!

      پاسخ
  3. مخدوم می گوید:
    2 سال پیش

    واقعا استاد گرامی !
    زنها اکثرا مکار هستند همه میدانند

    پاسخ
  4. طاهر رضایی می گوید:
    2 سال پیش

    اقای فرامرز دو چار تناقص گوی شده ایشان ادعا کرده که درهرات خانم قادری همرای خواهرش صنفی بوده و به خانه ایشان رفت امد داشته و از اینجا با او آشنا شده و زمان طالبان بوده خانواده قادری سنتی بوده و و قادری نمی توانسته ادامه تحصیل نماید و برادر یزرگ اقای فرامرز به ایشان پشنهاد نموده تا به حمیرا ازداوج نماید.
    اما در برنامه سراچه گفت که من همرای قادری در دانشگاه ایران اشنا شدم عاشق هم
    و اینجا هم پدر حمیرا را استاد موفق بزرگ ادم مهربان درای اندیشه بلند معرفی میکند جای سوال است چطور این ادم سنتی بوده و مناع درس حمیرا می شده که مجبور همرای فرامرز ازدواج نماید به خاطر ادامه تحصیل

    پاسخ
  5. آرین رویین می گوید:
    2 سال پیش

    درود آقای تمنا!
    انتظار نداشتیم دو با سواد وطن مان به پای یکدیگر تیشه بزند.!

    پاسخ
  6. صدرالله کوشمند می گوید:
    2 سال پیش

    اینکه خانم قادری چرا با شما اینقدر رفتار خشن داشته که در نهایت منجر به جدای بین شما شده است، برای من گنگ است.شاید دلیلی وجود داشته است که خوب است مردم آن را بدانند.

    پاسخ
  7. سید نور موسوی می گوید:
    2 سال پیش

    چه تنفر انگیز است این زن، واقعن صبر ایوب داشته بودید جناب داکتر فرامرز عزیز.

    پاسخ
  8. رسا می گوید:
    2 سال پیش

    برازنده این است که به همدیگر احترام بگذارید و از همدیگر به نیکی یاد کنید و چون احمق ترین فرد کسی است که رازهای دوران با هم بودن را در دوران جدایی برملا سازند.

    پاسخ
    • نوید می گوید:
      2 سال پیش

      ادامه تنش های دو فرهنگی به نوعی به جامعه فرهنگی صدمه خواهد زد

      پاسخ
  9. mohib می گوید:
    2 سال پیش

    حقیقت ماجرای شما هم مانند صلح افغانستان نامعلوم است
    اینقدر میفهمم که مهر مادر نسبت به اولاد زیاد است.
    شاید بعضی مادرها ازاین عاطفه مستثنی باشند

    پاسخ
    • زهره محمدی می گوید:
      2 سال پیش

      نه اینگونه نیست، خانم حمیرا وقتی تازه ازدواج کرده بود در تهران حامله دار شده بود و پیش داکتر قاسم حسینی که داکتر افغان در شهر چهاردانگه بود آمد تا بچه ی خود را (نقصان) کند، من آنجا بودم که می گفت طفل مانع پیشرفت زندگی من است..
      چنین شخصی که طفل خود را نقصان کرد، در آینده هم قطعا طفل خود را رها میکند و نمیتواند دم از عاطفه ی مادری بزند

      پاسخ
  10. عبدالله دلجو می گوید:
    2 سال پیش

    باعرض سلام ودرود
    البته نظر به اینکه کتاب رقص در مسجید به زبان اینگلسی منتشر شده من هم گپ های جناب فرامرز تمنا را میپسندم اینکه خانم حمیرا قادری دروغ نوشته
    جناب فرامرز عزیز زنیکه حرمت زن و شوهری را نگه نمیدارد را باید طلاق داد واقعا کار تانرا ستایش میکنم

    پاسخ
  11. عبدالرب بکتاش می گوید:
    2 سال پیش

    در اصل بیایم، هر چه که بود بین شما و خانم قبلی تان بانو قادری بود، آنها نا سپاسی در حق خود و شما نموده است.
    حفظ اسرار در مقام یک انسان از مقامیت والایی برخوردار است، به پاس چندین سال بودن در کنار هم نباید یکی دیگر خود را توهین و تحقیر نمود و این نشان از مردانگی و انسانیت نیست.
    خانم قادری خیلی طفلانه در این جا رفتار نموده است.
    هر چه بود بگذشت، تو تازه بنیادش کن

    پاسخ
  12. معصومه تاجیک می گوید:
    2 سال پیش

    عنوان نوشته تان جالب است. کنایوی است. هر که آمریکا رفت که کلیسایی نمیشود. خدا میداند شما چقدر کذب نوشته اید تا از خود دفاع کنید.

    پاسخ
  13. حسین می گوید:
    2 سال پیش

    حس شهرت طلبی در زنان اگر بارور شود بدون شک قید همه چیز را خواهد زد، حتی قید مادر بودن را با وجود که مسئولیت مادر بودن، مقدم از تمام امورات است.

    پاسخ
  14. حسین می گوید:
    2 سال پیش

    حس شهرت طلبی در زنان اگر بارور شود بدون شک قید همه چیز را خواهد زد، حتی قید مادر بودن را با وجود که مسئولیت مادر بودن، مقدم از تمام امورات زندگی است.

    پاسخ
    • بشیر احمد بهین می گوید:
      2 سال پیش

      اگر چندی زنها قلب مهربان دارند و میتوان با ایشان کنار آمد و از سوی دیگر از نقطه نظر فهم و درک هر دو پدیده در و جود شما بطور یکسان وجود داشته ولی دلیل اینکه یکدیگر خود را درک نکرده و با یکدیگر کنار نیامده اید ممکن سبب های دیگر نیز وجود دا شته باشد که هردوی شما از ابراز آن کتمان میکنید ، اما در عموم به ضعف مدیریتی شما نیز مرتبط میباشد .

      پاسخ
  15. منیژه نوید می گوید:
    2 سال پیش

    الغیب عندالله ، خداوند حاضر و ناظر گفته هابی هر دوی شما است و اوست که باید قضاوت کند که حق با کیست.

    پاسخ
  16. سمیر می گوید:
    2 سال پیش

    جناب تمنا! حتی قبل از نوشتن این واقعیت ها به قلم شما کسانی که این کتاب را در کابل خوانده بودند فهمیدند که خانم قادری فقط بخاطر کسب شهرت و پول – فرهنگ، عزت و غیرت یک ملت را به لیلام گذاشته است. ای کاش او را در نخستین سالهای زندگی ترک میکردید. و بهار عمر گرانبهای خود را در شعله بی مهری های وی نمیگذشتاندید

    پاسخ
  17. نور کابلی می گوید:
    2 سال پیش

    فرامرز تمنا و حمیرا قادری از نظر ماهوی افراد یکسان اند. هردو از روشنفکران عاشق نام و نشان و مشهور شدن. هردو با حاکمیت فاسد و مافیایی سر می‌جنبانند اما کت و ادای پوپولیستی دارند. هردو از رنگ سبز دالر بیشتر از کودک و زندگی مشترک شان خوش می‌برند. هردویشان اکت و ادای نویسندگی و چیزفهمی دارند، اما درون شان از انسانیت تهی. هردو از نسل امریکایی بیست سال گذشته اند که خدای شان امریکاست و حاضر اند همه‌چیز را زیر پای امریکا حلال کنند.
    همانگونه که فرامرز تمنا سوار بر سرپنجه امریکا بالا بالا شده تا کاندید ریاست جمهوری پیش رفت، حمیرا هم کتاب فرمایشی برای غرب و آنهم به زبان انگلیسی می‌نویسد (که مطلقا نوشتن و تنظیم و اصلاح را معلوم نیست کدام نویسنده امریکایی برایش کرده)، کتاب بی‌ارزشش «پرفروش ترین امریکا» می‌شود، مشاور فرهنگی و ستاره تلویزیون‌های مافیایی می‌گردد و….
    این نسل روشنفکران مرتجع و نمایندگان کمپرادور دشمن این مردم اند. خود را به داستان‌های مبتذل زناشویی شان مصروف نسازیم، به روی هردویش چلیپا بکشیم.

    پاسخ
  18. انجیلا می گوید:
    2 سال پیش

    حالا اینکه داستان چی بوده و چیکار شده به نظر من موضوع جدا و خصوصی است اما آنچه در این مقاله بشتر به چشم میخوره او نگاهی است که زن وقتی فرزند به دنیا آورد باید در خانه بماند. چرا یک مادر نمیتانه برای خودش آرزو داشته باشه؟ این همه سالها دیدیم مردانی که به دور از خانواده شان بودند و زن ها از فرزندانشان مواظبت کردند حالا این هم یک استثنا را باید قبول کنیم که پدر برای مدت مسوولیت بگیرد نه اینکه برود و دوباره ازدواج کند.

    پاسخ
    • قمبرزاده می گوید:
      2 سال پیش

      کاملا با شما موافق هستم

      پاسخ
    • عبدالحق می گوید:
      2 سال پیش

      لابد یک روز دیگر ادعا میکنید که باید استثناءً يک بار مردبجای زن فرزند به دنیا بیاورد

      پاسخ
  19. Nooria Darmman می گوید:
    2 سال پیش

    ت یک ادم احمق وعقده ای هستی که میخواهی پیشرفت های خانم قادری را نادیده بگیری ونامش را بد بکنی

    پاسخ
  20. سید می گوید:
    2 سال پیش

    من با و برخورد حمیرا قادری مشکوکم. اصلا اسمی را که برای کتابش نوشته خیلی اغوا کننده است و از نظر وانی و رفتاری اسم عقده مندانه انتخاب کرده است. او در این کتاب به دنبال گرفتن انتقام از شوهرش و همسر جدید وی است و در بیشترین موارد از فرزندش و احساس عاطفی مادرانه به عنوان سپر دفاعی استفاده کرده. که نباید در موارد حقوقی از این دو حربه استفاده شود.. دوما از آنجایکه من ازداوج کرده ام و با روان انتقام جویانه زنان استفاده جو و لجوج آشنایی دارم اطمینان دارم آنچه این آقا نوشته عین حقیقت است. دلایل او محکم و مستند است. از آنجایکه دو پدیده حقوق زن و تهاجم فرهنگی در کشور ما به یک امر طبیعی مبدل شده است بعید می‌دانم اینکه پشت سر حمیرا قادری دستان دیگری کار نکند. من سخنان اورا در دو برنامه تلویزیونی دیدم . او در حد یک نویسنده اطلاعات ندارد و مطمئنم او سند دکترایش را هم با ترفند بدست آورده است.

    پاسخ
  21. رسولي می گوید:
    2 سال پیش

    و شهد شاهد من اهلها انها قاسیة حتی علی ولدها و فلذة کبدها وعلی دینها و رمز الاسلام( مسجد) علیه من الله ما یستحقها

    پاسخ
  22. روح الله می گوید:
    2 سال پیش

    ښه خبره ده چې موضوع دې روښانه کړه.‌

    پاسخ
  23. علی می گوید:
    2 سال پیش

    خوب اگر خانم قادری حرف های ضد و نقیص زده بود و مهر مادری را درست بجا نیاورده بود به شما منحیث یک مرد و زمانی شوهر ایشان ضرورت نبود همه داشته های زندگیتان را رسانه بسازید و نحوی از خود دفاع کرده باشید . شخصیت خانوادگی شما مثل شخصیت سیاسی شما است دو روی و از قماش غنی و حوای نورستانی

    پاسخ
  24. شاه معین می گوید:
    2 سال پیش

    جناب آقای نویسنده، حق با شماست. چند سال قبل کتاب :” گدی پران باز” را از بازار خریدم ودر حالیکه لسان‌انگلیسی را خوب هم بلد نبودم ،آنرا به کمک دکشنری، و بعضی دوستان تا آخر خواندم، دروغ پردازی های زیادی توسط نویسنده را پیدا کردم، که آنرا فقط یک افغان خوب درک می کند،ولی نویسنده های خارجی آنرا اگر بخوانند باور می نمایند. در کتاب های داکتر صاحب حمیرا قادری شاید بخاطر جلب عواطف خواننده دروغ های بر شما چسب،زده شده باشد، ولی همینکه نزد وجدان تان راحت هستید ،ودر قبال تربیه کودک غفلت نکرده اید درود بر شما.من هم مانند شما یکی از زن زده های افغانستان ام که در کانادا زندگی می کنم. زن ها مکر زیادی را یاد دارند.که پدرهای ما میگفت ” مکر زن خروار ارزن ” جای شکر است حالا شما یک خانم خوب ومهربان چون‌نورستانی دارید. خدا و خنده همرایتان باد.

    پاسخ
  25. Amini Mehrjoo می گوید:
    2 سال پیش

    نوشته تمنا را خواندم، نوشته خوبی بود، آراسته بظاهرمحترمانه! امامن کتاب خانم قادری را نخوانده ام که درستی نقل قول های این نوشته را بدانم! قضاوت هم نمی کنم اماپرسشهای ازاین نوشته دارم:
    ۱. اینکه دولت ایران به دختران مناطق تحت تسلط طالبان بورسیه ای اعلام کرده باشد را نمی دانم، چون همان زمان من هم درایران دانشجو بودم. البته دولت ایران بورسیه های داشت که بیشتربا واسطه داده می شد وبندرت براساس لیاقت! این مورد را می توانم مستندا اثبات کنم!
    ۲. اقای تمنا می گوید که: “وی [ خانم قادری] چون آینده تحصیلی خود را نیز در این ازدواج می‌دید با رضایت کامل از آن استقبال کرد.” این سخن اقای تمنا نیزیک ادعا است وقابل اثبات نیست. زیرا ما نمی دانیم که براستی ایا او برای اینده تحصیلی خود ازدواج کرده بود ویابخاطرعلاقمندی به تمنا (چون هردوبارهاهمدیگررا دیده بودند، بنابرادعای اقای تمنا) ویا اینکه طبق ادعای خانم قادری از ترس «پشت دامن مادرش پنهان شده بود»!
    ۳. اقای تمنامی گوید: ” «طلاق عاطفی» و ختم پیوند احساسی ما در خزان سال ۱۳۸۵ در تهران اتفاق افتاد. از این موضوع به دلایل عدیده می گذرم. اما اینک تا حدی که اخلاق، وقار و تربیت من اجازه می‌دهد، برخی مطالب دیگر را بازگو می‌کنم”. این سخن متضمن ادعای (اتهام) سرپوشیده ای است که ذهن خواننده را به اتفاقی “در خزان سال ۱۳۸۵ در تهران” ارجاع می دهد که لزوما تقصیرخانم قادری بوده واقای تمنا بدلایل اخلاقی نمی تواند ان را بازگو کند. اقای تمنا نباید به رویدادی ارجاع بدهد که شک مخاطب را برمی انگیزد که مبادا رفتاری احیاناغیراخلاقی ازسوی خانم قادری صورت گرفته باشد که موجب «طلاق عاطفی» و ختم پیوند احساسی بین انان شده باشد.
    ۴. اقای تمنا می گوید که ” روز۴ اسد ۱۳۹۴… به محکمه فامیلی رفتم و درخواست جدایی دادم. محکمه طی چند روز بیش از سه چهار بار به ایشان تماس گرفت تا بیاید و از خود دفاع کند. اما … بعد از نآمیدی من و محکمه از آمدن ایشان، من به روز ۷ اسد در حضور هیات قضایی و با قلم خود در حضور دو شاهد، طلاق خط محترمانه‌ای نوشتم”.
    اولا، بین درخواست طلاق ازسوی اقای تمنا ازمحکمه وصدورحکم طلاق ۳ روز(۴ اسد تا ۷ اسد) فاصله است. دوم، ما باکندی روند رسیدگی محاکم بطورعام و تاخیروحشتناک درپروسه قضایی محاکم افغانستان آشناهستیم. پرسش اینجا است که ایا ان محکمه فامیلی هیچ دوسیه دیگری نداشته است که بهمین فوریت به درخواست طلاق اقای تمنا پرداخته وبه ان رسیدگی کرده است؟ اگرچنین هم بوده باشد، بازهم روز۴ اسد به بازکردن دوسیه طلاق و روز۷ اسد نیزبه صدورحکم گذشته است؟ ایا محکمه درفاصله یکروزکاری چندین بار با خانم قادری تماس گرفته و ازنیامدن اونا امید شده وبدون دادن فرصت دفاع به مدعی علیه واستماع دفاعیات طرفین دعوا به ادعاهای طرفین رسیدگی کرده وپرونده طلاق را موردصدورحکم قرارداده وختم دادرسی اعلام کرده است؟ ایا طبق قوانین افغانستان ویا قانون هرکشوری دیگری فرصت دفاع در دعوای طلاق فقط یک روزاست؟ دراین بخش از نامه یانقد خود، اقای تمنا برعلیه خود عریضه کرده است وادعای خانم قادری را مبنی بر طلاق بدون فرصت دفاع وحضوردرمحکمه تایید کرده است.

    پاسخ
    • سحر محمودی می گوید:
      2 سال پیش

      یادتان نرود که حس طلاق بی چون و چرا با مرد است و مرد میتواند حتی با گفتن طلاق میتواند زن خود را طلاق دهد، اینگونه به نظر میرسد که شما با قوانین اسلامی یا افغانی آشناییت ندارید

      پاسخ
  26. حبیب حیدری می گوید:
    2 سال پیش

    جالب است. داستانی زنده‌گی تان بیشتر به یک رمان تخیلی می‌ماند. ولی نوشته شما نزدیک به واقعیت است. چیزی است که داکتر حمیرا قادری انکار کرده است.

    پاسخ
  27. خالد خلدون می گوید:
    2 سال پیش

    درود بر شما جناب آقای تمنا!
    من کتاب خانم قادری را نخوانده ام، اما جسته و گریخته از رسانه ها محتوای آن را اندکی دریافتم.
    میخواهم بگویم که حتی عنوان آن به خاطر جلب توجه غربی ها انتخاب گردیده تا مورد تحسین و تقدیر قرار گیرد؛ زیرا این عنوان تمسخر به مقدسات اسلامی ما است.
    متاسفانه دین را هم فدای شهرت خود کردند.

    پاسخ
  28. مهربان می گوید:
    2 سال پیش

    گرچه از زندگی شخصی هر دو هیچ آگاهی نداریم که قضاوت کنیم. ولی اینکه خانم قادری رفتن آمریکا، درس خواندن یا پناهنده شدن درست بعد از اینکه آقای تمنا ایشان را طلاق داده بودند به نظرم بهترین کار را کردند. چون خانم قادری حتما بعد از طلاق ضربه روحی شدیدی را تجربه نمودند و باید آینده خوده و طفل خوده تضمین میکردند حالا با گرفتن گرین کارت یا هر چی که بود. به نظرم منطقی نیست بگیم ایشان درست بعد از طلاق رفتن امریکا و طفل خوده رها کرد. به عنوان پدرش مسئولیت داشتین از فرزند تان مراقبت کنید. بلاخره پس از امریکا آمدند طفل خوده سرپرستی کرد و مهر مادری اجازه نداد از طفل اش دور باشه. با وجودیکه شما زندگی خوده دوباره ساختین و طفل دارین از خانم فعلی تان خانم قادری حتی به خاطر قوانین مزخرف افغانستان از ازدواج مجدد هم مرحوم شدند چون طفل اش را از او میگرفتن در صورت ازدواج مجدد. پس این هم عاطفه مادری شان را نشان میدهد.
    خدا کند یک وقت قوانین افغانستان در قسمت سرپرستی اطفال و طلاق عادلانه شود. 🤲🤲🤲🤲 تا این همه درد را خانم ها تحمل نکنند.

    پاسخ
  29. الهه هاشمی می گوید:
    2 سال پیش

    یادم هست که به طور اتفاقی در روزهایی که خانم قادری و اقای تمنا در شرف طلاق بودند من و همسرم که کابل امده بودیم دو شب را نزد آنها گذراندیم
    خانم قادری به من گفت من به داکتر میگم که بریم امریکا، او میگوید نه! ادامه داد که به نظر من شستن دستشویی(تشناب) های امریکا شرف دارد به زندگی در کابل و من خواهم رفت.. ما چیزی نگفتیم چون نمیدانستیم گپ چی است!
    فردا صبح ساعت 5 طفل را پیش یک خاله که برای پاک کاری میامد ماندند و رفتند، یادم هست که طفل شان نو راه رفتن را شروع کرده بود و بینی اش کشال شده و سرماخورده بود و خاله هم مشغول کارهای خانه بود و نه خبری از نان بود و نه شیر و نه هیچ.. پمپرز طفل هم مشخص بود از شب قبل تعویض نشده و بسیار ناآرام بود..
    شب هم خانم قادری نیامدند و اقای تمنا بعد از بازی با طفل شان در خانه برای اینکه کمی آب و هوای طفل عوض شود او را به یک پارک در اطراف شهرک اریا بردند ( ما به عنوان مهمان بسیار بهت زده بودیم که چرا این زندگی اینطور است و چرا طفلک شان دور از جان مانند اطفال یتیم اینقدر خوار و زار است) ان دو شب تلخ را هیچگاه فراموش نمیکنم…

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
مادر-فرزند
هزار و یک شب

پسرم را از پدرش خریدم

3 دلو 1401

اواخر فصل زمستان، آن‌قدر برف باریده بود که هیچ راهی برای آب آوردن از چشمه نمانده بود. هیزم‌ تر و خشک را، کنار هم در دیگدان گلی روشن کردم، دیگ بزرگی را پر از برف کردم...

بیشتر بخوانید
کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم
گوناگون

کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم

9 دلو 1401

گل‌افروز صبح زود که از خواب بیدار شد به طویله می‌رود، به گاو و گوسفند آب و علف می‌دهد. سپس چای صبح را آماده می‌کند، داروهای پدر و مادرش را نیز برای‌شان می‌دهد. 

بیشتر بخوانید
جای خالی زهرا
هزار و یک شب

جای زهرا خالی بود

6 دلو 1401

برای آمادگی کانکور به مزار شریف رفتم. در مکتب آرزو داشتم که طب بخوانم و داکتر شوم. اوایل بهار بود که آمادگی کانکور را با اشتیاق تمام شروع کردم. همه‌چیز با شور و شوق پیش می‌رفت و ‌خودم...

بیشتر بخوانید
شبی که صنم سر قرار نیامد
هزار و یک شب

شبی که صنم سر قرار نیامد

2 دلو 1401

کتاب غزلیات حافظ در دستم از مدرسه برآمدم. باران می‌بارید، آب و هوای مطبوع و ملایم از رسیدن نوروز خبر می‌داد. به خانه رسیدم، دیدم که مهمان داریم، اما خواهرم با چهره‌ی گریان و اندوهگین در گوشه‌ای...

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
نیمرخ
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

طراحی، برنامه‌نویسی و اجرای وبسایت  iNasri ⚒

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی