در افغانستان هرسال به طور اوسط بیش از پنج هزار قضیه خشونت علیه زنان گزارش میشود که بخشی از این قضایا را خشونتهای جنسی تشکیل میدهد. اما خشونتهای جنسی که به شکل تعرض جنسی شامل آزار جنسی و تجاوز اعمال میشود، کمتر افشا میشود. در حالی که هرگونه آزار جنسی شامل لمس یا تماس اعضای بدن فرد بدون رضایتش، ابراز نظر با معنای جنسی، درخواست رابطه جنسی، چشمچرانی و خیره نگاه کردن، نمایش چیزهای بیادبانه و توهینآمیز در برابر فرد و یا جمع، نمایش حرکات یا رفتارهای بدنی حاوی مضامین جنسی، شوخیهای جنسی، سوال کردن درباره زندگی جنسی فرد، توهین با الفاظ جنسی، ارتکاب به رفتار مجرمانه؛ مثل تماس تلفنی بیدلیل، نمایش دادن بدن و اندام جنسی و تجاوز جنسی از جمله مواردی است که تعرض جنسی محسوب میشود و ارتکاب آن پیگرد قانونی دارد. دلیل اینکه زنان در افغانستان کمتر جرأت میکنند قضایای تعرض جنسی را گزارش دهند و یا در مقابل آن بایستند، این است که جامعه قربانی را مقصر میداند.
مقصر پنداشتن قربانی، یک امر نهادینه شده است. در افغانستان به طور سیستماتیک به زنان خورانده شده که علیه هرگونه تعرض جنسی لب به شکایت نگشایند وگرنه آبرو، حیثیت، امنیت جانی و روانی و اعتبار اجتماعی خود و خانوادهاش به خطر میافتد. اما این رویه سلسلهی تعرضهای جنسی را طویلتر و پایدارتر میسازد. سکوت در برابر تعرض جنسی زمینهساز گسترش و تبدیل شدن این رویه به یک فرهنگ ناپسند و سراسری خواهد شد که بالاخره خانه، محل کار، بازار و خیابانها؛ همه جا را برای زنان ناامن میسازد.
بهتر است برای انقطاع در این روند علیه هرگونه آزار جنسی اعتراض و قضایای تجاوز جنسی افشا شود. دسترسی قربانی به عدالت از پیامدهای احتمالی است، اما کاهش قضایای تعرض جنسی و از بین رفتن حاشیه امن متعرضان نتیجه حتمی ایستادگی علیه کسانی است که اقدام به آزار و تجاوز جنسی میکنند.
مقصر پنداشتن قربانی ریشه در فرهنگ زنستیزانه دارد. خشونتهای جنسی در هرجا و هر زمانی ممکن است رخ دهد. اگرچه باورهایی وجود دارد که میگویند خود زنان با نوع برخورد و رفتار شان با مردان برای متعرض فضا را فراهم میکنند؛ اما تعرض جنسی به هر شکلی که بروز کند یک عمل از قبل کارگردانیشده است که با اراده شخص متعرض انجام میشود.