منیژه رامزی، استاد دانشگاه کابل
در سایر کشورهای جهان، تلاش مبارزان جهت برآورده شدن حقوق برابر زن و مرد از پایین به بالا صورت گرفته است. زنان کارگر و تودههای جامعه برای رسیدن به این حقوق بسیج شدهاند. اما در افغانستان این فشار از بالا وارد شده و نهادهای رسمیبا محور قرار دادن زنان تلاش کردهاند برابری را در جامعه بهوجود آورند. متاسفانه این رویکرد نهتنها نتایج مثبتی در پی نداشته است، بلکه به نتایج ناخواستهی دیگر مواجه شده است.
بسیاری از جنبشهای پسین که در راستای حقوق زنان و نهادینه شدن برابری میان زنان و مردان فعالیت دارند، با کارهای مقطعی و غیراستراتژیک و بدون درنظرداشت ارزشهای اجتماعی و سیاسی، این کار را انجام دادهاند. در شرایطی که آگاهی لازم در جامعه وجود ندارد، کارهای مقطعی از ایندست ممکن است نتایج بدتری را بهبار آورد و زمینه را برای زندگی زنان دشوارتر سازد. از جهتی دیگر، زنان افغانستان در درازنای تاریخ نتوانستهاند انسجام همگانی پیدا کنند؛ همواره حامیاندیشههای مردسالار مانده و تواناییهای خود را در حمایت از مردان جامعه هزینه کردهاند. تا جایی که در بسیار مناطق افغانستان زنان تنها با گرفتن گل و هدایا به مناسبت روز هشتم مارچ بسنده میکنند.
این روز در اکثر کشورهای جهان به پاس مبارزات زنان تجلیل بهعمل میآید. در افغانستان هشتم مارچ تنها روز ارجگذاری به مقام زن است. اکثراً در طی ۳۶۵ روز سال زنان به اشکال متفاوت سرکوب میشوند و مورد خشونتهای مختلف قرار میگیرند. در سایر کشورها این روز بهگونهی تصادفی انتخاب نشده است، بلکه در نتیجه مبارزهی نفسگیر زنان که در نتیجه آن خواستههای بر حق آنها در این روز تحقق یافته است تجلیل میگردد. در افغانستان تصور بر این است که تجلیل از روز زن تنها برای زنان شوهردار اختصاص یافته است. با آنکه همه میدانیم رقم خوردن این روز به نام روز زن با آنچه که عمدتاً در افغانستان درک میشود، یکسان نیست. هشتم مارچ در واقع روز بینالمللی زنان کارگر است. تجلیل از آن بهمثابهی تجلیل از مبارزات زنان برای رسیدن به حقوق برابر آنها با مردان و تجلیل از قربانیهای آنان در راه عدالت و برابری جنسیتی در جهان مردانه و نابرابر است. در نهایت در افغانستان این روز به مثابهی یک ارزش وارداتی و تحمیلی گرامیداشت میشود.
فراموش نباید کرد که در افغانستان پس از سال ۱۹۱۹ میلادی تلاشهای وافر برای باز شدن ردپای زنان در حیات اجتماعی و سیاسی صورت گرفته است که در نتیجه شتابزدگی به نتیجه ملموس نرسید و با گذشت یک قرن از آغاز مبارزات زنان در افغانستان و تجربه بیست سال دموکراسی جنبشهای زنان کارگر و زنان مبارز به معنای واقعی آن انسجام نیافته است و نمیتوان یک حرکت منسجم و هدفمند تاریخی را از سوی زنان برای ایجاد برابری میان زنان و مردان و مقابله با فشارهای فرهنگی و اجتماعی برای زنان، دریافت کرد. زنان در افغانستان اغلب تحت فشار سنتها و خشونتهای فرهنگ و ساختاری جامعه قرار داشته اند که فرصت اندیشیدن و ایستادن روی پا را فراموش کردهاند.
همچنان حکومتها در افغانستان مردانه بودهاند و تلاش کرده که سلطهجوییهای مردانه را بر زنان تحمیل کنند. هرچند شماری از حرکتها در برخی از مقاطع تاریخی توسط بخشی از زنان پیشگام در جامعه به راه انداخته شدهاند، که ما شاهد رشد بیسابقهی نهادهای زنان و حرکتهای آنها در بیست سال اخیر هستیم اما این حرکتها بهدلیل عدم فراگیری اثرگذاری چندانی نداشته و فراموش شده است. این حرکتها نیز بهلحاظ ماهوی، کاملاً با حرکتهای زنان در جوامع پیشرفته متفاوت است. هیچکدام آن بنمایههای لازم فکری و سازمانی را برای تبدیل شدن به یک جنبش فراگیر اجتماعی نداشته است. از این جهت، یک درک کاملاً متفاوت از مطالبات زنان و حتا حقوق آنان در افغانستان در مقایسه با کشورهای دیگر بهخصوص کشورهای متمدن جهان وجود دارد. در آستانهی گفتگوهای صلح، این حقیقت بیشتر قابل درک است.
به این نتیجه میرسیم که هشتم مارچ در افغانستان در بطن جامعه و خانواده به شکل نمایشی تجلیل میگردد. با این وصف کار اساسی برای حضور معنادار زنان در حیات همگانی صورت نمیگیرد و هنوز زنان را قشر حاشیهای اجتماعی، جنس دوم، مادر اولادها، کوچ و یا مسئول ارضای نیازهای مردان تلقی میکنند.
زنان افغانستان در گام نخست نیاز به انسجام و هماهنگی دارند و در مرحله بعدی باید برای تعلیم و تربیت آنها زمینهسازی بهتر شود تا بستر مشارکت تحمیلی و ابزاری از زنان برای حکومت بسته شود. تجلیل از هشتم مارچ مشکلات زنان را کاهش نمیدهد بلکه باید زنان افغانستان را به یاد مبارزات نفسگیر زنان کارگری بیاندازد که این مناسبت را رقم زدند. باید آموخت که هشتم مارچ روز گرامیداشت از تاریخ مبارزه زنان است.