نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

رقص در مسجد؛ غلیان رنج زنانگی

  • نیمرخ
  • 20 حوت 1399

نویسنده: دینا امین


کتاب رقص در مسجد هشتمین اثر و تازه‌ترین کتاب داستانی داکتر حمیرا قادری‌ست که توسط داکتر زمان استانیزی پروفیسور دانشگاه ایالتی کالفورنیا به زبان انگلیسی برگردان و از طریق انتشارات هارپرکالینس منتشر شده است.

رقص در مسجد نامه‌های یک زن افغانستانی به فرزندش است که در ژانر بیوگرافی نوشته شده و روایتی است از چهار دهه زندگی نویسنده تحت حاکمیت چهار نظام سیاسی متفاوت و چهار نقش مهم یک زن در قالب‌های دختر خانواده، زن متأهل، مادر یک کودک و زن مستقل.

نویسنده دست‌های خواننده را گرفته و با حمیرای کودک و خانواده‌اش معرفی می‌کند. سپس، در سیزده فصل با تجربیات شگفت‌انگیز، هیجان‌آور، هراسناک و امید‌بخش با تصویرپردازی زنده و زبان شاعرانه سیری می‌دهد تا آنجا که در آخرین فصل کتاب در لباس مادر، زن مبارز و قوی و شخصیت علمی و اجتماعی قابل اعتماد جامعه با خواننده وداع می‌گوید.

موضوع عمده‌ی بحث، فرهنگ مردسالار و جایگاه زنان تحت چتر این فرهنگ در کشوری است که صرف‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌نظر از تغییر نظام‌های سیاسی، قواعد آن با قوت تمام به شکل موروثی در نبض اجتماع جریان داشته و سرکشی از قوانین نانوشته‌ی این فرهنگ، خطر مجازات توسط خانواده و جامعه را برای دختران و زنان در پی دارد.

نویسنده هر فصل را با نگاشتن نامه‌ای برای یگانه فرزندش «سیاوش» و با درج درسی از تجربیات زیسته‌ی خود و گشودن دریچه‌های تازه به جهان زنان در افغانستان به پایان می‌رساند.

در یکی از نامه‌ها حمیرا به پسرش می‌نویسد: «درد از دست دادن تو شدیدترین رنجی بود که متقبل شدم» دردی که نگارنده را وادار می‌سازد تا یادداشت‌هایش را از عقب صفحات پراکنده و نه چندان خوشایند زندگی جمع‌آوری کرده در آغوش کتابی برای سیاوش محفوظ دارد.

در جامعه‌ای که سر نهادن و تسلیم شدن به سنت‌های حاکم برای زنان فضیلت بلند اخلاقی محسوب می‌شود، حمیرا سرکشی، آزادگی و مبارزه‌ی پر خطر و گاه محتاطانه را بر سر نهادن به سنت‌هایی که زنان را انسان جنس دوم، حقیر و وابسته به مردان می‌داند ترجیح می‌دهد و ارزش‌های دیرینه جامعه را به چالش و بازنگری می‌طلبد.

نقش ننه جان و یا مادربزرگ، نکوهش و خوف مکرر او در برابر مبارزه حمیرا و به ویژه ایجاد مکتب خصوصی برای کودکان در سال‌های حاکمیت طالبان قابل تأمل و شهامت حمیرا بدون تردید قابل قدر است. از دید ننه جان، «چشم دختر باید ترس داشته باشد» و نباید کاری بکند که «آبروی» خانواده را بخاطر ادامه تحصیل به خطر مواجه سازد. این پندار دقیق همان دید سنتی و موروثی است که زنان را فروتر از مردان می‌داند.

از ابتدا تا انتهای کتاب رقص در مسجد بار سنگین دختر بودن و زن بودن در جامعه‌ای را بازتاب می‌دهد که در آن زنان نقش ملکیت مرد را دارند. بار سنگین این تفاوت طبقاتی بر مبنای جنسیت را می‌توان بر دوش نویسنده حس کرد؛ تا جایی که او خود را بارها تحت بازجویی و پرسش قرار داده و سوال می‌کند که آیا حرف‌های ننه جان در مورد زنان واقعیت دارد؟ آیا آسایش زنان در «سازش» بدون قید و شرط و در مطیع بودن آن‌ها در برابر مردان است؟ این وضعیت نه تنها که برای نویسنده بلکه برای هر زن مبارزی که نقش‌های اسارتبار فرهنگی را به چالش کشانده و هویت واقعی خود را با همه توانایی‌ها و ضعف‌هایش می‌خواهد به جامعه معرفی کند نیز شکننده است.

همچنان بخوانید

کتاب «رقص در مسجد» رونمایی شد

زنانی که نباید مادر شوند

آنچه که باعث شده نویسنده به صورت مکرر در سیزده فصل کتاب برای خواننده برجسته شود استقامت و مبارزه‌‎ی یک زن برای به دست آوردن حقوق انسانی زنان، ارزش‌ها و آرمان‌های ایده‌آل در جامعه‌ای است که در هر گام از ابزار و موانع متفاوت برای از پا درآوردن زنان استفاده کرده و تلاش برای برابری حقوق زن و مرد را بی‌حرمتی به فرهنگ و عنعنات جامعه قلمداد می‌کند.

«نقش ننه جان و یا مادربزرگ، نکوهش و خوف مکرر او در برابر مبارزه حمیرا و به ویژه ایجاد مکتب خصوصی برای کودکان در سال‌های حاکمیت طالبان قابل تأمل و شهامت حمیرا بدون تردید قابل قدر است. از دید ننه جان، «چشم دختر باید ترس داشته باشد» و نباید کاری بکند که «آبروی» خانواده را بخاطر ادامه تحصیل به خطر مواجه سازد. این پندار دقیق همان دید سنتی و موروثی است که زنان را فروتر از مردان می‌داند.»

حمیرا قادری نقش مهم مردان خوب و حامی را که در مقاطع مختلف زندگی یار و یاور او بوده نادیده نگرفته و با ارج گذاشتن منصفانه یادآوری می‌کند. از جمله نقش آغا جان یا پدر نویسنده، پروفیسور ناصر رهیاب نخستین مربی حمیرا در عرصه داستان نویسی، خوشحال(جنگجوی نوجوان طالب) که محافظ و شاگرد مدرسه حمیرای سیزده ساله تحت حاکمیت طالبان است و همچنان محبت و حمایت قاطع فرامرز تمنا، همسر حمیرا قادری از تصمیم او برای ادامه تحصیلات بعد از ازدواج تا مقطع دکترا، از جمله مردانی‌اند که نقش‌های برجسته و با اهمیتی را در زندگی شخصی و اکادمیک نویسنده دارا بوده‌اند.

حمیرا همچنان به سلطه دیدگاه‌های فرهنگی و سنتی و خشونت خاموش جامعه نسبت به زنان و مردان در برهه‌های متفاوت سیاسی و اجتماعی، نقض حقوق کودکان از جمله تجاوز جنسی با سواستفاده از القاب دینی و اعتماد جامعه، عدم قوانین حمایت از حقوق مادر و حضانت فرزند، هجرت، عشق، امید، شکست، پیروزی و در کل مبارزات انسانی برای یک زندگی ارزشمند است. کتاب رقص در مسجد فراتر از سرنوشت یک فرد و یک خانواده است، این اثر داستان و روایت تلخ سرنوشت همه زنانی است که در این جغرافیا در لای چرخ‌ ستم‌های فرهنگ و جنگ گیر مانده‌اند.

موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: حمیرا قادری
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
مادر-فرزند
هزار و یک شب

پسرم را از پدرش خریدم

3 دلو 1401

اواخر فصل زمستان، آن‌قدر برف باریده بود که هیچ راهی برای آب آوردن از چشمه نمانده بود. هیزم‌ تر و خشک را، کنار هم در دیگدان گلی روشن کردم، دیگ بزرگی را پر از برف کردم...

بیشتر بخوانید
کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم
گوناگون

کاش به جای 7 پسر یک دختر داشتیم

9 دلو 1401

گل‌افروز صبح زود که از خواب بیدار شد به طویله می‌رود، به گاو و گوسفند آب و علف می‌دهد. سپس چای صبح را آماده می‌کند، داروهای پدر و مادرش را نیز برای‌شان می‌دهد. 

بیشتر بخوانید
جای خالی زهرا
هزار و یک شب

جای زهرا خالی بود

6 دلو 1401

برای آمادگی کانکور به مزار شریف رفتم. در مکتب آرزو داشتم که طب بخوانم و داکتر شوم. اوایل بهار بود که آمادگی کانکور را با اشتیاق تمام شروع کردم. همه‌چیز با شور و شوق پیش می‌رفت و ‌خودم...

بیشتر بخوانید
شبی که صنم سر قرار نیامد
هزار و یک شب

شبی که صنم سر قرار نیامد

2 دلو 1401

کتاب غزلیات حافظ در دستم از مدرسه برآمدم. باران می‌بارید، آب و هوای مطبوع و ملایم از رسیدن نوروز خبر می‌داد. به خانه رسیدم، دیدم که مهمان داریم، اما خواهرم با چهره‌ی گریان و اندوهگین در گوشه‌ای...

بیشتر بخوانید
زن چهارم
هزار و یک شب

روزی که زن چهارم پدرم پسر زایید

8 دلو 1401

پدرم پسر می‌خواست. او همیشه آرزو می‌کرد که پسردار شود. برای همین چهار بار ازدواج کرد. هیچ‌کس نمی‌توانست با او مخالفت کند. همین‌که حرفی می‌زدیم به دهان ما محکم می‌کوبید.

بیشتر بخوانید
نیمرخ
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

طراحی، برنامه‌نویسی و اجرای وبسایت  iNasri ⚒

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • چندرسانه‌یی