نویسنده: فاطمه جعفری ، نماینده پیشین شورای ولایتی هرات
در آستانه بیست سالگی کمکهای جهانی به افغانستان و مخصوصا حمایت جهانی از زنان در افغانستان هستیم. آنچه آمارها نشان میدهد این است که حدود 30 درصد کارمندان دولتی را زنان تشکیل میدهند. اینکه درصدی حضور زنان قناعتبخش است یا نه، سوال دیگری است اما در اینجا به چگونگی حضور زنان و مشکلات و چالشهایی که زنان کارمند و کارگر با آن دست و پنجه نرم میکنند پرداخته میشود.
در طول سالهای گذشته دغدغه اصلی ما زنان و نهادهای مدافع، افزایش تعداد زنان در نهادها و سکتورهای دولتی بوده و کمتر به چالشهای زنان شاغل پرداخته شده است. چالشهایی که زنان کمتر تمایل به ابراز آنها دارند. چون ابراز این مشکلات علاوه بر این که میتواند انگیزه حضور زنان جوان برای کار در بیرون از خانه را کم نماید، میتواند مخالفت خانوادهها با کار زنان را هم افزایش دهد. فراموش نباید کرد که اکثر زنان برای ورود به بازار کار با موانع متعددی از سوی خانوادهها مواجه بودند و حالا هم بیشتر خانوادهها بیش از اینکه به عنوان حامی آنها مطرح باشند به عنوان منتقد، حضور زنان شاغل را تحمل میکنند و به دنبال بهانهاند تا دوباره مانع آنها شوند. ابراز مشکلات محیطهای کاری همینطور به شدت زنان را در معرض توهین و تحقیر خانواده و جامعه قرار میدهد. اکثریت غریب به اتفاق ما زنان برچسب ناتوانی و بیتجربگی را بارها از طرف خانوادهها، مردان همکار و رهبران محلی خوردهایم و همه تلاش ما در طول سالهای گذشته این بوده است که توانایی و تعهد خود را به خانواده، جامعه و همکاران خود ثابت کنیم. حتا گاهی به قیمت سکوت، تبعیت بیچونوچرا و تحمل انواع خشونتهای روانی و فیزیکی در محیط کار منتج میشود.
سکوت در مقابل چالشها، استراتژی اکثریت ما زنان بوده است تا به این ترتیب کمتر مورد انتقاد باشیم و بتوانیم حداقلهای دست داشته مان را حفظ کنیم. انتقاد و یا ابراز مشکلات کمر شکن موجود میتواند در افغانستان امروز به راحتی زمینه اخراج، استعفای اجباری و از دست دادن همان حداقلها را هم فراهم نماید. اما امروز بعد از دو دهه میدانیم سکوت در مقابل فساد، نابرابری و تبعیضهای مبتنی بر جنسیت چگونه ما را به کارمندانی مطیع، پراکنده، منفعل و ظلمپذیر تبدیل نموده است. حتا زنان شاغل در پستهای بلند دولتی هم بیشتر با سکوت و به صورت منفعل با زنان دیگر و مشکلات موجود برخورد میکنند تا مدبرانه و بر اساس اختیارات و صلاحیتهای قانونی شان!
اکنون زمان آن رسیده است تا این سکوت پر خطر را با صدایی رسا برای تثبیت جایگاه خود به عنوان زنانی تأثیرگذار تغییر دهیم و کمتر نگران قضاوتهای ناشایست دیگران و عواقب آن باشیم.
تاریخ به یاد دارد وقتی زنان در امریکا در جنبش حق رأی مبارزه میکردند، هزاران زن مخالف حق رأی، به ودرو ویلسون رییس جمهور وقت امریکا نامه نوشتند و از او خواستند تا مخالفت خود را با حق رأی زنان اعلام کند. آنها میگفتند ما میخواهیم فقط بر خانواده و تربیت فرزندان خود تمرکز کنیم، اجازه ندهید دخالت در سیاست، باعث از بین رفتن بنیانهای خانوادگی شود.
در طول تاریخ همیشه مخالفتهای جدی با جریانهای نوگرا و خواستههای مترقی و حتا حقوق انسانی وجود داشته است. مسلم است که سکوت گزینهی مناسبی برای ایجاد تغییرات مثبت در شرایط کاری زنان شاغل نبوده و نیست. اما چه راه امن دیگری برای ایجاد تغییر وجود دارد که هم مصونیت شغلی زنان حفظ شود و هم جایگاه و اعتبار زنان؟
در دو دهه گذشته نهادهای مدنی ، فعالیتهای زیادی داشته اند، اما به نظر میرسد این فعالیتها کافی نیستند چرا که در برنامههای این نهادها فقط طیفهای بخصوصی از زنان میتوانند شرکت کنند. اما بخش بزرگی از زنان مثل کارمندان زن و کارگران زن نمیتوانند به دلایل مختلف از این برنامهها مستفید شوند. من در ده سال گذشته در برنامههای مختلف در مورد زنان شرکت کردهام و اگر شما عکسهای این برنامهها را در کنار هم مقایسه کنید تعجب میکنید که همیشه مثلا در هرات سی نفر به شمول خودم در همه برنامههای مربوط به زنان اشتراک دارند، در کابل و دیگر ولایتها هم وضعیت چندان تفاوتی ندارد و نتیجه این شده است که فقط تعداد محدودی از برنامههای متعدد مستفید شده اند و اکثریت زنان هنوز محروم اند.
از سوی دیگر نهادهای مدنی وضعیت زنان را در ادارت را بیشتر از بیرون میبینند و کمتر از وضعیت درونی ادارات و محیطهای کاری زنانه آگاه میشوند. خیلی وقتها اگر آگاه شوند بازهم اهمیت چندانی نمیدهند که مثلا یک زن در ادارهاش توسط همکاران مرد یا رییسان و مدیرانش مورد تبعیض، خشونت یا توهین و تهدید قرار میگیرد. چرا که خود را شریک رنج و درد یک کارمند زن نمیداند و نمیتوانند در مبارزه با خشونت مبتنی بر جنسیت در محیط کار، اقدام موثری انجام دهند.
من فکر میکنم زمان آن رسیده که به اتحادیههای صنفی و کارمندی توجه بیشتری صورت بگیرد. تجربه کشورهای دیگر نشان داده است که فعالیت مداوم و هدفمند اتحادیههای زنان میتواند تغییرات بنیادی زیادی را سبب شود همان طور که هشت مارچ خود به نحوی نتیجه فعالیت اتحادیههای کارگری زنان در امریکا بوده است. زنان با حضور فعال در اتحادیههای صنفی، ضمن حرکت گروهی برای منافع جنسیتی و مطالبه حقوق برابر و مبارزه با تبعیض مبتنی بر جنسیت در محیطهای کاری میتوانند مصونیت شغلی و شخصیتی خود را نیز حفظ نمایند. در حالی که مبارزات فردی آنها را در معرض تهدیدهای متعدد قرار میدهد و مبارزهی نهادهای بیرون از محیط کار، موثریت کافی را نخواهد داشت.
کارزاری که در هشت مارچ امسال به راه افتاده است، هم فرصت مغتنمی است تا آسیبهایی را که هر کدام از ما در محیطهای کاری به خاطر جنسیت خود متحمل شدهایم، بیان کنیم. در نهایت اگر صادقانه با این کمپاین برخورد کنیم هر کدام ما زنان حتا در محیطهای قومی خود و حتا در محیطهای مذهبی خود از خشونت مبتنی بر جنسیت عمیق آسیب دیدهایم و در نگاه مردان همزبان، همقوم و هممذهب خود نیز ابتدا زن بودهایم و مستحق تبعیض!
به عنوان زنی که مدتی به عنوان نماینده مردم در یکی از عالیترین موقعیتهای کاری قرار داشتم باید بگویم من هم ستم مبتی بر جنسیت را بارها تجربه کردهام و بارها شاهد بودهام و گاهی برای مبارزه با آن ایستادهام. اما از طرف دوستان و به اصطلاح مدافعان حقوق زن به سکوت و مدارا و گذشت فراخوانده شدهام. چرا که آنها آنچه را که من تجربه میکردم تجربه نمیکردند و از آن رنج نمیبردند. از روی خیرخواهی توصیه میکردند که گذشت کنم و برای خود جنجال درست نکنم. برخورد اکثر مردم با زنانی که مورد تبعیض و خشونت قرار میگیرند همین است. من با تکیه بر تجربه، فکر میکنم در شرایط فعلی جای خالی اتحادیهای که بتواند از حقوق ما زنان در محیطهای کاری دفاع نماید خالی بوده و این خالیگاه هر روز بیشتر احساس میشود. هرچند حرکتهایی مانند «من هم»، «روایت من» و حتا «سکوت خشونت را تقویت میکند» میتواند در کوتاهمدت موثر باشد، آگاهی اجتماعی را بالا ببرد و شاید در بهترین حالت بتواند همبستگی زنان را تقویت کند، اما از میان برداشتن خشونتهای جنسیتی نیاز به برنامه و مبارزهی دوامدار دارد.