شش سال پیش عصر روز 28 حوت 1393 خورشیدی، دختر جوانی در نزدیک مسجد شاه دوشمشیره در ناحیه اول شهر کابل توسط صدها مرد خشمگین زجرکش شد، این در حالی بود که ماموران امنیتی نه تنها فرخنده را مورد حمایت قرار ندادند بلکه برای کشتن فرخنده با مردان در صحنه همکاری کردند. این فاجعهای بود در مرکز شهر کابل که صدای اعتراض هزاران زن و مرد را در سراسر افغانستان بلند کرد. زنان فعال مدنی سلسله اعتراضاتی را علیه این توحش جمعی سازماندهی کردند. برخی از رسانهها و صاحبنظران از اقدامات اعتراضی زنان بعد از این حادثه به عنوان نقطه عطفی در مبارزات زنان افغانستان علیه خشونت دانستند، اما مادر فرخنده با انتقاد از رسیدگی نشدن به پرونده فرخنده اعلام کرد که عدالت برای زنان افغانستان برای همیشه با فرخنده دفن شد. هفته نامه نیمرخ به مناسبت سالگرد آن حادثه، نظر تعدادی از زنانی را پرسیده است که در اعتراضات و پیگری پرونده قتل فرخنده نقش داشتند.
تابوت فرخنده، تابوت من و صدها زن بود
منیره یوسفزاده: وقتی زیر تابوت فرخنده را گرفته بودم حس میکردم در این تابوت من و صدها زن که مورد قضاوتهای ناروا قرار گرفتند، هستیم که هر کدام از ما لگدکوب جامعهای شدیم که ما را همیشه در ذهنشان محاکمه کردند. من فکر میکردم حادثه فرخنده آخرین ظلم کلان است که در افغانستان اتفاق میفتد و سرآغاز یک جنبش کلان میشود که بعد از این هیچ زنی مورد افترا قرار نمیگیرد اما متاسفانه وضعیت چنین نشد که ما فکر میکردیم بعد از آن ما شاهد چندین محکمه صحرایی ازطرف طالبان بودیم و قتل های متعدد زنان از سوی خانواده های شان. شاید عده ای کوشش کنند که روند رسیدگی به دوسیه های خشونت و تبعیض جنسیتی در قبال زنان را مختل بسارند و یا به تعویق بندازند اما هیچ وقت نمیتوانند که مانع برای رسیدن ما به آرمانهای ما و یا مانع برای احقاق حق زنان باشند. من باور دارم که عدالت هیچ وقت دفن نمیشود

پلیس نگران امنیت من در تئاتر بود
لینا علم: هدف من به عنوان یک انسان و یک زن از اجرای آن تئاتر فقط دادخواهی برای فرخنده بود که به گونهی بیرحمانهای او را کشتند. تعدادی از آقایان، حاضر به اجرای تئاتر فرخنده با من نشدند و نخواستند در نمایش با من همکار باشند. از اینرو من از همکارانم که در سریال شیرین با من بودند، خواهان همکاری شدم و نمایش را اجرا کردیم. نهادهای امنیتی و پلیس به من میگفتند که این کار را نکنم؛ چون به ریسکپذیری و خطر آن نمیارزد، اما برای من هیچ یک از این محدودیتها و نگرانیها مهمتر از دادخواهی نبود، من مصمم بودم که هر اتفاقی میخواهد بیفتد، من این دادخواهی را انجام میدهم و باید فاجعه قتل فرخنده پیگیری میشد. مبارزات در جوامع سنتی و بخصوص در افغانستان کار ساده و آسان نیست و ما انتظار این را نیز نداریم که به زودی شاهد تغییرات گسترده باشیم، یگانه راه تغییر این است که فعالین از دادخواهی برای آزادی و عدالت خسته نشوند و روحیه مبارزاتی نسل به نسل ادامه پیدا کند.

عدالت برای فرخنده تطبیق نشد
شینکی کروخیل: من عضو هیات حقیقتیاب بودم چیزی که برای ما مهم بود این بود که تعدادی از نیروهای پلیس و کسانی که متهم به دست داشتن در قتل فرخنده بودند، دستگیر شده بودند. آن چیزی که من متوجه شدم این بود که پلیس بسیار از قانون بیخبر بود و بخاطر اتهامزنی مردم به این نتیجه رسیده بود که فرخنده، قرآن را آتش زده است، بیخبر از اینکه عملشان یک جرم بزرگ بود. پلیس نمیدانست وظیفهاش چه است. پلیس باید فرخنده را از دست حملهکنندگان نجات میداد، حتی اگر مجرم بود، باید مطابق قانون مجازات میشد. بیخبری از قانون توسط پلیس یک جرم نابخشیدنی بود و باید نیروهای پلیسی که در زجرکش کردن فرخنده به وظیفه خود عمل نکرده بودند، مجازات میشدند تا فرصت محکمه صحرایی برای عدهای از مردم فراهم نمیشد. بعد از آن هم زنان فعال حقوق بشر اعلام کردند که عدالت برای فرخنده تطبیق نشد. حتی 7 نفری که مردم را تحریک کردند و فرخنده را کشتند، باید مجازات میشدند.