نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

شبی که خواهرم سکوتش را شکست

  • نیمرخ
  • 3 حمل 1400
no-means-no-rape

روایت یکی از مخاطبان نیمرخ به مناسبت کارزار «سکوت را بشکنیم»


صنف سوم مکتب بودم و با خواهران بزرگترم در یکی از اتاق‌های خانه کرایه‌ای‌مان قالین می‌بافتیم. خانه متعلق به شوهر عمه‌ام بود. گاهی شوهر عمه‌ام به بهانه‌های مختلف به اتاق ما سر می‌زد. در آن اتاق من و دو خواهر بزرگترم تنها بودیم که هر کدام به سن بلوغ رسیده بودند. هر بار آمدن شوهر عمه‌ام به اتاق ما با شوخی‌هایی همراه بود. البته شوخی‌هایش برای ما تازگی نداشت ولی کم کم نحوه شوخی کردن‌های او از حالت طنز کلامی به دست انداختن و هل دادن و در یک کلام به شوخی‌های فیزیکی رسیده بود. شوهر عمه‌ام ظاهرا کاری به کار من که از همه کوچکتر بودم، نداشت اما خواهر بزرگم که آنوقت چهارده ساله بود، از این وضعیت ناراحت و معذب بود، طبیعتا نمی‌توانست در برابر شوخی‌های فیزیکی یک مرد مقابله کند، ولی از آنجایی که شخصیت برون‌گرایی داشت، ناراحتی‌هایش را هیچ‎گاه پنهان نمی‌کرد. یک شب که شوهر عمه‌ام به خانه ما آمده بود، خواهرم در پیش پدرم که آنوقت بیمار بود. در حالیکه گریه می‌کرد، از رفتارهای شوهر عمه‌ام گله و شکایت کرد. آن شب پدرم به شدت عصبانی شده بود و از آنجایی که بخاطر بیماری نمی‌توانست از رختخواب بلند شود، از شوهر عمه‌ام خواست که از خانه ما برود. بعد از آن شوهر عمه‌ام برای مدتی طولانی به عمه‌ام اجازه آمدن به خانه ما را نمی‌داد تا اینکه یک روز عمه‌ام که آنوقت زن جوان و زیبایی بود، به خانه ما آمد و از خواهرم گله کرد که چرا شوخی شوهرش را به پدرم اطلاع داده و زمینه دلخوری و ناراحتی دو خانواده را بوجود آورده است. از آن ماجرا سال‌های زیادی گذشته است و امروز وقتی به یاد آن ماجرا میفتم با خودم فکر می‌کنم که اگر خواهرم سکوت کرده بود و هیچگاه حرفی نمی‌زد، سکوتش نه تنها حاشیه امنی برای آزارگری و تعرض به خواهرم بلکه برای دیگر دختران خانواده بوجود می‌آورد.    

همچنان بخوانید

استاد متعرض را به زندان انداختم

استاد متعرض را به زندان انداختم

8 جدی 1400
درخواست شرم‌آور مدیر

درخواست شرم‌آور مدیر

8 جدی 1400
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: سکوت را بشکنیم
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
مادرم مرا فروخت
هزار و یک شب

مادرم مرا فروخت

10 حمل 1402

وقتی سیزده ساله شدم یک پیرمرد 72 ساله به خواستگاری‌ام آمد. مردم محل می‌گفتند که مرد پولداری است. مادرم چون شیفته‌ی پول و ثروت بود، با آنکه زندگی مان رو به بهبود شده بود، بازهم...

بیشتر بخوانید
پس از طلاق فهمیدم که زندگی فقط دعوا نیست
هزار و یک شب

پس از طلاق فهمیدم که زندگی فقط دعوا نیست

12 حمل 1402

پس از سه ماه جنجال و مشاجره راحله موفق شد که از عزیز جدا شود و آن رابطه‌ی پر از خشونت هفت ساله را با برگه‌ی طلاق به پایان برساند.

بیشتر بخوانید
تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد
هزار و یک شب

تقلای زندگی؛ زنی که کار کرد و آسوده نشد

6 حمل 1402

یاسمن ۳۵ ساله است. زن قد کوتاه و لاغر اندام، با چشمان بادامی و رنگ گندمی که از فرط کار و فشار زندگی در دیار غربت دور چشمانش چین و چروک برداشته و قدش خمیده است.

بیشتر بخوانید
قربانی بد دادن؛ احساس می‌کنم سال‌هاست بر من تجاوز می‌شود
هزار و یک شب

قربانی بد دادن؛ احساس می‌کنم سال‌هاست بر من تجاوز می‌شود

11 حمل 1402

لیلا همانطور که روی سکو نشسته است و پشم‌ می‌ریسد، به غروب طلایی‌رنگ آفتاب تماشا می‌کند و آه بلندی می‌کشد. نخ پشم را دور سنگ‌ می‌پیچاند و چادرش را پیش‌ می‌کشد.

بیشتر بخوانید
هشت سال در نکاح متجاوز
هزار و یک شب

هشت سال در نکاح متجاوز

23 جدی 1401

آمنه، زن جوانی است که در 15 سالگی از مکتب محروم و متحمل کودک‌همسری شد، تا 19 سالگی‌اش یک دختر کرد و بخاطر سنگین‌کاری دو بار جنینش سقط شد.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00