قسمت سی و چهارم از سلسله نوشتههای حسین رهیاب بلخی با عنوان «زنان در مسیر تاریخ»
آیا همیشه پای یک زن در میان است؟
از ابتدای خلقت انسان تا به امروز هزاران سال میگذرد و در این مدت هرجا مردی وجود داشته است، در کنار او زنی هم وجود داشته و دیده شده است. در حدی که وقتی به حوادث بزرگ تاریخی و تحولات مهم زندگی بشری نگاه میکنیم، همیشه زنان نه فقط در کنار مردان حضور داشتهاند که حتی برخی از تحولات را خود به تنهایی رقم زدهاند. به همین دلایل است که میتوان گفت هیچ حادثهی تاریخی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی در جهان واقع نشده مگر این که در آن زنها نیز دوشادوش مردان حضور داشتهاند.
زنان در دوره بدویت و مادر شاهی، مرد را در پناه خود تربیت کرده و آموزش دادند اما مردان در قرون بعدی یا دوران مردسالاری که عصر کنونی نیز ادامه آن به حساب میآید، کمر به نابودی و محصور کردن زنان بستند. در این شرایط گروههای مختلف مردان نظریههای مختلفی در ارتباط با مسایل زنان دارند که آنها را به طور کلی میتوان به سه دسته مهم تقسیم کرد:
دسته اول گروهی هستند که معتقدند در دوره جدید زنان تحت سیطره مردان قرار داشته و از حقوق خود به کلی محروم شده اند. این گروه از مردان و زنان در شرایط نوین جهانی تلاش میکنند با وضع قوانین شفاف و تسهیل برخی از امور زمینه بازگشت زنان را به عرصههای مختلف اجتماعی و سیاسی فراهم کرده و با مبارزه با کلیشههای جنسی مساوات اجتماعی را برقرار کنند. البته شاید تمام مردان این دسته به حرفهای خود اعتقاد نداشته و برخی از آنها با توجه به منافع خود، آن را بر زبان آورند اما به هر صورت جهان امروز بیشتر تحت تاثیر و سیطره این گروه قرار دارد.
دسته دوم در مقابل دسته قبلی قرار دارد که شاید به حق بتوان گفت اکثریت قاطع مردان و جمعی از زنان را تشکیل میدهند و حتی بسیاری از مردان دسته اول که در شعار، دم از حقوق زنان میزنند. در عمل عضو این گروه به حساب میآیند؛ زیرا این گروه معتقدند که شرایط فعلی یا تداوم مردسالاری شایسته جهان است و مردان ساخته شدهاند تا رهبری جهان و انسان را به دست داشته باشند و زنان به هر صورت طفیلی به حساب میآیند که وظیفهای جز پیروی از مردان یا شوهران خود ندارند. این گروه اعتقاد دارند که عدالت مساوات نیست و بلکه رفتار بر طبق ساختارهای طبیعی انسانهاست. بر این اساس ساختار وجودی مردان، مناسب مدیریت، رهبری، ولایت و ریاست است و ساختار زنان، مناسب تربیت فرزندان، اداره منزل، فرزندآوری و خانهداری است و عدالت یا همین ساختار حکم میکند که هر کسی در جای خود قرار داشته باشد و شرایط فعلی هم بر این اساس کاملا طبیعی است.
دسته سوم در میان این دو گروه متضاد وجود دارد که نظریه آنان شاید کمی عجیب به نظر برسد اما اگر انسان کمی با تاریخ تحولات جهانی آشنا باشد یا حوادث و وقایع تاریخی و اسطورهای را دنبال کند متوجه خواهد شد که این نظریه ریشههای مفصلی دارد و میتوان برای آن شواهد بسیاری دست و پا کرد. نظریه این گروه یا دسته را که بیشتر شامل مردان خاصی است، در یک جمله میتوان خلاصه کرد که: «همیشه پای یک زن در میان است!» این گروه از مردان اعتقاد دارند که گرچه در ظاهر مردان به زنان ظلم کرده و آنها را در خانههای خود محبوس کرده و حقوق آنها را رعایت نکردهاند اما در حقیقت اگر انسان حوادث و مسایل جهان بشری را از اول تا به امروز بررسی کند، در پشت تمام ماجراها، اتفاقها و وقایع جهانی، زنانی را خواهد یافت که علت اصلی و عامل این وقایع و حوادث چیزی جز ماجراجوییهای زنان نبوده است. به گفته این مردان، زنان در تمام وقایع در پشت صحنه قرار داشته و همیشه مردان را طعمه مطامع خود قرار دادهاند. زنان آتش را شعلهور کرده و جهانی را نابود کردهاند، زنان مردان را روبروی یگدیگر قرار داده و از کشته، پشته ساختهاند و خود در طول تاریخ به ریش تمام مردان خندیدهاند. این گروه از مردان با دلایل خاص خود معتقدند که بر عکس تصور بسیاری از مردان، این زنان نبودهاند که در تاریخ جهان بازیچه مردان بودهاند، بلکه همیشه و در تمام دورانها این مردان بودهاند که بازیچه زنان شدهاند و زنان در سایه، جهان را به دست مردان بر اساس خواست و معیار خود مدیریت و رهبری کردهاند.