نیمرخ
  • خانه
  • رویکرد نیمرخ
  • خبر
  • گزارش
    • گزارش تحقیقی
  • زنان و مهاجرت
  • تحلیل
  • گفت‌وگو
  • روایت
  • چندرسانه‌یی
    • عکس
    • صدا
    • ویدیو
  • ستون‌ها
    • اعتراض و مقاومت
    • ترجمه
    • صلح
    • اقتصاد
    • صحت
    • فرهنگ و هنر
    • ورزش
    • قانون
    • سکوت را بشکنیم
    • نیمرخ دیگر
EN
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • خانه
  • رویکرد نیمرخ
  • خبر
  • گزارش
    • گزارش تحقیقی
  • زنان و مهاجرت
  • تحلیل
  • گفت‌وگو
  • روایت
  • چندرسانه‌یی
    • عکس
    • صدا
    • ویدیو
  • ستون‌ها
    • اعتراض و مقاومت
    • ترجمه
    • صلح
    • اقتصاد
    • صحت
    • فرهنگ و هنر
    • ورزش
    • قانون
    • سکوت را بشکنیم
    • نیمرخ دیگر
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
نیمرخ
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج

از غور تا کابل، دری به سوی خانه مهربانی

Hussain Ahmadi Hussain Ahmadi
۲۸ حمل ۱۴۰۰
0
0
اشتراک‌گذاری‌ها
138
بازدید‌
Share on FacebookShare on Twitter

روایتی از زندگی عزیزه کرمانی، مسئول نهاد اجتماعی مهربانی


ماهرخ در صدر اتاق می‌نشست و کتاب را می‌گشود. از هرکدام زنانی که دورش جمع می‌شدند سفارش می‌گرفت. داستان‌های اسطوره‌ای و اعتقادی را طبق سفارش آنان با صدای بلند می‌خواند. ماهرخ هرچند دقیقه یک ورق می‌زد و از بهشت، دوزخ، اسطوره‌ها و عاشقانه‌های تاریخ فارسی می‌خواند. زنان محله رویای شیرینی داشتند که روزی بتوانند همان کتاب‌های ماهرخ را بگیرند و ورق به ورق بخوانند، ولی خواندن و نوشتن متن فارسی توسط زنان از آن دست ممنوعه‌هایی بود که ماهرخ به صورت استثنایی بدان دست یافته بود.

از فقدان پدر تا جدال برای زندگی

عزیزه تنها دختر ماهرخ و میراصغر کرمانی است. او در سال ۱۳۷۳ خورشیدی در منطقه حصار-کرمان ولسوالی لعل و سرجنگل ولایت غور زاده شد. در یک مکتب محلی در غور شروع به آموزش کرد و تا سیزده سالگی‌ همانجا زندگی می‌کرد.

پدرش، میراصغر کرمانی یک پزشک بود. آقای کرمانی در پاکستان و سویدن تحصیل کرده بود. زمستان ۱۳۷۷ زمانی که داکتر میراصغر کرمانی از غور به شهر غزنی رفته بود تا داروی سه ماه آینده را تأمین کند، در دشت ناهور به دست طالبان افتاد. او که سال‌ها با مسلک و علم خودش جان ده‌ها انسان را نجات داده بود، هیچ کسی به دادش نرسید. به مردم محله خبر رسید که طالبان پزشک‌شان را با بی‌رحمی تمام کشته‌اند.

عزیزه در چهارسالگی از آغوش پدر محروم شد. او مانده بود با مرتضا برادرش که اندکی از او بزرگتر است و ماهرخ، مادرشان. آن‌ها در یک قلعه‌ی کلانی که در میان درختان مثمر جاخوش کرده بود به تنهایی زندگی می‌کردند. نظم و قانون در منطقه وجود نداشت. هر ضعیفی پایمال بود، اما خانواده عزیزه تا زمانی که میراصغر زنده بود آدم‌های ضعیفی نبودند ولی دشمنان قوی‌شان هنوز پابرجا مانده بود. ماهرخ اکثر شب‌ها تا صبح دست به ماشه‌ی کلاشنکوف دم پنجره می‌نشست، از سرما می‌لرزید ولی تلاش می‌کرد، خوابش نبرد.

حالا عزیزه و تیم نهاد مهربانی برای بیداری جامعه کار می‌کنند
حالا عزیزه و تیم نهاد مهربانی برای بیداری جامعه کار می‌کنند

عزیزه متعلم صنف ششم مکتب بود که به کابل آمدند، اما زندگی در کابل هم کار ساده‌ای نبود. «زجری که مادرم کشید، شاید خیلی از زنان افغانستان کشیده باشند. تأمین نفقه و جنجال‌های درون منطقه که بسیاری در پی آواره شدن‌مان بود، عرصه را برای مادرم تنگ کرده بود. ولی جالب است که با وجود تمام نابسامانی‌های زندگی، دغدغه‌ی اصلی مادرم آموزش من و مرتضا بود.»

عزیزه در مورد ماهرخ می‌گوید: «در زمان کودکی و نوجوانی مادرم، مکتبی وجود نداشت. او علوم دینی آموزش دیده بود، سواد خواندن، نوشتن و محاسبه را داشت.»

بهشتی که با آموزش ساختیم

وقتی از موانع آموزش زنان در روستا می‌پرسم، زن میان‌سالی چند جلد کتاب و کتابچه و قلم‌هایش را به همکار عزیزه تحویل می‌دهد: «صاحب خانه ما جواب کرده، ازاینجا کوچ می‌کنیم، راه ما دور میشه، دیگه نمیتانم کورس بیایم، خداحافظ استاد!» عزیزه می‌گوید: «خیر است، برای چند روز اجازه بگیر، کوچ‌کشی تان خلاص شد باز بیا!» گویا که خیلی عجله داشت، دروازه را نیمه باز گذاشت و رفت: «نمیشه». عزیزه به همکارش هدایت داد که به جای آن زن، متقاضی دیگری را شامل صنف کند. عزیزه دروازه را بست، برگشت روی مبل و به ریزگردهای سفیدی نگاه کرد که از سقف دفترش روی میز می‌ریخت. یک طبقه بالاتر، ترمیم‌کاری ساختمان جریان داشت. امروز عزیزه زیر ریزگردهای این سقف در حال ترمیم نشسته است تا همان سطح سواد را برای زنان روستایی بیجاشده در شهر آموزش دهد که مادرش بدان دست یافته بود.

او می‌گوید: «مادرم آن روزها که در روستای حصار-کرمان برای زنان محله کتاب می‌خواند و داستان‌ خوشبختی در بهشت را تعریف می‌کرد، شرایط زندگی واقعی ما هر روز سخت‌تر می‌شد. من و مرتضا به بهشتی فکر می‌کردیم که می‌شد از طریق آموزش بدان دست یافت. یک گزینه دم‌دست، آمدن به پایتخت کشور بود.»

بزرگداشت از هشت مارچ، روز جهانی زن در نهاد مهربانی
بزرگداشت از هشت مارچ، روز جهانی زن در نهاد مهربانی

در کابل، تأمین معیشت برای ماهرخ و فرزندانش کار ساده‌ای نبود. عزیزه می‌گوید: «وقتی به کابل آمدیم، به مراتب نسبت به غور مشکلات زیادتری را دیدیم. در غور خانه‌ای داشتیم که کسی از ما کرایه نمی‌خواست، زمین و باغ داشتیم که محصولات آنها کفاف زندگی می‌شد، اما در کابل زندگی سخت بود. محیط و مردم جدیدی را دیدیم که در غم و شادی ما کاری نداشتند. فقط یک کاکایم برای تأمین خرج‌مان همکاری می‌کرد.»

ولی ماهرخ و فرزندانش به سراشیبی‌های این راه تمرکز نکردند، به انتهای راه می‌دیدند که عزیزه و مرتضا از دانشگاه فارغ شده‌اند. برای تحقق این رویا، عزیزه در سال ۱۳۹۲ وارد دانشگاه شد. در زمان دانشجویی، روزانه در مکتب‌های خصوصی تدریس می‌کرد و شبانه دانشگاه می‌رفت. در سال ۱۳۹۶ از رشته حقوق سند فراغت گرفت. پس از فراغت، وارد کار رسانه‌ای شد. در تلویزیون راه فردا به عنوان گوینده خبر کارش را آغاز کرد. البته که مدتی به عنوان کارآموز کار کرد و سپس به شکل رسمی استخدام شد.

«در همان روزهایی که در تلویزیون وارد کار شدم، به تقلای زنان روستایی برای خواندن یک داستان فکر می‌کردم. مادرم خیلی تلاش می‌کرد و برای آنها کتاب و داستان می‌خواند ولی او این امکانات را نداشت که به صورت مستمر به تدریس زنان روستایی بپردازد. بسیاری از همان زنان روستایی، نه تنها از غور بلکه از سراسر افغانستان آواره شدند. بخش زیادی از بیجاشدگان داخلی که اکثرشان سواد خواندن و نوشتن ندارند در پایتخت کشور پناه آوردند. تنها کاری که من می‌توانستم برای آنها انجام دهم ایجاد یک آموزشگاه بود.»

نهاد مهربانی؛ پناهگاه بیجاشدگان

عزیزه روند ایجاد و رشد مرکز سوادآموزی «مهربانی» را چنین روایت کرد: «برداشت من این است که اگر خانواده را یک خانه فرض کنیم، مادر جایگاه دیوارها و پدر حیثیت سقف خانه را دارند. من به استحکام عزم مادرم آگاه بودم و به تأثیر شگرف تصمیم‌ها و تلاش‌های او در زندگی مان باور دارم. به همین خاطر آموزش زنان را از بهترین گزینه‌های همکاری با بیجاشدگان داخلی دانسته یک کورس سوادآموزی به نام خانه مهربانی ایجاد کردیم. در آغاز کار، زمستان ۱۳۹۶ چهل خانم را جذب کردیم. ما به آنها سواد خواندن، نوشتن و محاسبه را آموزش می‌دادیم. تدریس این بانوان را به همکاری دو خانمی پیش می بردم که به صورت رضاکارانه حاضر شده بودند، با من همکاری کنند. کتاب، قلم و کتابچه‌های تمامی سوادآموزان را با پول شخصی‌ام تهیه کردم.»

سوادآموزان در صنف درسی نهاد مهربانی
سوادآموزان در صنف درسی نهاد مهربانی

سه ماه از آغاز کار ما گذشته بود و ما طبق سیستم معینیت سوادآموزی معارف کشور برای این بانوان یک دوره نه ماهه را در نظر گرفته بودیم. این خبر به رسانه‌ها رسید. رسانه‌های داخلی و خارجی فعال در افغانستان یکی پی دیگری به سراغ‌مان آمدند و پس از نشر این گزارش‌ها، مردم از کارم استقبال کردند. بنیاد فرهنگی ترکیه به سراغ ما آمدند. آن‌ها پیشنهاد کردند که اگر شعبه‌های مرکز سوادآموزی خانه مهربانی را افزایش دهید، حمایت مالی می‌کنیم. چهار استاد دیگر استخدام کردیم و قرار شد سه شعبه دیگر نیز فعال کنیم تا ختم همان سال ۳۰۰ خانم را از کورس‌های سوادآموزی نه ماهه سند فراغت دادیم. بعضی از این بانوان وارد مکتب شبانه شدند، تعدادی در مدارس دینی شامل شدند و بعضی‌هایی هم که در خانه نشستند، حالا می‌توانند در آموزش کودکان‌شان همکاری کنند و بعضی‌ها که کار ایجاد کردند در حساب و کتاب‌شان موفقانه عمل می‌کنند.

حالا کار ما توسعه یافته، اکنون هشت مرکز در شهر کابل دارد و اکثریت مراکز در مناطق حاشیه‌نشینان شهر است تا کسانی که بخاطر جنگ، تهدید طالبان و مخالفت فرهنگ سنتی با آموزش زنان، از مکتب محروم ماندند؛ سواد حداقلی کسب کنند.

زمانی که در یک معیارسنجی بنیاد فرهنگی ترکیه از میان ۱۶۱ نمایندگی در کشورهای مختلف، پروژه‌ی سوادآموزی نهاد مهربانی مقام اول را گرفت، عزیزه هم به کارش دلگرم شد و ترکیه نیز درست‌تر حمایت‌شان کرد. اکنون نهاد مهربانی شانزده آموزگار و ۵۰۰ سوادآموز دارد.

عکس‌هایی از جشن فراغت سوادآموزان نهاد مهربانی

به نظر عزیزه آموزش‎‌های ابتدایی ضمن اینکه کمک بزرگی است، برای تسهیلات در زندگی روزمره بانوان، از سویی راه را برای آگاهی زنان از حقوق خودشان، حقوق همسرشان و دیگر مسایلی باز می‌کند که سبب کاهش خشونت در جامعه خواهد شد. یک زن باسواد تفاوتی میان فرزند پسر و دختر قایل نمی‌شود.

عزیزه امیدوار است که تحقق صلح و ختم جنگ راه را برای گشایش مراکز بیشتر در روستاها و مناطق جنگ‌زده باز خواهد کرد. از وقتی که عزیزه گزارش فعالیت‌های نهاد مهربانی را در شبکه‌های اجتماعی مثل فیسبوک منتشر می‌کند، پیام‌‎های زیادی از ولایت‌های جوزجان، غور و… دریافت کرده که برای زنان آن مناطق نیز کورس‌های سوادآموزی ایجاد کند.

مطالب مرتبط

۲۹ زن معترض در راهپیمایی روز شنبه در کابل زخمی شدند

۲۹ زن معترض در راهپیمایی روز شنبه در کابل زخمی شدند

۲۷ اسد ۱۴۰۱
شلاق، تفنگ، واژگان و صدای زنان در جاده‌های کابل

شلاق، تفنگ، واژگان و صدای زنان در جاده‌های کابل

۲۷ اسد ۱۴۰۱
جسد یک زن در هرات پیدا شد

جسد یک زن در هرات پیدا شد

۲۷ اسد ۱۴۰۱

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Facebook Twitter Youtube

نیمرخ رسانه‌‌ای آزاد است که تلاش می‌کند با نگاهی ویژه به تحلیل، بررسی و بازنمایی مسایل زنان بپردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پُرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما

صاحب امتیاز و مدیر مسئول: فاطمه روشنیان
سردبیر و ویراستار: امان میرزایی
سردبیر بخش آنلاین: حسین احمدی
گزارشگران: لطیفه سادات موسوی، معصومه رها و زهرا سالومه
صفحه‌آرا: اسماعیل لعلی

نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

طراحی، برنامه‌نویسی و اجرای وبسایت  iNasri ⚒

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • خانه
  • رویکرد نیمرخ
  • خبر
  • گزارش
    • گزارش تحقیقی
  • زنان و مهاجرت
  • تحلیل
  • گفت‌وگو
  • روایت
  • چندرسانه‌یی
    • عکس
    • صدا
    • ویدیو
  • ستون‌ها
    • اعتراض و مقاومت
    • ترجمه
    • صلح
    • اقتصاد
    • صحت
    • فرهنگ و هنر
    • ورزش
    • قانون
    • سکوت را بشکنیم
    • نیمرخ دیگر