بازخوانی هفت و هشت ثور از نگاه محبوبه سراج
اشاره: حدود چهار دهه پیش، دختر جوان جسوری از خاندان سلطنتی افغانستان در کنار هواداران احزاب چپ علیه نظام شاهی قیام کرد و خواهان برچیده شدن نظامی شد که چندین قرن بر افغانستان حکومت کرده بود. او خواهان یک نظام سوسیالیستی بود که در آن طبقه کارگر بتواند زمام امور را برعهده بگیرد اما آن جامعه آرمانیش هیچ گاه جامه عمل نپوشید. بعد از مدت کوتاهی با گذشتن از دروازه زندان پلچرخی فهمید که درهای امید برای یک جامعه سوسیالیستی در افغانستان برای همیشه بسته خواهد ماند و انچه باقی می ماند فصلی از خون و کشتار است که با انقلاب هفت ثور آغاز شده است. با گذشت آن سالهای خونین، محبوبه سراج فرزند جمیله طرزی و داکتر عبدالستار سراج، متولد 26 ثور 1327 خورشیدی، اکنون به عنوان رئیس موسسه رشد استعدادهای زنان افغانستان در دفترش در کابل آن سالهای مبارزه، زندان و تبعید را به خاطر می آورد. نیمرخ گفتگویی با محبوبه سراج انجام داده است.
خانم سراج: ماندگارترین خاطرات تان از رویدادهای مرتبط به هفت و هشت ثور چیست؟
در سال 1999 میلادی زمانی که در تلویزیون دیدم طالبان یک زن را در استدیوم کابل با ضرب گلوله کشتند و زنی دیگری را در ملای عام شلاق زدند، تصور نمیکردم این صحنهها واقعیت باشد. فکر میکردم کابوس میبینم. چون کابلی را که جوانی ما در آن گذشت، چنین ندیده بودم. زنان قبل از رویداد هفت ثور در کابل زندگی فوقالعاده خوبی داشتند. هفت و هشت ثور دو رویدادی بود که هرکدام خاطرات زیادی برای مردم افغانستان خلق کرد، ولی همه غمانگیز است.
هفت ثور برای افغانستان چه در پی داشت؟
هفتم ثور 1357 خورشیدی، روزی که حزب دموکراتیک خلق افغانستان داوود خان را کشت و قدرت را با کودتا گرفت، یک رویداد مختص افغانستان بود. اما همزمان با این رویداد در افغانستان، جهان دچار یک دگرگونی شد. اسلامیزم افراطی تولد شد. پیش از آن اسلامیزم افراطی در افغانستان نبود. تنها جنبش افراطی که پیش از آن یک تهدید شمرده میشد، افراطیت پشتونیزم بود. پشتونوالی که براساس کدهای فرهنگی شکل گرفته بود شاید چیز بدی نبود ولی پشتونیزم سیاسی و آنهم به شکل افراطی را دنیا فیصله کرد که از بین برود. وارد کردن اسلامیزم افراطی در افغانستان به جای پشتونیزم، کار مردم ما نه، بلکه فیصله جهان بود که پس از وقوع هفت ثور رقم خورد.
وضعیت زنان پیش از هفت ثور چگونه بود؟
دهه اخیر حکومت ظاهرشاه و دوره داوودخان را به یاد دارم، از لحاظ قانونی و سیاستگذاری دولت، مانعی فرا راه مشارکت سیاسی و فعالیتهای فرهنگی زنان وجود نداشت. زنان به مکتب و دانشگاه میرفتند، بورس تحصیلی به خارج داشتند، عضو پارلمان بودند و جنبشهای زنانه تشکیل میدادند. اما از لحاظ فرهنگی، خود زنان چندان شایق سیاست نبودند؛ به این دلیل که نظر به نفوس آن روز افغانستان، کار اداری و سیاست ورزی در میان زنان به یک امر معمول در سراسر کشور تبدیل نشده بود و زنان کمتری دغدغه سیاسی داشتند. در هر عرصه ما زنان پیشگام را داشتیم اما نظر به نفوس، بسیار کم بودند و آنهم فقط در شهرهای مهم به ویژه پایتخت کشور خلاصه میشد.
از لحاظ آزادیهای فردی و پوشش، قرار نبود مثل اروپا و امریکای امروز لباسهای نیمه برهنه بپوشیم ولی من در دانشگاه دامن و بالاپوش میپوشیدم، پتلون نمیپوشیدیم. کسی مسئول تفتیش لباس ما نبود و جامعه، حداقل در کابل این را پذیرفته بود. من به یاد دارم که دانشآموز صنف ششم لیسه ملالی بودم، در یک برنامه، داوود خان در سینما زینب اعلام کرد: پس از این زنان افغانستان مجبور نیستند حجاب کنند، آزادی پوشش حق طبیعیشان است. همانجا بود که مادرم چادر از سر کشید و در حالی که اشکهایش میریخت، به من گفت: تو دیگر مجبور نیستی این لعنتی را بپوشی!
زنان در شکلگیری رویداد هفت ثور نقش داشتند؟
احزاب چپ در واقع طلسم سلطنت را شکستند تا راه برای انتقال قدرت از خانواده شاهی باز شود. در خلق این رویداد از اقشار مختلف به ویژه جوانان نقش داشتند. زنانی نیز بودند که با حزب دموکراتیک خلق همسو بودند. من جزئی از خاندان سلطنت بودم، من متعلق به خانواده طرزی و سراج و برادرزادهی امانالله خان هستم. شوهرم خواهرزادهی ملکه حمیرا، همسر ظاهرشاه بود. اما من نیز در مظاهرههای حزب دموکراتیک خلق شرکت میکردم.

چگونه یک عضو خاندان سلطنتی به این باور برسد که نظام شاهی نسخه خوبی برای حاکمیت سیاسی کشور نیست؟
پادشاه را بس است! از نحوه سیاست و حکومتداری خانواده ظاهرشاه خوشم نمیآمد. میگفتم شاه را دیگر بس است. انحصار قدرت را خوشم نمیآید. انحصار قدرت، حاکمان را مفسد میسازد و آنها خود را در مقام بالاتر از جایگاهشان تصور میکنند و کارهایشان به خیر کلگی نیست.ولی کمونیستها نیز تا به قدرت رسیدند من و شوهرم را در جمع اعضای خانواده سلطنت به زندان بردند.
زندان پلچرخی با خانواده سلطنت افتتاح شد. ما اعضای خانواده سلطنتی نخستین کسانی بودیم که به زندان پلچرخی رفتیم. پیش از هفت ثور زنان بنابر فرهنگ رایج محلی از احترام خاصی برخوردار بودند، اما کمونیستها به هیچ صورت به زنان آن احترام را نداشتند.
پس از مدتی ما را از زندان کشیدند. از پلچرخی مستقیم به میدان هوایی کابل منتقل شدیم. ما از وطن بیرون نشدیم، ما را به زور تبعید کردند. کسانی که هفت ثور را رقم زدند اشتباههای کلانی را مرتکب شدند و آن رویاهایی که ما برای تحقق آنها علیه سلطنت مظاهره میکردیم، دیگر مسایل حاشیهای بود. زمانی که در دانشگاه کابل دانشجو بودم سوسیالیسم یک رویای شیرین بود. ما فکر میکردیم پس از قدرتگیری احزاب کمونیست، سوسیالیسم در کشور تحقق مییابد و داراییهای عامه بین مردم به گونه عادلانه تقسیم خواهد شد، این فقط یک خواب و خیال خوش بود.
پس از هفت ثور وضعیت زنان چه شد؟
ما برای پایان نظام شاهی کار میکردیم. در آنزمان با میر اکبر خیبر، از بنیانگذاران حزب دموکراتیک خلق در ارتباط بودم. باهم از مزیتهای سوسیالیسم حرف میزدیم، اما یک حرف را بارها به آقای خیبر گفتم که این جنبش باید برای مردم افغانستان بومی معرفی شود، اگر نظام سیاسی کمونیسم را از مسکو و چین کاپی کنید هرگز برای مردم خوشبختی نمیآورد. جامعه برای پذیرش سوسیالیسم آماده بود، اما برای کمونیسم نه. با آنکه ما را تبعید کرده بود و بیشتر در امریکا زندگی میکردم اما مترصد اوضاع و اخبار افغانستان بودم. در زمان حاکمیت احزاب چپ، زنانی بودند که به مدارج بالای سیاسی و عضویت کابینه رسیدند، جنبشهای زنان مثل راوا شکل گرفت، اینها نشان میدهد که عرصه برای فعالیتهای سیاسی زنان باز بوده، اما حزب دموکراتیک خلق که به قدرت رسید، در ازدواج برای زنان 300 افغانی قیمت تعیین کردند، وارد کردن زنان به صف عسکری و تشکیل گروههای رقص و آوازخوانی از میان دختران مکتب حرکتهای انقلابی در راستای آزادی زنان بود. پیش از آن نیز زنانی بودند که آواز میخواندند و کارهای سیاسی میکردند، اما سیاسی کردن حقوق و آزادی زنان توسط کمونیستها یک تضاد بین ارزشهای کمونیستی و ارزشهای بومی افغانستان ایجاد کرد. این کارها اعتراض اسلامگرایان را برانگیخت، حتا اگر اسلامیزم افراطی را نادیده بگیریم، جامعه آنروز افغانستان از لحاظ فرهنگی و باورهای دینی آماده پذیرش این حرکتها نبود. بدون شک میتوان گفت که حرکتهای انقلابی کمونیستها در عرصه آزادی زنان نقش بارزی در ایجاد گروههای مخالف این نظام و خلق رویداد هشت ثور داشت.
به نظر شما هشت ثور چه تأثیری بر زندگی زنان افغانستان گذاشت؟
با آنکه هویت دقیق شان را به یاد ندارم ولی زنانی بودند که با گروههای مجاهد همسو شدند تا نظام کمونیسم را براندازند. این همسویی زنان با مجاهدین که به خلق رویداد هشت ثور 1371 خورشیدی(سقوط نظام کمونیسم) انجامید، بر زندگی زنان تأثیر ناگواری بجا گذاشت. ابتدا گروههای مجاهدین و سپس گروه طالبان در مورد حقوق و آزادی زنان رویکرد مشابهی را اتخاذ کردند. من هیچ فرقی میان طالبان و مجاهدین ندیدم. قانون اساسی هردو یکیست. نگاه شان به زنان همینطور. تنها تفاوت مجاهدین و طالبان این بود که ظاهراً مجاهدین از درون افغانستان برخاسته بودند ولی طالبان آشکارا تکهی ساخته و بافته خارجیها در دست پاکستان است. جنگ این گروهها تنها بر زنان محدودیت وضع نکرده، بلکه برای مرد و زن، پیر و جوان، برای کودکان افغانستان فاجعه خلق کرده است. هرقدر که به خود برچسب اسلامی بزنند، باز میگویم نه، شما این کارها را بخاطر قدرت و پول انجام میدهید، چون خدایی را که از آن سخن میزنید، به درستی نمیشناسید.

در کل، نتیجه این دو رویداد مهم تاریخی بر سرنوشت زنان چه بوده؟
به طور خلاصه، در این دو انقلاب کسانی که خشونت دیدند و به حاشیه رفتند، زنان بودند. جوانان و گروههای اجتماعی که نفوس کمتری داشتند نیز قربانی شدند. برای ساختن کشور ما یک انقلاب مردمیکار داریم، نه الگوهای وارداتی. کمونیستها تلاش کردند در عرصه آزادی زنان الگوهای مسکو و مستعمرههای شوروی را در کشور پیاده کنند، اختلافهای فرهنگی باعث شد که گروههای اسلامیزم افراطی شکل بگیرد. این کار عواقب بدی بجای گذاشت. چون پس از خروج شوروی، امریکا نیز افغانستان را تنها گذاشت، خلای قدرت باعث بینظمیهای زیادی در افغانستان و منطقه شد که در همان زمان جنگهای داخلی به راه افتاد و طالبان روی کار آمد.
آیا ممکن است با پروسه صلح کنونی میان دولت و طالبان بازهم خلای قدرت به وجود آید؟
اری، امروز نیز در عین میدان بازی، در حالی که همان کشورها، گروهها و چهرههای سیاسی داخلی بازیگر میدان استند، بازهم امریکا میخواهد اشتباه تاریخی خود را تکرار کند. عجیب است که اینبار انتظار دارد نتیجه متفاوت بگیرد، مگر ممکن است؟! در حالی که طالبان تغییر نکردهاند. محاکمه صحرایی زنان و سوزاندن مکاتب دخترانه، گواه است.
با توجه به پیامدهای دو رویداد مهم هفت و هشت ثور که نظامهای متفاوت را در پی داشت، با روی کار آمدن حکومت پساصلح که نظام تلفیقی از امارت و جمهوریت به نظر میرسد، زنان چه خواهند کرد؟
ممکن طالبان و دولت صلح کنند. اما این یک امر قبول شده است که طالب بخشی از افغانستان است نه صاحب و کل کشور. ممکن افکار طالبانی در یک قسمت اندکی از افکار مردم افغانستان جای داشته باشد، اما در دامن این سرزمین اقوام زیادی زندگی میکنند. اگر جمهوریت را حفظ توانستیم، از تسلیم شدن به دست طالب نجات پیدا میکنیم. نمیگویم قوانین خود را تغییر ندهیم، اما قانون اساسی را باید حفظ کنیم، مگر میشود قانونی را از بین برد که نظام دموکراسی بر آن بنا شده، انتخابات، برابری شهروندی و حقوق زنان در آن به رسمیت شناخته شده است؟ ولی یک امر امیدوارکننده است که جامعه تغییر کرده، مردم افکار طالبانی را نمیپذیرند، زنان به سطوح متفاوتی از توانمندیها دست یافته و طالبان نمیتوانند افکارشان را بالای مردم به ویژه زنان افغانستان بقبولانند.