کارزار #سکوت_را_بشکنیم
دختری 25 ساله هستم که در یک اداره به عنوان منشی کار میکردم. من لیسانس کمپیوترساینس دارم. همه روزه ساعت هفت تا ساعت پنج کار میکردم. آرزوهایی در سر داشتم که با کار و زحمت بتوانم به آنها برسم. زمان کاری ادارهی ما از ساعت هشت تا چهار بود؛ اما فقط من چون منشی اداره بودم همیشه یک ساعت پیش از دیگران به دفتر میآمدم و یک ساعت بعد از آنها از دفتر خارج میشدم. حتا گاهی رئیس دفتر نیز قبل از من از دفتر خارج میشد. من سخت کار میکردم؛ همه اسناد اداره را درست و منظم میکردم و بعد به خانه میرفتم. چند روزی بود که احساس ناامنی میکردم در دفتر؛ چون رئیس ما هم وقت میآمد و با من یا بعد از من از دفتر بیرون میشد.
در اصل این که رئیس بخش ما زود میآمد و ناوقت میرفت، مرا نگران نکرده بود؛ بلکه رفتار و نگاههای رئیس، نگرانم کرده بود. برخی وقتها نزدیک میز من میشد و کوشش میکرد که به من نزدیک شود و یا دستش را به من بزند. او مرد چهل سالهای بود که زن و فرزند داشت. در این روزهای اخر وظیفهام به طور واضح از من میخواست که با او به غذا خوردن به بیرون بروم و یا در دفتر یا همان اتاقش بروم و با او قصه کنم که من تمام حرفهایش را پاسخ رد میدادم. این موضوع را با خواهر کوچکتر از خودم که او نیز دانشجوی کمپیوترساینس است در میان گذاشتم. او گفت در دانشگاه ما یک سمینار برگزار شده است که دو خانم وکیل با دانشجویان صحبت میکنند و موضوع آن منع آزار و اذیت جنسی است. برایم گفت تو بیا با همین استادمان حرف بزن و از آن آدم شکایت کن؛ اما من ترسیدم؛ چون اگر این کار را میکردم هیچ مدرک و سندی نداشتم و همه به شمول فامیلم مرا متهم میکرد که آن شخص زن و اولاد دارد شاید تو برای او مشکل ایجاد میکنی. رئیس هم روزبه روز رفتارش با من عوض میشد.
یک روز دستم را گرفت و بوسید من هم با سیلی به صورتش زدم و از دفتر خارج شدم. روزها گذشت و رئیس از من کینه بر دل داشت. چندبار هم گفت پاسخ این کارت سنگین خواهد بود تا این که یک روز که خیلی کارم مانده بود که باید انجامش میدادم و مجبور بودم که تا یک و نیم ساعت بعد از تایم کاری کار کنم، رئیس هم از دفترش بیرون نشده بود. خیلی ترسیده بودم. یک لحظه دیدم که رئیس پنجرهها را بست و دروازه خروج را محکم کرد. اول فکر کردم حتماً به خاطر صدایی که از بیرون میآید، این کار را کرده است؛ اما دیدم که به سمت من میآید و نزدیک میشود. در پشت من یعنی پشت چوکی من ایستاد شد و نامم را گرفت و دستش را روی شانهام گذاشت و گفت تو چرا این قدر بیوفایی، من که ترا خیلی دوست دارم عزیزم.
دستش را کم کم به سمت پایینتر از شانهام به جلو میآورد که از جایم بلند شدم و گفتم آدم احمق تو خودت را چی فکر کردی از زن و اولادهایت هیچ خجالت نمیکشی. او دست مرا گرفت و به سمت خودش کشید. میگفت تو مقبول هستی و …. به سختی او را از خود دور کردم و به سمت دروازه رفتم و قفل دروازه را باز کرده و رفتم به خانه. در خانه هم زیر دهها پرسش اعضای خانوادهام قرار گرفتم. فردای آن روز که با برادرم رفتیم او از آنجا خودش را تبدیل کرده بود و تا امروز نمیفهمم که در کجاست. این موضوع باعث شد که دیگر فامیلم مرا به کار کردن در بیرون از منزل اجازه ندهد و خواهرهای کوچکتر از من را هم به سختی اجازه دادند که به درس و تحصیل ادامه دهند.
دیدگاهها 6
سلام و عرض ادب
میدانم خیلی درد دارد یک ضربه از مردم بخوری بعدش حتی فامیل سرت اعتبار نکند فکرمیکنم زندگی هردختری شاید شاید همینطور باشد چون ازما همیشه حق زندگی کردن گرفته شده.
خواهر عزیزم خوب درک ات میکنم ،منم برای کار دریک دفتر کاریابی در ساحه پل سرخ رفته بودم ریس اوهم یک بچه سن وسال متوسط داشت که همین کارا را میکرد بیشتر دفاتر امروز به دخترای مردم چشم داره کوشش میکنه دخترا ره بی آبرو بیسازه .
اما خواهرم توپاکی وخودت یک دختری میدانی که دخترا خیلی قوی استن دخترا باید شجاع باشن
کوشش کو به فامیلت بفهمان که اولاد شان استی و به اونا ثابت کو که جامعه خراب است نه دخترا ،تو هیج گناهی نداری .
قوی باش…💪
کار کردن در جامعه سنتی مثل افعانستان بسیار دشوار و یک مشکلی است که متأسفانه از دختر خانم ها هر روز قربانی می گیرد
سلام و عرض ادب به تک تک بینندگان از سایت، به نظر من واه و افسوس کشیدن راه حل نیست در این مورد باید در قوانین کارمندان بانگری جدی صورت گیرد. کسانیکه به چنین جنایات دست میزنند مورد پیگرد قانونی قرار گیرد مانند (جریمه نقدی، توقیف طویل المدت و برکناری از کار به شکل دایمی) از ادرات دولتی و خصوصی و همچنان بخاطر اخذ ثبوت و شواهد نصب کمره های امنیتی در تمام اطاق های اداری و صحن حویلی اداره، اگر چنین اقدامی صورت گیرد بخاطر کاهش و از بین بردن چنین جنایات مؤثر خواهد بود.
در جامعه مثل افغانستان .. دردورنج خانم ها زیاد است مردمی بومی ان سرزمین ان قدر گشنه وتشنه هوس هستند اکثری شان به دختروعروس شان تجاوز کردن لعنت به همچون اندیشه که آنها دردل دارند در تمام دنیا زنها با مردها شانه به شانه کارمیکنند اصلا از همدیگر هراس ندارند ولی در جامعه یک سفت افغانستان همه زنها دچار واهمه هستند لعنت بر وجدان همچون اشخاص های به حیثیت که نه خودرا می شناسند نه دیگران را… خواهر حتماً والدین شما هم از فکرو اندیشه ضعیف هست والا همه میدانند که مردهای افغانستان خر هستند آنسان نخواهد شد تف برویشان مردهای لعنتی.
فامیلت بسیار کار خوب کرد من در سال 2003متعلم صنف 11 لیسه نادریه بودم یک روزی آمدم صنف خوب کمی مریض بودم یک روقعه مریضی نوشته کردم،مستقیما بدون تک تک وارد سرمعلمت شدم دیدم سرمعلم بالای سر استاد بیولوژی استاده از پشت سینه های استاد را مشت میکرد،از دیدگاه من مردم افغانستان وحشی هست کار کردن یک خانم کاملا اشتباه بزرگ هست.
کسانیکه دست به همچین کارها میزنند اصلا در حقیقت دست خوده به طرف خواهر و مادر خودشان دراز میکنند خواهر عزیز درد شما را درک میکنیم امروز شرایط در افغانستان همیقسم شده ولی مبارزه کنین هیچ کس نمانین که به چشم بد بطرف شما سیل کنه از کار کده آبروی شما خیلی مهم است اما آرزو دارم یک روزی یک نظام به افغانستان حاکم شود که آزادانه به هر دفتری کار کنین و زنده گی خوبی و آرامی را به پیش ببرید.