گفتگو با عقیله توکلی، مدیر مکتب سیدالشهدا – کوه چهل دختران – غرب کابل
«این یک حرف مسلم و حقیقیست که این فاجعه نتیجه کمکاری حکومت است. در همان روز فاجعه که صبح حوالی ساعت ده یما آمد برایش گفتم اگر هفتونیم هزار شاگرد را یکی یکی رخصت کنیم که ساعتها طول میکشد، زمان رخصت شدن شاگردان گزمه بفرستید، گفتند این مسئولیت حوزه مربوطه است. اگر از آنها گارد امنیتی خواستیم گفتند تشکیلات کم است.»
نیمرخ: خانم توکلی قبل از حمله بر مکتب سیدالشهدا، وضعیت امنیتی این مکتب چگونه بود؟
توکلی: از نگاه امنیتی مکتبها و مراکز آموزشی غرب کابل همیشه زیر تهدید بود. از سال 1396 به بعد بسیار تهدیدهای جدی بود. ما با شاگردان زیاد صحبت میکردیم که اگر حادثهای شد چگونه خود را از مکتب بیرون بکشند. این تهدیدها همیشگی بود. کورس کوثر دانش و موعود، شفاخانه یکصد بستر تانک تیل، مسجد امام زمان، مرکز آموزشی تبیان و دیگر نقاط غرب کابل را با انتحاری و انفجار زدند. ما از وقوع چنین فاجعهای ترسیده بودیم.
آیا پیش از این از سوی امنیت ملی یا حوزه پولیس برایتان گفته شده بود که مکتبتان زیر تهدید است؟
امسال گفتند. در سالهای گذشته نمیگفتند که کدام مکتب ولی میگفتند که مکاتب غرب کابل تحت تهدید است. میگفتند مکاتب پرجمعیت را خواهند زد. شاید اطلاع کامل نداشتند، به ما که چیزی نمیگفتند. مکاتب پرجمعیت در غرب کابل بسیار زیاد است. از 30 مکتب دولتی غرب کابل 17 باب آنها لیسههای پرنفوس استند.
شما به رسانهها گفته بودید که مأموران امنیت ملی در روز وقوع این رویداد به مکتب آمده بودند.
بلی، گفته بودم و باز هم بالای حرفم میایستم. یک گروپی از مسئولان ساحوی امنیت ملی است. اینها با مکاتب همکار هستند. برای بررسی وضعیت امنیتی میآیند. در سالهای گذشته هم بودند و امسال هم.
شما آنها را میشناسید؟
بلی، میشناسم. نامش یما بود؛ ولی تخلصش را نمیفهمم؛ چون اینها از جانب اداره امنیت ملی به ما معرفی میشوند. فورم و کارت عضویت دارند. کسانی که آنروز آمدند عضو امنیت ملی بودند. حتا زمانی که از آمریت… امنیت ملی با ما در تماس شد من گفتم که یما صبح شنبه آمده بود، تأیید کرد که بلی او و همکارانش همکاران ساحوی ما هستند. آنها با لباس شخصی میآیند و اطراف مکتب را میبینند، با ما صحبت میکنند، این پروسه کاریشان است.
صبح شنبه، 18 ثور چه اتفاق افتاد؟
مثل همیشه یا بگویم مثل سالهای گذشته: یما و همکارانش یک راپور از مکتب میخواستند که شما چه مشکلات دارید؟ آنها به من یک فورم دادند تا مشکلات و درخواستهای مان را برای تدابیر امنیتی مکتب ثبت کنیم. گفتند در قسمت مراجعین که به مکتب میآیند در تلاشی جدی باشید، در زمان رخصت شدن شاگردان را از یک دروازه خارج نکنید. پرسیدند که کمره امنیتی دارید و گارد دارید؟ گفتم نه. این موضوعات را در فورمی که داده بود هم درج کردم. تمامی مکاتب دولتی غرب کابل از لحاظ امنیتی آسیبپذیر است. دولت برای مکتب این امکانات را نمیدهد، مردم این محل اکثریت شان فقیر و مستضعف استند که توان همکاری با مکتب را ندارند، آنها حتا کتاب دخترانشان را نمیتوانند بخرند.
برخی از مردم محل در مورد رفتوآمد افراد و موترهای مشکوک در اطراف مکتب گفتهاند.
اگر پیش از این چنین راپوری برای ما میآمد، حتمی رفته با مسئولان امنیتی صحبت میکردیم. در این اواخر که تهدیدهای امنیتی به صورت کلی در شهر افزایش یافته بود، ما حتا کراچیهایی را که آیسکریم و یا کشمش میفروختند نیز از حوالی مکتب دور کردیم. هرگاه آنها را میدیدیم توصیه میکردیم از اینجا بروند اگر نمیرفتند تهدید میکردیم که به حوزه زنگ میزنیم. استادان و مسئولان مکتب هیچکسی موتری را در آنجا که موتربم منفجر شد، ندیدهاند. این حمله پلان شدهی چندین ماه بوده که رویش کار شده؛ چون دو انفجار پس از موتربم به احتمال زیاد ماینهای جاسازی شده بود، که انجام چنین کاری در روز روشن در این جادهی شلوغ ناممکن است. شاید شب این کار را کردهاند.
انفجار دقیقاً در کجا صورت گرفته؟
یک موتربم و دو انفجار دیگر صورت گرفته است. موتربم در کمتر از یکصد متری دروازه عمومی مکتب صورت گرفت، دقیقاً در جوار مکتب اما در پیش دروازه کلینیک. مکتب سیدالشهدا دو دروازه دارد. یکی دروازه اصلی و دیگری دروازه خروجی مکتب که از کوچه است. از احاطه مکتب به کلینیک همجوار هیچ راهی وجود ندارد. کلینیک تا ساعت یک عصر فعال است، بعد از آن تعطیل میشود. موتربم دقیقاً در دروازه ورودی کلینیک منفجر شد و انفجار سومی نیز در نزدیکی آن صورت گرفت.
شما در زمان وقوع رویداد کجا بودید؟
من در صحن مکتب در دروازه دومی بودم که انفجار اول رخ داد. زمانیکه انفجار شد رفتم در دروازه عمومی مکتب خود رساندم، دیدم که برخی از شاگردان بیهوش شده بودند و همه داد میزدند. دختران را به داخل صحن مکتب کشیدم و گفتم که دخترها آرام باشید شاید بالون گاز باشد در کلینیک انفجار کرده؛ میخواستم روحیه بدهم و ترس نخورند. سروصدا زیاد بود، با آنها حرف میزدم که انفجار دوم رخ داد. به بیرون از مکتب رفتم و دروازه را بستم تا اگر مهاجمی هست، داخل نیاید و شاگردان بیرون نیایند. دو استاد با من بودند که یکی از آنها رفت طرف محل انفجار، گفت بروم زخمیها را کمک کنم. من پشت سرش رفتم، دیدم شاگردانم داد میزدند که شریفه کجایی، شفیقه کجایی؟ کسی دوست و کسی خواهرش را صدا میزد. هردو طرف شمال و جنوب مکتب پر شده بود از کشته و زخمی، دوباره دویدم و به دخترها گفتم که دخترها بروید، از هر راهی که میتوانید از مکتب خارجی شوید. انفجار سوم رخ داد. دروازه عمومی را بستیم و به دخترها گفتیم از دیوارها بپرند. انفجارها پی هم هرکدام در فاصله کمتر از پنج دقیقه رخ داد. به یاد میآید که فریاد میزدم دخترها از سر دیوارها بپرید، به طرف کوه چهل دختران پراگنده شوید، دیگر چیزی یادم نیست. وقتی به خود آمدم دیدم در مکتب هیچ کس نمانده؛ دلم افتاد که یعنی همه دختران شهید شده! دیدم نه، تعمیرهای مکتب هست، جایی آتش نگرفته، دیوارهای اطرافم تخریب نشده. استادان و مردم محل، سیمهای خاردار سر دیوارهای مکتب را پاره و یک جای دیوار را سوراخ کرده بودند، دخترها همه به کوه چهلدختران پناه برده بودند. مردم هجوم آوردند، خانوادهها به طرف تعمیرها میدویدند که شاید دخترهایشان را در صنفهای درسی پیدا کنند؛ ولی هیچ شاگردی در مکتب نبود، چندی کشته شدند، چندی زخمی و تعدادی فرار کرده جان به سلامت بردند.
مسئول این فاجعه کیست؟
این یک حرف مسلم و حقیقیست که این فاجعه نتیجه کمکاری حکومت است. در همان روز فاجعه که صبح حوالی ساعت ده یما آمد برایش گفتم اگر هفتونیم هزار شاگرد را یکی یکی رخصت کنیم که ساعتها طول میکشد، زمان رخصت شدن شاگردان گزمه بفرستید، گفتند این مسئولیت حوزه مربوطه است. اگر از آنها گارد امنیتی خواستیم گفتند تشکیلات کم است.
شما به رسانهها گفتید صبح شنبه امنیت ملی آمده مکتب را بررسی کرد و عصر همان روز ساعت چهار و نیم بر مکتب حمله شد، واکنش امنیت ملی چه بود؟
آمر همان بخش امنیت ملی با من تماس گرفت که یما در آن کار میکند. به من گفت: شما در رسانهها این حرف را گفتید. برایشان گفتم بلی، گفتم و پای حرفم هستم. حتا از رسانهها تماس گرفتند که شما شاهد دارید. گفتم شاهد چه؟ خودم هستم. من فورمه درخواستها و مشکلات امنیتی مکتب را برای شان نوشتم و گفتم که گارد و گزمه میخواهیم. متأسفانه همان روز برق نبود که همان فورم را کاپی میکردم. حتا فردای آن فاجعه، همان مسئول ساحوی امنیت ملی، یما ساعت نه صبح به مکتب آمد و گفت که شما این حرف را گفتید؟ گفتم بلی، شما آمده بودید و از من سوالاتی داشتید. گفت مدیر صاحب حقیقت را بگویید. گفتم من حقیقت را گفتم و باز هم میگویم که شما در روز حادثه آمده بودید! گفت بلی، آمده بودیم، پیشنهادتان پیش من است رفتم احکام کنم.
منظور یما این بود که امنیت ملی کار خود را انجام داده و وقوع این فاجعه نتیجه کمکاری حوزه پولیس است.
زمانیکه آمر بالادست یما از امنیت ملی به شما تماس گرفت به شما چه گفت؟
نامش را نگفت، ولی گفت من آمر حوزه امنیتی هستم. شما در رسانهها چنین حرفی گفتید؟ گفتم بلی، گفتم و پای حرفم ایستاد هستم و گفتم آیا یما همکار شما نیست؟ گفت بلی، همکار ساحوی ما است. من از این حرف خود هم نمیگذرم که امنیت ملی در تمام مکاتب دولتی میآیند. قبلاً شخصی به نام صدیقی بود، امسال آقای یما به ما معرفی شد. لحنش تهدیدآمیز نبود. تا فعلاً که برایم مشکلی پیش نیامده است.
آیا پیش از این شخص خودتان تهدید امنیتی شده بودید؟
قبلاً از طریق گوشی به طور شخصی خودم تهدید میشدم. حدود دو سال قبل، کسی به شماره تماس شخصیام زنگ میزد و میگفت از این چوکی(مدیریت مکتب سیدالشهدا) استعفا بده یا دور شو. وقتی زنگ میزد، میگفت بچهتان را اختطاف میکنیم. موترتان را میگیریم، حتا خانهام را پیدا کرده بودند. من این موضوع را به حوزه سیزدهم پولیس کابل و امنیت ملی خبر دادم و عرایض کتبی ثبت کردم. نهادهای امنیتی شخص تهدیدکننده را پیدا نکردند ولی در مرور زمان خودش رد این کار را رها کرد.
نوت: نیمرخ به صورت مکرر به مسئولان بخشهای مطبوعاتی و اداری ریاست عمومی امنیت ملی تماس گرفت، اما آنان در مورد فاجعه مکتب سیدالشهدا ابراز نظر نکردند.