نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

شرم و ننگ مانع استفاده از نواربهداشتی

  • نیمرخ
  • 8 جوزا 1400
3 لیلا لطافت

شرم و ننگ مانع استفاده از نواربهداشتی – تجارب دختران از شرم و ننگ پنداری پریود

لیلا لطافت

اولین باری که پریود شدم یک صبح سرد زمستان بود. قبلا در مورد آن آگاهی نداشتم و نمی‌دانستم چه است و چگونه باید با آن برخورد کرد. نه مادرم و نه هیچ کسی راجع با آن با من حرف نزده بود. از آنجایی که دختر سربزیر و درس‌خوانی بودم، همیشه حواسم به درس و مشقم بود. در گفتگوی زنان و دختران بزرگتر از خود شرکت نمی‌کردم و گاهی هم که زنان به گونه راز‌آلود در جمع راجع به آن حرف می‌زدند، چیزی نمی‌فهمیدم.

آن روز سرد زمستان برای دیگران یک روز عادی اما برای من روز وحشتناکی بود. اولین بار درد را در زیر شکمم احساس کردم، از درد به خود می‌پیچیدم و در دلم فریاد می‌کشیدم، نباید کسی صدایم را ب‌شنود. نه فقط این درد مضحک بود، بدبختی از جایی شروع شد که حس کردم آن درد، مایع گرم و لزجی نیز به همراه دارد. با دیدن آن مایع سرخ رنگ خیلی ترسیدم و دست و پایم را گم‌ کردم. انگار یک حادثه شوم و دهشتناکی رخ داده باشد. نمی‌دانستم مرا چه می‌شود؟ با چه کسی بگویم؟ چطوری بگویم؟ پنهانی گریه می‌کردم، خودم را نفرین می‌کردم، پیش خدا ناله و زاری می‌کردم که هرچه زودتر از این مصیبت نجاتم دهد.  نه تنها جریان خون بند نمی‌آمد بلکه هر لحظه بیشتر و بیشتر هم می‌شد.

چند بار خواستم با خواهر بزرگم بگویم اما نمی‌دانستم باید چه بگویم و با چه کلماتی این وضع را توصیف کنم. وحشت داشتم، از صبح تا شب اضطراب شدید روحی و روانی را تجربه کردم. تمام شب در بستر خوابم نمی‌برد و یواشکی گریه می‌کردم، صبح وقت با ترس و لرز به مادرم گفتم، او مادرم بدون اینکه واکنش تعجب‌گونه یا ترسی از خود نشان دهد. تنها کهنه تکه‌ای به من داد که بگذارم و حرفی نزد و توضیحی نداد، فقط گفت که این موضوع را نباید به هیچ احدی بگویم. از آن روز به بعد فهمیدم که حرف زدن راجع به آن تابو و بی‌حیایی است. نباید کسی بداند خصوصا مردان‌ خانواده چون مسئله آبروی یک زن در میان است.

آن سال‌های نخستین بلوغ، بدترین سال‌های زندگیم‌ بود. دلیل آن عدم آگاهیم از این موضوع بود، نه جرات می‌کردم درباره‌اش بپرسم و نه کسی برایم چیزی می‌گفت. این درد لعنتی ماهی چند روز آزارم می‌داد. زندگی در قشلاق و انجام کارهای شاقه مصیبتی دیگری بود‌. باوجود تحمل درد شدید، مثل همیشه باید تمام کارهای خانه و زمین را هم انجام می‌دادم. تا مبادا کسی شک کند و سوال پیچم کند. سوالی که برایش پاسخی نداشتم.

مشکل فقط این نبود؛ بزرگترین کابوس من عدم دسترسی به نوار بهداشتی بود؛ چون در قشلاق ما چند فروشگاه کوچک بود که فروشنده همه آن‌ها مرد و آشنا بودند، نمی‌توانستم از آن‌ها نوار بهداشتی بخرم، فقط زنان کلان سال می‌توانستند نوار بهداشتی بخرند. بجایش باید از تکه‌های کهنه استفاده می‌کردیم. تکه‌ها باید بعد از یکبار استفاده شسته می‌شد، شستن و خشک کردن آن هم باید پنهانی و بدور از دید همه انجام می‌گرفت. معمولا شب باید اینکار را می‌کردم، تنهایی در تاریکی شب از تاریکی خیلی می‌ترسیدم اما بیشترین ترسم از دیده شدن و بی‌آبرو شدن بود. یادم هست وقتی از مادرم خواستم برایم نواربهداشتی بخرد، با کلمات تند‌ و‌ زننده به من گفت: «ما هم دختر بودیم، جوان بودیم، عروس شدیم و مادر شدیم تا حال از این چیزها استفاده نکردیم و نمردیم».

آن روز را هرگز فراموش نمی‌کنم، در صنف درد شدیدی داشتم با اصرار استاد، پیش روی صنف برای تشریح درس رفتم و با نگاه‌های متحیر همصنفی‌هایم مواجه شدم. از نگاه‌ها و پچ پچ‌هایشان دریافتم؛ حتمن خطایی از من سرزده است. بعد از اینکه متوجه لکه‌های خون روی لباسم شدم. دنیا بر سرم خراب شد، آرزو کردم، زمین دهن باز کند و من را ببلعد. حس خیلی بدی داشتم‌ حس ترس، شرم، حس مطرود و منفور بودن کردم. به خانه برگشتم و تمام شب را گریه می‌کردم. بعد از آن واقعه همیشه فوبیای کثیف شدن داشتم، همیشه همه‌جا حواسم به لباس‌هایم بود، این برایم تبدیل به کابوسی شده بود که بسیاری از روزها شادی و نشاطم را می‌گرفت.

همچنان بخوانید

ناآگاهی و شرم از قاعدگی سلامت زنان را تهدید می‌کند

ناآگاهی و شرم از قاعدگی سلامت زنان را تهدید می‌کند

7 جوزا 1402
پریود و حقارت

پریود و حس حقارت

14 حوت 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: پریودقاعدگی تابو نیست
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
تعرض بر زنان، از مهمان‌خانه تا تشناب‌های زندان طالبان
گزارش

تعرض بر زنان، از مهمان‌خانه تا تشناب‌های زندان طالبان

25 سنبله 1402

یادآوری این تجارب وحشت‌ناک، چنان دردِ آکنده از شرم را در وجود قربانیان تازه می‌سازد که اغلب در مقامِ پاسخ نفس‌شان به شماره می‌افتد و زبان‌شان از چرخش باز می‌ماند. 

بیشتر بخوانید
به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی
گوناگون

به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی

27 سنبله 1402

از دور به او نزدیک شدم. چهره‌اش آشنا به نظر می‌رسید اما باورم نمی‌شد چنین تصادفی با او روبه‌رو شوم. 

بیشتر بخوانید
شریفه 13 ساله را به چاه انداختند، گفتند «دختر» نبوده
سکوت را بشکنیم

شریفه 13 ساله را به چاه انداختند، گفتند «دختر» نبوده

10 جدی 1400

روایتی از آرزو نوری  شریفه سیزده سالش بود. وقتی او را به شوهر دادند، نمی‌خواست عروسی کند. بابت همین خیلی برای پدرم عذر و زاری کرد تا او را به شوهر ندهد. ما چون مادر...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN