نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

«مامه» مرواریدی در دل روستا

نیمرخ توسط نیمرخ
22 ثور 1401
در هزار و یک شب
0
0
اشتراک‌گذاری‌ها
160
بازدید‌
Share on FacebookShare on Twitter

گل‌بیگم

سال‌هایی که هنوز حرف و سخنی از فعالیت مدنی و حقوق زنان در افغانستان نبود، مامه سرد و گرم چشیده روزگار از حقوق زنان با سخنان عامیانه و ساده‌ای حرف می‌زد و به زنان و دختران آموزش می‌داد که نباید سخن گفتن از قاعدگی ننگ و شرم باشد و بهداشت دوره قاعدگی را به آنها گوشزد می‌کرد.

قد خمیده، چشمان سبز و زبان رک و بی‌تعارف داشت. در میان قریه و روستا‌های دور و نزدیک از احترام ویژه برخوردار بود. مردم محل او را مامه ( مادر کلان) صدا می‌کردند.
مروارید، زن قوی بنیه و زحمتکش بود. در فصل بهار و تابستان در مزرعه کار می‌کرد. از میان گندمزارها و علف‌زارها برای گاو و گوسفندهای شیریش علوفه سبز جمع‌آوری می‌کرد.
کم پیش می‌آمد که کسی از طرف روز مامه مروارید را در خانه بیبند.

در یکی از روزهای گرم تابستانی من و ثریا زیر درخت زردآلو، گرم قصه و جمع‌آوری زردآلو بودیم که صدای مادرم ما را متوجه خودش ساخت. با استرس در صدایش گفت که بروید، مامه مروارید را خبر بدهید که این‌جا بیاید. ما بی‌آن‌که چیزی بگوییم، بلند شدیم و با عجله خودمان را به قریه پایین که خانه مامه مروارید بود، رساندیم.
از دروازه فرعی و کوچک پشت حویلی، داخل رفتیم. دروازه اتاق‌ها همه باز بودند اما کسی در خانه نبود. از راه زینه‌ها خودمان را به محوطه‌ی حویلی رساندیم. عروس مامه مروارید، زردآلو می‌شست.
با دیدن ما از جای بلند شد و پرسید: دخترا خیریتی است؟ دنبال مامه آمده‌اید؟ گفتیم بلی…
تا خواست برود سمت دروازه حویلی، مامه مروارید با سبد پر از علف سبز که بر شانه داشت، وارد حویلی شد. عروسش با عجله سبد را از شانه مامه گرفت و گفت: فکر کنم سمیه را درد زایمان گرفته است. دخترها را دنبالت فرستاده‌اند. مامه مروارید با خونسردی اما با نگاه‌های کنجکاوانه به ما نزدیک شد و پرسید: چه شده؟ من به ثریا نگاه کردم و او به من. هیچ‌ کدام از ما چیزی نمی‌دانستیم. یک صدا گفتیم خبر نداریم. زیر درخت‌ها بودیم که مادرم گفت دنبال شما بیایم. مامه به عروسش گفت: من می‌روم لباس‌هایم را تبدیل کنم. تو برای دخترها زردآلو آب بکش.

بعدش که مامه مروارید آماده حرکت شد، بسته‌ای پارچه‌ی را دست من داد و گفت پیش شوید که برویم.
مسیر را با عجله طی کردیم. آما نه آنقدر که به نفس نفس بیفتیم. وقتی رسیدیم، مامه مروارید مستقیم وارد اتاق شد که سمیه آنجا بود.
همه‌ی اهالی قریه فهمیده بودند که طفل سمیه، عروس حاجی ارباب متولد می‌شود. تا شام آن  روز را همه منتظر و نگران بودند. شام، مادرم به خانه آمد و از خواهرم خواست که گوسفند سفید را دست بکشد و نذر سمیه کند. آن شب با بیدار خوابی و نگرانی تمام به صبح رسید، اما سمیه همچنان درد کشیده بود و طفلش متولد نشده بود. حوالی ساعت 11 روز، مادرم با خوشحالی آمد و خبر داد که طفل سمیه متولد شد.

خانم مروارد دایه‌ی محلی بود که زنان بسیاری را در هنگام زایمان کمک می‌کرد. او اکثریت کودکان و جوانان قد و نیم قد اهالی قریه و روستا‌های دور و نزدیک را نواسه خودش می‌خواند. از زنان می‌خواست فرزندهایشان را پاک و تمیز نگهدارند. اگر زنی می‌گفت، زودتر به کدام کار برسد یا کدام طفلش را زودتر تمیز کند، خانم مروارید می‌گفت: جبر که نیست، کمتر بزایید (طفل به دنیا بیاورید).

در یکی از روز‌های دهه‌‌ی محرم، زنان روستا در منبر، منتظر شروع شدن مراسم روضه‌خوانی بودند. قبل از اینکه ملای قریه مراسم روضه‌خوانی را آغاز کند، مامه از خانم تاجور پرسید: فایزه دختر بزرگت کجاست و چرا منبر نیامده؟ خانم تاجور آهسته گفت: فایزه لباسشویی داشت. نشد بیاید. اما مرضیه دختر کوچک خانم تاجور گفت: نه، او خونریزی کرده و دل درد بود.
مامه مروارید با لحن اعتراض آمیزی گفت، همه‌ی خانم‌ها و دخترها خونریزی ماهانه دارند. چرا شما پنهان می‌کنید؟ بعد رو به خانم‎‌ها کرده و ادامه داد، پارچه‌های نخی و یا کتان را با صابون شست‌وشو دهند، در آفتاب بگذارند و بعد خورد خورد برش کنند و در جریان خونریزی ماهانه از آن استفاده کنند. و هم‌چنان در این دوره، چای‌سیاه یا شیر بنوشند. غذاهای خوش هضم بخورند و خودشان را گرم نگهداری کنند.
مامه مروارید معمولن در مجلس‌های که زنان و دختران جوان حضور داشتند به آن‌ها توصیه می‌کرد لباس‌های نخی بپوشند و زنان که حمل دارند در روزهای نزدیک به زایمان پیاده گردی کنند. لباس‌های شان را زیر نور مستقیم خورشید قرار بدهند تا در آینده دچار استخوان دردی و دردهای کمرو بیماری‌های دیگر نشوند.
مامه مروارید زبان صریح و رک داشت، بی‌پرده سخن می‌گفت و از مردها نیز می‌خواست که زنان شان را در نگهداری بچه‌ها کمک کنند.

عادت همیشگی اش بود که هر 40 روز یکبار، همه‌ی فرش و ظرف خانه اش را بیرون می‌کشید و پشت بام  آفتاب می‌داد. از دیگر زنان و مردان قریه نیز می‌خواست فرش و ظرف خانه شان را آفتاب بدهند.
مامه دوست خوب و صمیمی همه‌ی زنان قریه بود. همواره در مورد قاعدگی یا به قول خودش خونریزی ماهانه زنان، مشکلات دوره بارداری و زایمان و مراقبت های بعد از زایمان حرف می‌زد و نصیحت های فراوان با زنان در میان می‌گذاشت.
مامه مروارید در روزهای گرم تابستان در دهنه‌ی بوم می‌رفت، لباس‌هایش را در می‌آورد می‌شست و روی سنگ‌ها زیر نور خورشید می‌گذاشت. تا خشک شدن لباس‌ها، خودش را نیز می‌شست و در کنار سنگ‌ها لخت روی شن‌ها در آفتاب دراز می‌کشید.
مامه، زن هوشیار و آگاه قریه بود. اهالی قریه در بسیاری کارها از او مشوره می‌گرفتند. مروارید به همه چیز و همه کس بود، حتی به دختران جوان که تابستان‌ها زیر سایه‌بان‌ها گلیم می‌بافتند می‌گفت: زمین نم دارد. از کهنه نمدهایی که از پشم گوسفند ساخته شده، دوشکچه بسازید. حالا جوان و مست هستید. برایتان معلوم نمی‌شود. اما بعدها که صاحب فرزند شدید یا سنتان بیشتر شد، درک می‌کنید که این مامه پیر به خوبیتان می‌گفته است.

مامه مروارید، دایه بسیاری از دختران روستا بود، او بخش زیادی از عمرش را در کمک به دیگران و حمایت از زنان روستا سر کرد. حتی تا همین اواخر که  در مرکز ولسوالی کلینیک صحی فعال شد، سرک ساخته شد و دسترسی مردم به اندکی از خدمات صحی باز شد، مامه مروارید همچنان از اعتبار و احترام ویژه‌ا‌ی برخوردار بود.
مامه مروارید سه سال پیش به عمر 81 سالگی درگذشت. مرگش روستا را به سوگ فرو برد. مردم او را در بهترین موقعیت قبرستان روستا به خاک سپردند و روی قبر‌ش پارچه‌ی سبزی را به نماد مهربانی‌هایش بیرق زدند.

همچنان بخوانید

پریود و حقارت

پریود و حس حقارت

14 حوت 1401
روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

13 دلو 1401
کلمات کلیدی: پریودقاعدگیقاعدگی تابو نیست
نوشته‌ی قبلی

مردم قریه می‌گفتند گلنار «بدکاره» است

نوشته‌ی بعدی

توهم دانایی

مطالب مرتبط

پریود و حقارت

پریود و حس حقارت

14 حوت 1401
روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

13 دلو 1401
بهترین راه برای شکستن تابوی قاعدگی آموزش است

بهترین راه برای شکستن تابوی قاعدگی آموزش است

8 جوزا 1401
نوشته‌ی بعدی
توهم دانایی

توهم دانایی

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00