نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

مردم قریه می‌گفتند گلنار «بدکاره» است

11 جوزا 1400
0
0
اشتراک‌گذاری‌ها
682
بازدید‌
Share on FacebookShare on Twitter

آرزو نوری

دختر کاکایم نامش گلنار بود، او مثل نامش زیبا و در اوج جوانی بود و هر وقت که می خندید، آدم را یاد شکفتن یک گل می‌انداخت. او مجرد بود و در خانه پدریش با مادر و برادرانش زندگی می‌کرد. چند ماهی بود که اتفاق عجیبی برایش افتاد، شکمش روزبروز بزرگتر می‌شد، همه نگران بودیم.

خوب یادم است. یک روز به خانه کاکایم رفتم ولی قبل از رسیدن به داخل خانه، صدای مضطرب مادر گلنار را از دهلیز شنیدم، او  به پسران خود گفت: خواهرتان بدکاره  است. او حامله شده‌ و ‌رویمان را در پیش مردم سیاه کرده است. باید یک کاری کنیم، وگرنه دیگر روی در بین مردم برایمان نخواهد ماند.

برادران گلنار با چهره‌های از عصبانیت سرخ شده از دهلیز بیرون آمدند. یک لحظه دلم فرو ریخت و با وحشت در حالیکه صدای ضربان سریع قلبم را می‌شنیدم، در گوشه‌ای از حویلی خزیدم، دلم خبر بدی را گواهی می‌داد.   

دیدم که برادرهای گلنار یعنی پسرهای کاکایم با لگد در اتاقی که گلنار در آن بود، را باز کردند و بعد دروازه را پشت سرشان قفل کردند. بلافاصله صدای جیغ های گلنار تمام حویلی را گرفت، یکی از پسرهای کاکایم فریاد می‌زد: بر سر شکمش بزنید که حرامی در بطنش بمیرد و گلنار بیشتر جیغ میزد، من دویدم به سوی حوزه پلیسی که در قریه مان بود تا کمک بیاورم. نمی‌توانستم به کس دیگری بگویم، چون بی‌فایده بود. همه مردم او را بدکاره می‌دانستند.

با یکی از نیروهای پلیس حوزه به خانه گلنار رسیدم، همه جا را سکوت گرفته بود و از آن جیغ‌های درمانده گلنار خبری نبود. هنگامی که داخل اتاق شدیم. همه جا را خون گرفته بود، اتاق به هم ریخته بود‌. برادران گلنار با دیدن پلیس فرار کردند. یکی از آن‌ها در دستش بوتلی از اسید داشت که بر روی چهره گلگون گلنار ریخته بودند و آن نقاشی زیبای لبخند خداوند را تخریب کرده بودند. برادرانش به زور در حلق گلنار تیزاب ریخته بودند تا بمیرد.

او را عاجل به شفاخانه بردیم، ولی فایده‌ای نداشت.

او دیگر روح در تن نداشت، نفس نمی‌کشید و جنازه‌اش را برای اثبات حاملگی به طب عدلی بردند.

مردم قریه به پشتیبانی از برادران گلنار مانع زندانی شدن آن‌ها شدند. بعد از سه روز از جنایت، نتیجه طب عدلی آمد و معلوم شد که گلنار اصلا حامله نبود، او دچار مشکل رحمی شده بود و تمام ضایعات خون ماهوارش در هر دوره قاعدگی در شکمش جمع شده و پندیدگی مشابه حاملگی را بوجود آورده بود. تمام مردم قریه که قبل از رسیدن نتیجه معاینات طب عدلی اجازه دفن جسد گلنار را نمی دادند و برادرانش را بخاطر کشتن گلنار، مردان غیرتمند می دانستند، به گوشه ای خزیدند و خود را بی طرف نشان دادند. برادران گلنار زندانی شدند و مادر گلنار تا پایان عمر از عذاب وجدان مشارکت در قتل دختر معصومش رهایی نیافت. حالا سال‌ها گذشته است و  من هنوز هم کابوس آن روز شوم را می‌بینم و هنوز هم گلنارهای زیادی به هر بهانه‌ای می‌میرند.

همچنان بخوانید

پریود و حقارت

پریود و حس حقارت

14 حوت 1401
روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

13 دلو 1401
کلمات کلیدی: پریودقاعدگیقاعدگی تابو نیست

مطالب مرتبط

پریود و حقارت

پریود و حس حقارت

14 حوت 1401
روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

روز جهانی دختر و سه معضل بزرگ دختران در افغانستان

13 دلو 1401
بهترین راه برای شکستن تابوی قاعدگی آموزش است

بهترین راه برای شکستن تابوی قاعدگی آموزش است

8 جوزا 1401

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00