پس از سقوط دولت به دست نیروهای طالبان شمار زیاد از کارمندان دولتی وظیفه های شان را از دست دادند. در این میان زنان مستقل و مادران مجرد نیز بودند که تنها درآمد شان معاش اندکی از کار در اداره ویا معلمی در مکتب بود و گزینهی بدیل برای تأمین نفقهی فرزندان خود نداشتند.
اما اکنون با باز شدن دروازههای مکاتب و دانشگاهها، اکثر دانشآموزان و آموزگاران زن هنوز هم جرأت رفتن به مکتب و دانشگاه را ندارند. از سویی هم در دولت قبلی معاش آموزگاران که در مناطق دوردست زندگی میکنند سر وقت پرداخت نمیشد و با سقوط دولت، بیش از پنج ماه است که معاش دریافت نکردهاند. بسیاری از آموزگار زن به دلیل آنچه ترس از محرومیت و فقر عنوان میکنند از بیماری روانی رنج میبرند.
منصوره (نام مستعار) آموزگاریست که دوازده سال را در خدمت معارف و دانشآموزانش بوده است. او یک مادر مجرد است و تنها درآمد زندگیش معاشی بود که از مکتب دریافت میکرد. منصوره بیش از پنج ماه است که معاش نگرفته و زندگی روزمرهی او و کودکانش به سختی میگذرد. او که اکنون از بیماری روانی رنج میبرد با کلمات سر و پا شکسته میگوید «دیگر امیدی برای کار کردن ندارم، اولادهایم از گرسنگی خواهند مُرد. نان نداریم، دو ماه شده که در خانه برادرم هستم.»
محمد، برادر منصوره به نیمرخ میگوید روزی که او در مکتب حین درس دادن به دانش آموزانش بوده ناگهان همهی همکارانش سراسیمه در حویلی مکتب جمع میشوند ومیگویند که در شبکههای اجتماعی ویدیوهای نیروهای طالبان را دیده اند که ولایات افغانستان را یکی پس از دیگری تصرف میکنند.
منصوره در ابتدا باور نمیکند اما وقتی ویدیوها را به دقت میبیند مطمئین میشود و درهمانجا بیهوش میشود.
وقتی به هوش میآید دیگر آن معلم سابق نمیشود. چهرهاش او را یک زن افسرده و مأیوس نشان میدهد و با کسی حرف نمیزند تا اینکه یک روز بعد ولایت دایکندی به تصرف طالبان در میآید و رنجهای منصوره نیز بیشتر میشود. پس از آن، هرازگاهی سرش حملهی عصبی میآید. پزشکان محل گفتهاند که منصوره به مشکل عصبی-روانی دچار شده است.
وقتی منصوره از طریق رسانهها خبر میشود طالبان بر مکتب رفتن دختران و معلمان زن محدودیت وضع کرده، وضعیت صحی-روانیاش وخیمتر میشود. اکنون باگذشت بیش از یک ماه است که منصوره همواره در بستر مریضی است، گاهی از هوش میرود و گاهی بهوش است ولی بیخود حرف میزند.
معصومه که در ولایت دایکندی کلینیک روانشناسی دارد، به نیمرخ میگوید منصوره بخاطر فشار و استرس ناگهانی دچار حملات «پنیک» شده و نیاز است تحت مراقبت مشاوران روان درمانی باشد.
به گفتهی معصومه اگر او اکنون درمان نشود ممکن سلامت عقلی-عصبیاش را شدیداً آسیب بزند.
منصوره آموزگاری است که در دورهی قبلی حاکمیت طالبان نوجوان بوده و میگوید «تمام آن روزهای دشوار و سیاه را که بر زنان افغانستان چگونه گذشت، خوب به یاد داردم، به همین خاطر نگران آیندهی خودم و کودکانم هستم.»
منصوره در زمانی که گفتگوهای صلح میان دولت و طالبان در دوحه جریان داشت، در یک مصاحبه با نیمرخ از جامعه جهانی خواسته بود که تمام دستاوردهای زنان در عرصهی معارف، فرهنگ، هنر، سیاست و آزادی بیان را محافظت کنند. منصوره همان موقع هشدار داده بود که «نادیده گرفتن آمار بلند حضور دختران در اجتماع در واقع مرگ آنهاست، زنان و دختران در چنگال فقر و جغرافیای خشن دایکندی نمرده است اما در زیر سایه حکومت طالبان خانهنشین شده و از غصه خواهند مُرد.»
گرچند طالبان گفتهاند که معاش تمام کارمندان دولتی را پرداخت میکنند، دروازه های مکاتب باز شده و آموزگاران زن و دانشآموزان دختر نیز به درسهای شان برخواهند گشت، اما در روستاهای دور دست افغانستان فقر و محرومیت از کار و آموزش، ممکن است زنان بسیاری را به سرنوشت منصوره مواجه کند.
بدون تردید فقر و نابرابریهای اقتصادی از زمرة مهمترین معضلات جامعه بشری است که از جایگاه ویژهای در بین سایر مسائل اجتماعی برخوردار است. فقر از بنیادیترین مشکلات و ناهنجارترین دردهای زندگی انسان است.