تغییرات و تحولات سیاسی اجتماعی افغانستان که از فرار اشرف غنی رئیسجمهور پیشین این کشور اتفاق افتاد باعث به کنترول درآمدن افغانستان بدست طالبان گردید. این تغییرات و تحولات پیامدهای فراوانی داشت و همهچیز دگرگون شد. در این یادداشت به یک بعد آن بیکاری زنان وظیفهدار توسط طالبان پرداخته میشود. زنان در تمام کشورهای جهان کار میکنند و وظیفهدار؛ آنان در سطوح مختلف از کارگری تا نهادهای خصوصی، شرکتها و ادارات دولتی، شرکتهای تجارتی از پایینترین سطح که پاککاری و آشپزیست تا بخشهای مدیریتی و رهبری کار میکنند. در افغانستان نیز زنان در ادارات دولتی، موسسات ملی و بینالمللی، شرکتهای خصوصی، تجارتهای کوچک در سطوح مختلف کار میکردند.
زنان از کارگری و معاش مخارج خانوادههای شان تامین میکردند. در تحولات اخیر فشار بزرگی اقتصادی به خانوادههای که زنان نانآور بودند وارد شده است. از دست دادن کار آنها را تا آستانهی فروپاشی عصبی و افسردگی کشانیده است. اکثرا با مشکلات روحی و روانی مواجه شدهاند، تحت فشار قرار گرفتن زنانی که مسئولیت تامین مصارف خانوادهها را دارند هزینهی سنگینی بر جامعه وارد میکند. این فشار ناشی از قرار گرفتن آنان زیر بار ناتوانایی و ناداریست. فقر وتنگدستی زنان و دختران روز به روز در حال گسترش است ناداری و فقر هزینههایی سنگین اجتماعی را بر جامعه تحمیل میکند. زنانی پس از تحولات قادر به برآورده کردن ابتدائیترین مصارف خانههای شان نیستند و در این شرائط کنونی جز افسردگی و بیچارگی توام با نارضایتی و سردرگمی چیزی نصیب زنان نمیشود.
درد زنان افغانستانی از دو ماه شروع نشده است و قرار نیست به زودی پایان بیاید. از قرنها، دهها و سالهای دور که بگذریم از سالِپار تا هنوز مشکلات اقتصادی زنان چند برابر شده است، تحولات اخیر راه حل برای بیرون رفت از مشکلات را مسدود کرد. سالپار جنگها و درگیریهای شدیدی ادامه داشت و بدون هیچ تردیدی زنان قربانیان خط نخست جنگاند با شیوع ویروس کرونا، بحرانی عمیق در ساختار اقتصادی و اجتماعی جهان آشکار شد که نشان از ناکارآمدی و پوسیدگی اقتصادی کشور وابسته به کمکهای جهانی دارد کرونا و زنان روایتگر فاجعهی بزرگ بود که ضربهی محکم به همه بخصوص زنان وظیفهدار و کارگر زد و رفت کرونا برای اکثریت جامعه فلاکت، فقر، بیکاری و بیماری بود. اما در بحران همهگیری کرونا امیدی وجود داشت حال دیگر امیدی وجود ندارد. زنان دچار فقر و بحران مطلق اقتصادی شدهاند که روزانه جنبههای فاجعه بارش عمیقتر میشود. فقر و بدبختی، از دست دادن کار که ناتوانی دستیابی به مایحتاج زندگی و محرومیتهای دیگر را به همراه دارد. جنبههای روزمرهی فشارهای چون آزادی و حق کار و تحصیل هر روز عمیقتر میگردد. ترس از محرومیتها، محکومیتها، شکنجهها، محکمههای صحرائی هر روز دامنگیر زنان است. زنان نمیدانند اول به کدامین مشکل رسیدگی و غلبه کنند. اگر از مرگ و کشتن بگویم اگر نظام نکشد فقر میکشد، زمستان و مهاجرتهای غیر قانونی میکشد. زنان این سرزمین از بد دیدهترین موجودات عالم اند. جهان نیز به جز اعلامیه پخش کردن، جلسه اضطراری گرفتن و ابراز نگرانی کردن تا هنوز هیچ کاری عملی برای زنان انجام ندادهاند. نظام حاکم هیچگونهی برنامهی برای آنان نه تنها که ندارند بلکه هر روز به مشکلات شان میافزایند. اینکه چگونه، چطور، چهوقت؟ با کدام مکانیزمی به مشکلات اقتصادی و بیکاری زنان رسیدگی میشود را نمیدانم. ما بجز آمار دیدن و نظاره کردن کاری از دست مان برنمیآید. کابوس پشت کابوس که هیچکداماش قرار نیست تمام شود.