نویسنده: یونس نگاه
با سقوط حکومت غیرطالبانی جنگ پایان نیافت اما میدان تغییر کرد. اکنون رویارویی طالبان و مخالفان به عرصههای تازه کشیده است. آن گروه صاحب بلامنازع ماشه شده است و اینروزها هیچ نیرویی یارای ایستادگی در برابر لولههای تفنگشان را ندارد، به استثنای زنان!
عکس آن زن معترض که در جاده، روبروی جنگجویِ دستبهماشهی طالب مشت به هوا بلند کرده بود گویای وضعیت تازهی مبارزه است. یکطرف میلیونها انسان معترض به پامالشدن ابتداییترین حقوقشان و طرفِ دیگر امارت اسلامی طالبان که تنها جادهی یکطرفهی دستور را بهرسمیت میشناسد و از مردم میخواهد: “به هر امر امارت، اگر تکلیف باشد یا راحت، باید لبیک بگویید”. {از سخنرانی عبدالله سرحدی، والی امارت طالبان در بامیان}.
در امارت طالبان، شناخت میوهی ممنوع است. آنان گفتگو میان مردم و حاکمان را بهرسمیت نمیشناسند و هرگونه تلاش برای ارتقای آگاهی و توانایی تفکیک نیک و بد از سوی مردم، بخصوص زنان، حرام تبلیغ میگردد. از همینرو بستن مکاتب و محدودیت رسانهها اینروزها میدان اصلی رویارویی مردم و امارت است.
زنان، علیرغم ایستادگی در برابر طالبان و زنده نگهداشتنِ صدای اعتراض در جایگاه مناسب نیستند و امیدی نیست که در شرایط کنونی جنبشی را راهاندازند و ملت را بهسوی رهایی رهنمون شوند. چون زن افغان دچار تراژدی بزرگیست. اینجا با اتکا به یک اتفاق تازه و مرور سه صحنهی آن اتفاق میکوشم به این تراژدی نگاهی کنیم.
صحنهی اول
بهتاریخ 13 این ماه (نوامبر 2021) ویدیوی زنی در رسانهها نشر شد که میگفت برادرش “نظامی پیشین” بوده است و طالبانِ حوزهی یازدهم کابل برای دستگیری او به خانهاش آمدهاند. برادرش در خانه نبوده، طالبان بعد از تلاشی، خواهر را بهزور به حوزه بردهاند. خانم مدعیست که افراد طالبان در خانه بهعزت او دستدرازی کردهاند “و وقتی زیاد سروصدا کردم، مرا مثل سگ کشکده بهحوزه بردند.” خانم مدعیست که در حوزه بسیار با او بدرفتاری شده، مورد شکنجه قرار گرفته و مدیر جنایی حوزه از او “تقاضای نامشروع” کرده است.
کسانی این ویدیو را ساختگی خواندهاند. امارت نیز با نشر ویدیوی اعتراف سه فرد، آن را جعل خواند. اما، حتی اگر این ویدیو را صحنهی تیاتر بدانیم، بازهم از ارزشاش کاسته نمیشود. اتفاقاتی را که خانمِ معترض در ویدیو بهزبان میآورد اگر برای او اتفاق نیافتاده باشد، برای هزاران زنِ دیگر وطن ما رخ داده و تجربههای آشناست. این ویدو، هویت و جایگاهِ زن را در نظامِ مردسالار، قبیلهسالار و فیودالی نمایش میدهد. در چنین جامعهای حتی اگر به ظاهر شهر داشته باشد، بازار و رسانه داشته باشد، چند سال قبل در آن سناریوی انتخابات راه اندازی شده باشد، مکتب و دانشگاه داشته باشد، بازهم رابطهی آدمها مدنی و شهری نیست بلکه زنان ضمیمهی مرداناند و خواهر به جرم برادر شکنجه میشود. درین جامعه جنسیتِ زن، برجستهترین بخش زندگی اوست. او بخاطر جنسیتاش ترد و نفرین میشود (ممنوعیت حضور زنان در نظام امارتی)، بخاطر جنسیتاش خواسته میشود (خبرهای تجاوز جنسی بر زنان، حتی در حوزههای امنیتی و محاکم).
زن در جامعهی افغانستان انسان نیست. مادر است، محروم از حق مالکیت و انتخاب. خواهر است، محروم از آزادی گشتوگذار و ناتوان از حفاظت خود. درین جامعه برادر از نام خواهرش میشرمد، از تنِ خواهرش میشرمد، از رابطهی خواهرش میشرمد و حتی از شادی او هراس دارد. زن در جامعهی ما همسر است، لتکردنی و در خانه قفلکردنی.
صحنهی دوم
به تعقیب آن ویدیو، طالبان ودیوی اعتراف دو زن و مردی را نشر کردند که در آن گفته شده بود، ویدیوی اول ساختگی بوده و آن خانم که در ویدیو ناماش آرزوست به همدستی خواهرخواندهاش وسیمه، توطئه کرده بودند تا سندی برای مهاجرت به خارج از کشور بسازند. درین صحنه، بازجو نیز یک خانم است.
خشونت علیه زنان تنها به دست مردان انجام نمیشود. زن، به دلیلِ جایگاهِ اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و خانوادگی نازلاش از سوی مادر، پدر، خواهر، خواهرخوانده، برادر، شوهر و حتی فرزند شکنجه و اذیت میشود. بخش بسیار کلانِ خشونت علیه زنان به دست خود زنان انجام میگیرد. زنان در دستگاههای استبدادی و مردسالار عامل شکنجه و بازجویی میشوند، مبلغِ برتری مرد میشوند و در تدارک زمینههای قانونی، پولیسی و فرهنگی بدرفتاری با زنان، نقش فعال بازی میکنند. در جوامعی که زنان جنسِ دوم و ناقصالعقل پنداشته میشوند درگیری زنان با زنان بسیار اتفاق میافتد و گروهگروه زنان در دفاع از روایتِ ناقص بودن زن بهجادهها میریزند، قمچین بهدست به میدان میآیند و پشت تربیونها گلو پاره میکنند.
بعد از سقوط کابل به دست طالبان، شاهد صحنههایی از تظاهرات و تجمع زنان علیه آزادی زنان بودیم. گروهی از آنان تحصیلکرده و دانشگاهدیده بودند. کسانی از آنان سالها مدرسه رفته و “عالم” دین بودند. خانمِ بازجو در صحنهی اعترافگیری طالبان نیز آدم باسواد و تحصیلکرده بهنظر میرسد. او برای تسهیل سرکوب زنان و ایستادن در برابر مبارزهی همجنساناش برای آزادی، تنها نیست. هزاران زنِ افغان امروز آمادهی نقشآفرینی در کشاندن خواهرانشان به شکنجهگاههای فرهنگی و سیاسی میباشند. آنان علیه دریچههایی که شاید فردا دختران و نواسههای خودشان را به آزادی برسانند، کار و پیکار میکنند.
زنانی داریم که فریاد میزنند مردهباد دمکراسی و نمیدانند که معنای شعارشان این است: مرگ به جامعهای که به من و دخترم آزادی انتخاب میدهد. مرده باد شوهرانی که به زنانشان فرصت سفر، تفریح و کار میدهند؛ مرگ به پدرانی که به دخترانشان اعتماد کرده میگویند دختران گل ما بروید درس بخوانید، ورزش کنید و از آزادیتان لذت ببرید. مرگ به جامعهای که به ما فرصت میدهد تا برای تهیهی آبِ پاک، خوراکِ مغذی و خانهی راحت دوشادوشِ مردان کار کنیم تا فرزندان سیر و هوشیار داشته باشیم.
آنان در واقع میگویند مرگ به کسانی که باور دارند زنان ناقصالعقل نیستند و میتوانند وزیر، رییس جمهور و قاضی شوند. جامعهی بسته آدم را دشمن خودش تربیه میکند. در محیطِ استبدادی انسانها خودخور و خودزن میشوند.
صحنهی سوم
در آن ویدیوی اعترافگیری، مردی که گفته میشود شوهر آرزوخانم است میگوید این خانم من است، “لتوکوب و شکنجهیی که ده بدنش مالوم میشه، از طرف خود مه اس.” هنگام بیان این جمله هیچ نشانهی شرم و پشیمانی در او دیده نمیشود. خشونت خانوادگی در نظام مردسالار امارت “حق” است. خانم بازجو، زنِ لتخورده و مردی که میگوید نشانههای شکنجه بر بدن زن، کار اوست هیچکدام در نکوهش این خشونت چیزی نمیگوید. گردانندگان پشتِپردهی بازجویی نیز نسبت به خشونت اعتراضی ندارند و نمیگویند که مرد شکنجهگر را مجازات خواهند کرد. اگر در جامعهی نیمهآزاد چنین صحنهای ساخته میشد، به احتمال زیاد مردی که مسئولیت خشونت را بهعهده گرفته، بعد از بیان اینکه لتوکوب کار خودم است، ابراز ندامت میکرد و از خانماش معذرت میخواست. اما مدیران این ویدیو شکنجهی زن را حق مرد میدانند. وظیفهی اصلی و محوری مردان و زنان در نظام امارت اسلامی حفاظت از نظامِ مردسالار است. ازینرو، صحنهگردانی طوریست که بعد از آن اعتراف به شکنجه، مرد باید فوراً زبان به تمجید نظام بگشاید نه ابراز ندامت از شکنجهگری. او گفت: ” لتوکوب و شکنجهیی که ده بدنش مالوم میشه، از طرف خود مه اس. روزی که امارت اسلامی آمده، ای ره خاص از رضای خدا میگم که مه خوش استم… حق به حقدارش فعلاً میرسه.” یکی از حقهایی که بهحقداران رسیده است، اعمال محدودیت بر زنان است- آزادی مردان در شکنجهی همسران، دختران و خواهرانشان.
خشونت علیه زنان اما با کار نمادین و حرکتهای پروژهای از بین نمیرود. چرا که این خشونت ریشه در بنیادهای جامعه دارد. زنان و مردان جامعهی ما باید برای تغییر بنیادین تلاش کنند. جامعهای که در آن خوردنِ میوهی درخت شناخت نیک و بد حرام نباشد و هیچ کسی تصور نکند که آگاهی آدم را نابود خواهد کرد.