نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

نویسنده: روحینا حیدری

‎فانتزی آزادی

  • نیمرخ
  • 6 قوس 1400

پس از چند ماه از فرورفتن کابل به کامِ سقوط گاهی حسی فانتزی برایم پیدا می‌شود گویا رهیده‌ام. ممکن این حس را همه‌ی ما که در اسارت قرار داریم با تار و پود مان حس کنیم. توهم رهایی، خطرناک‌تر از توهم دانایی‌ نیست‌. بردگی را انسان‌های محکوم به مرگ تجربه می‌کنند. بر زنان ملک من بردگی حکم می‌راند، بر من اسارت و حبس خانگی در مرحله اجرا گذارده شده است. از توهم آزادی که خلاص می‌شوم به واقعیت‌های زندگی کنونی زنان و دختران کشورم می‌پیوندم و هیچ‌گاه فکر نمی‌کنم که احتمالا در واپسین لحظه از بردگی رهایی پیدا کنم. غافل از این نیستم که آزادگی زودهنگام در کار نیست. طالبان با تاختن به هر دستآورد و ارزشی فرمان شلیک بر من صادر می‌کنند. اسلحه‌های سربازان طالب رو به هر فردی نشانه گرفته شده است، همه می‌بینیم اما کاری از دست مان برنمی‌آید.

‎ما مدرن نمی‌میریم، مرگ‌های مدرن در شفاخانه‌های مدرن رخ می‌دهد، نه کشور مان مدرن است و نه هم نظام‌های مان عصری‌ست آنچه که بی‌هیچ کم و کاست دفن مان می‌کند آشنایی مان با جهان مدرن است. من که چشم باز کرده‌ام، با خواندن بوده است. راه رفتن که بلد شدن جهان را به شیوه‌ی دیگری دیدم که جوان شدم، با جهان به گونه‌ی واقعی وصل شدم، با تغییرات بزرگ شدم، مثلِ من چند میلیون زن و دختری دیگر همین‌طور قد کشیده‌اند حال می‌میریم و هر لحظه فرمان شلیک به هر یکی از ارزش‌های مان صادر می‌شود. یک روز مکتب مان را نشانه‌ می‌روند، شام تصمیم حمله بر دانشگاه اتخاذ می‌شود، نصف شب لباس‌های مان تصمیم روی میز است، هر ساعت محل کار مان آماده به نابود شدن می‌شود، این‌ها بدن‌های شهروندان این کشورند با تخریب، زخمی شدن و کشته شدن هر دستآوردی یک اندام بدن مان را از کف می‌دهیم، هر روز هر یکی از اندام‌هایم قطعه قطعه می‌شود و دفن می‌شود.

‎نابودی خاکی درخشان شرافتمندانه اتفاق نمی‌افتد، هر شهروندی در تلاش رهایی از عزلتی ضرب سلاح و شلاق مرگ تدریجی است که هر لحظه در هرگوشه‌ی به اشکال گوناگون اتفاق می‌افتد. نمی‌دانم چگونه این پوسیدن را از جان ملک تهی کنیم؟ خاکی که ایستاده و زنانی که در بستر می‌میرند. مشت‌های مان خالی از حشمت و توانایی ‌ست.  زنانی امروز سرزمین من در گوشه‌ای از اتاقِ شلخته‌ای در هر جای شهر نابود می‌شوند. اندام‌های شهری متروک که پرتردد بود غربتی سنگین بی‌کسی را به تماشا نشسته است و با تمام پوست‌اش فروریختن رویاهایی مان را به تجربه نشسته است.

آری این من‌ام زنی از جنس رویاهایی سوخته که در فراق کلمات پیر می‌شوم. من کابلم که نامه‌های نوشته‌ شده به دستم نرسیده‌اند. من دختری هستم که پنهانی از پشت پنجره به خیابان‌ها نگاه می‌کنم. من دختری هستم منتطرم تا کسی وسوسه شود، آن کس شهر است در شلوغیِ خیابان به آغوشم کشد، و دست‌هایش را زنجیروار دورم حلقه کند.

من دختری هستم آرزوهایم بلندند، من زنده‌ام به اینکه در خیالاتم برای‌تان قصه‌ها ببافم تا روزی از برهوتِ وجودم جوانه بزنید و مرا برایِ همیشه سبز کنی، وطنِ من. دوست دارم بیش‌تر و زودتر به یکی از روزهای خوب برگردم.

 

همچنان بخوانید

عدم مشروعیت طالبان، حاصل مبارزات زنان معترض است

عدم مشروعیت طالبان، حاصل مبارزات زنان معترض است

3 قوس 1401
رفتار دوگانه‌ی جهان؛ طالبان تقویت می‌شوند یا منزوی؟

رفتار دوگانه‌ی جهان؛ طالبان تقویت می‌شوند یا منزوی؟

28 عقرب 1401
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: طالبان را به رسمیت نشناسید
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد
هزار و یک شب

 خاله‌ام از ساده‌لوحی‌ من سواستفاده کرد

27 حوت 1401

خاله‌ی صدیقه زمانی‌که متوجه شد میان صدیقه و شریف تفاوت‌های فکری وجود دارد و شریف اندکی از صدیقه ناراضی است، از این فرصت استفاده‌ کرد تا آن‌ها را از هم دور بسازد و این پیوند...

بیشتر بخوانید
ازدواج اجباری در بدل قرض پدر
گزارش

پدرم مرا در بدل قرضش به شوهر داد

25 حوت 1401

پدرم بی‌کار بود، مدت‌ها می‌شد که کار نمی‌کرد و درآمدی نداشت. نه نفر در خانه نان‌خور بودیم و فقط پدرم نان‌آور بود. ما چهار خواهر و چهار برادر بودیم که با پدر و مادرم یک‌جا ده نفر...

بیشتر بخوانید
فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود
هزار و یک شب

فرزندآوری برای مسئول ساختن شوهرم اشتباه بود

23 حوت 1401

یاسمن را به ظاهر دادند و در بدلش خواهر ظاهر را به برادر یاسمن گرفتند. هرچند یاسمن از بودن و ازدواج با ظاهر خوشحال بود، اما ظاهر از این ازدواج راضی نبود و یاسمن را نمی‌خواست. او...

بیشتر بخوانید
نامادری
هزار و یک شب

نامادری

2 حوت 1401

مادرم که فوت شد، پدرم ازدواج مجدد کرد. زندگی ما از این رو به آن رو شد. نامادری‌ام تا که اولاد‌دار نشده بود با ما خوب رویه می‌کرد. اولاددار که شد رویه‌اش تغییر کرد.

بیشتر بخوانید
ازدواج زیر سن
هزار و یک شب

در چهار سالگی مرا به شوهر دادند

15 حوت 1401

نمی‌دانستم که شوهر دارم. اولین بار پدرم برایم گفت که وقتی چهار ساله بودم او مرا به شوهر داده و به نام پسر کاکایم کرده است.

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo
بستر گفتمان زنانه

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
EN

-
00:00
00:00

لیست پخش

Update Required Flash plugin
-
00:00
00:00