نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

روایتی از معصومه رها

پارلمان به دست کی‌ها افتاده؟ «از ممنوعیت کار تا تهدید به بی‌عزتی زنان»

  • معصومه رها
  • 6 قوس 1400
زنان در پارلمان افغانستان

درست سه ماه و چند روز از حاکم شدن طالبان گذشته بود. بنا به تصمیم بعضی همکاران خواستیم تا به پارلمان برویم و حاضری‌های‌مان را امضا کنیم؛ چون طبق هدایت مسئولان موظف شده‌ی طالبان در شورای ملی، معاش ماه اسد طبق حاضری محاسبه شده‌ی همین چند ماه‌ اخیر حواله خواهد شد؛ آن روز همین که پارلمان رسیدیم در ایستگاه اول امنیتی که در دروازه‌ی عمومی شورای ملی درست شده است با چند تن از افراد مسلح طالبان سر خوردیم. با چشمان عبوس و سرمه کشیده و رنگ‌های پریده که از تابش مستقیم آفتاب خشک و کدر شده بودند، رو به رو شدیم. اطراف صورت‌شان با موهای ژولیده و چرکین پوشیده بود و نگاه‌های‌شان آن‌چنان خشمگین و ترسناک بود که همه در جا ایستادیم و نفس‌ها در سینه‌های‌ما حبس شد.

پارلمان افغانستان، جایی که شش سال تمام در آن‌جا بدون هیچ ترس و واهمه وظیفه اجرا کردیم و روزهامان حداقل هشت ساعت در آن جا سپری می‌شد و اکنون اجازه‌ و جرأت داخل شدن در آن را نداشتیم. چند تن از همکاران مرد ما نیز در کنار آنها ایستاده بودند و تلاش داشتند تا آنها را قناعت دهند که امروز بنابر هدایت و مکتوب منسوبین امارات و مسئولان دارالانشای مجلس سنا، قرار شده مأموران پارلمان بیایند و حاضری امضا کنند تا معاش ماه اسد و هم‌چنان ماه‌های بعد آن را طبق راپور حاضری حواله کنند. اما آنها به حرف کسی نمی‌فهمید و با خشونت می‌گفتند به ما در این مورد هدایت داده نشده است و اجازه ندارید تا داخل شوید. بالاخره با تلاش و اصرار و تماس‌هایی که با منسوبین طالبان گرفته شد به ما اجازه دادند تا داخل ساختمان پارلمان شویم و همه مستقیم طرف دفتر حاضری حرکت کردیم. یکی از افراد طالبان مانع شد و گفت حاضری را باید به شعبه مولوی صاحب ببرید و کارت‌های شناسایی‌تان دیده شده و بعد حاضری امضا کنید.

مولوی شان در بیرون ساختمان پارلمان در بخش امنیتی شورا حضور داشت و همه به بخش امنیتی رفتیم تا با اجازه‌ی او حاضری امضا کنیم. با کمال ناباوری با جای خواب انداخت شده و لحاف و کمپل چرکین و هموار افراد امارت در هر گوشه و کنار ساختمان پارلمان سر خوردیم که مانند یک پایگاه نظامی که در کوه‌ پایه‌ها قرار داشته باشد، در هر کنار و گوشه که دل‌شان خواسته بود برای‌شان بستر خواب انداخته و بساط هموار کرده بودند.

از ساختمان برآمده و آن را دور زدیم و در بخش امنیتی رسیدیم و در پیش غرفه‌ی شیشه‌ای که بساط افراد زیر دست مولوی پهن بود، ایستادیم تا او بیاید و به ما اجازه دهد حاضری‌مان را امضا کنیم. تقریبا ده دقیقه آن‌جا منتظر بودیم که ناگهان از داخل دفتر امنیتی، مولوی با صدای بلند و خشونت‌آمیز که به زبان پشتو و خیلی غلیظ صحبت می‌کرد و به ندرت قابل فهم بود به شخص زیر دستش گفت: این زن‌ها چی‌کار آمده؟ مگر به این‌ها گفته نشده بود که تا امر ثانی امارت اسلامی به وظایف‌ خویش حاضر نشوند! به این‌ها بگویید بروند، بروند و نیایند دیگر! بگو بروند و در بین مردها ایستاده نشوند؛ وگرنه بی‌عزت‌شان می‌کنم! بگو بروند.

حیرت زده طرف هم‌دیگر دیدیم و ترس سر و پای‌مان را فرا گرفت و شتاب‌زده از پارلمان بیرون شدیم. حیرت و حسرت و افسوس همه‌ی ما را ساکت ساخته بود. از این‌که حالا چنین انسان‌هایی بر ما حکم می‌رانند و ما هیچ چاره‌ای جز سکوت نداریم، در درون‌مان گریستیم و خاموشانه در ایستگاه آخر از هم خداحافظی کرده و جدا شدیم.

همچنان بخوانید

جمعیت زنان مقاوم افغانستان: جهان به معامله، تعامل و مذاکره با طالبان پایان دهد

جمعیت زنان مقاوم افغانستان: جهان به معامله، تعامل و مذاکره با طالبان پایان دهد

24 اسد 1402
فرش سرخ ناروی زیر پای طالبان؛ «از برخورد دوگانه‌ی جهان خسته‌ایم»

فرش سرخ ناروی زیر پای طالبان؛ «از برخورد دوگانه‌ی جهان خسته‌ایم»

24 جوزا 1402
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: پارلمانطالبان را به رسمیت نشناسید
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
تراژدی چهار‌بُعدی؛ 25 سال اسارت یک زنِ افغانستانی به‌دست برادرش
مقالات

تراژدی چهار‌بُعدی؛ 25 سال اسارت یک زنِ افغانستانی به‌دست برادرش

2 میزان 1402

«نیک‌بخت، یک زن افغانستانی که 25 سال پیش توسط برادرش در دخمه‌یی تاریک زندانی شده بود، بالاخره توسط مأمورانِ طالبان آزاد می‌شود و درحالی‌که در بدترین وضعیت صحی قرار دارد، برای برادرش مجازات نمی‌خواهد.» 

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
هبوط در تاریکی
هزار و یک شب

هبوط در تاریکی؛ روایت دردناکِ مینه از کودکی تا بزرگ‌سالی

30 سنبله 1402

مینه (مستعار) دختری ۲۸ساله است که خاطرات زنده‌گی‌اش از کودکی تا بزرگ‌سالی، چیزی جز پژواکِ درد و مظلومیت نیست. او از کودکی، مورد سوءاستفادۀ جنسی شوهرعمه‌اش قرار می‌گیرد و این اتفاق، سرآغازی برای سقوط ممتدِ...

بیشتر بخوانید
سنگ صبور
هزار و یک شب

سنگ صبور؛ آمنه و خواهرش تحت سلطۀ طالبِ خانه‌گی

3 میزان 1402

آمنه هر روز نزدیک اذان صبح بیدار می‌شد و به گاو،گوسفندان و بزها علف می‌داد تا وقت دوشیدن، شیرشان بیشتر باشد. بعد از اذان وقتی هوا کمی روشن‌تر می‌شد، سرِ زمین می‌ر‌فت تا علفِ تازه...

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN