نیمرخ
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
EN
نیمرخ

نویسنده: خاطره سلطانی

کابل؛ شهر امیدهای متلاشی شده

  • نیمرخ
  • 8 قوس 1400
photo_2021-11-29_12-43-46

 فریادهای شورمندانه و رشک‌برانگیز برای کارها، فعالیت‌ها و رویاها از حنجره‌ام بیرون می‌شدند دیگر زنده نیستند. صدای که از فرطِ شور رفتن به سمت‌وسوی آینده بهتر لرزش داشت، می‌لرزاند. شکوهی در فریادهای بلند پیش رفتن نهفته است، حال صدای هیچ زنی در این سرزمین آن شکوه را در خود ندارد. صدای مادری که فریاد می‌زد برو! آدم را به وجد می‌آورد، خبری از آن صدای وجدآور مادر نیست. آن صدا خیلی آرام و ضعیف شده است. من در میانِ هزاران زن و دختر، پسر و مرد این سرزمین در ازدحام کلمات و جملات، تصویرها و باروهای تلخ یکی از آنان هستم.  گاهی خودم را گم می‌کنم. وقتی می‌بینم چقدر فرصت‌های طلائی به فرصت انزجار و ناامیدی و نفرت تبدیل شدند. هرچه فکر می‌کنم که میزانِ رنجِ مردمان این سرزمین چه اندازه است، عقل‌ام قد نمی‌دهد. مجالی برای اندازه‌گیری نمی‌یابم.

به یکبارگی جای تمام امید‌ها و برنامه‌ها را یاس و تاریکی تسخیر کرد. مجالی برای مهرورزی را از دست دادیم. چیزی به نام امید اجتماعی در جامعه‌ی مان مرد. گاهی فکر کرده‌ایم که خیلی چیزها را به تنهایی از دست داده‌ایم، یکبارگی تکان خورده باشیم به آدم‌های دیگر فکر کرده باشیم و به این نتیجه رسیده باشیم که هیچ‌کسی را نمی‌توان سراغ داشت که چیزهای فراوانی را از دست نداده باشند؟ من تا هنوز کمتر درد از دست دادن ارزش‌ها و آزادی‌ها را سرِ خودم تجربه کرده بودم. می‌فهمیدم که از دست دادن آزادی نسبی تاوان بزرگی‌ست. اما خودم تا این حد به تجربه نگرفته بودم‌. در اوج ناامیدی‌ها به دوستانی امید خلق می‌کردم. تلاش می‌کردم کاری کنم که دوستان‌ام امیدوار شوند اما هیچ‌گاه به ناامیدی اجتماعی نرسیده بودم. نمی‌فهمیدم که زمانی فرا می‌رسید که ناامیدی جمعی و فراگیر شود. هیچ‌کس نتواند کسی را به چیزی امیدوار کند.

شهر مردگان، کشوری زنده بگور شدگان، شهر همواره مثلِ یک بدن با شهروندان رابطه برقرار می‌کند. داشته‌های اجتماعی در شهر خودنمایی می‌کنند. شهر خودش یک کالبد است. بدن است. بدن اجتماعی دارای اندام‌های نظام‌مند و ساختارمند. تصویر کنید اگر جای از بدن ما زخمی باشد، دیگر همه‌ی بدن دردمند است. وقتی فضای عمومی و اجتماعی شهری مکدر باشد، روح و روان آدمی آسیب می‌بیند. من کسی را سراغ ندارم که اگر وجود خودش سالم باشد با مواجهه با فضای اجتماعی دردمند، سالم به خانه برگردد. شهری که آن صدای از هنر جاری نباشد، شهری که روح‌اش زخمی باشد مگر می‌تواند شهروندی صحتمند روانه‌ی خانه کند؟

کابل سه ماه شد به شهر مردگان می‌ماند. سراسر لحظاتی تکراری در یاس و ناامیدی، فقر و تنگدستی، ترس و فرار در آن دیده می‌شود. در هر کوچه و پس کوچه‌اش می‌تواند اثری هنری آفرید.کابل پر از سوژه‌های گوناگون است. این فضا می‌تواند برای خبرنگاران که از بیرون می‌آیند خبرسازترین خبرهای جهان شوند. اما ما به سادگی از کنارشان رد می‌شویم. عادت کرده‌ایم. آنچه که در سر زمین مان معمول شده است عادی شدن مسأله‌هاست. مردم ما به هرچه زود عادت می‌کنند. کنار می‌آیند و سازش می‌کنند. اما زنان و دختران و کشور شان را برای سال‌ها به عقب می‌برند. ما حق نداریم برای سازش با محیط و فضای حاکم که برای شخص خود مان راحتی مقطعی و زودگذر می‌آورد، آینده فرزندان مان و نسل‌های بعدی را خراب کنیم. کابل شهری شده برای بازتعریف سوژه‌های تکراری و دوامدار، بازتعریفی در تاریکی و فراموشی مطلق فرو رفته است. برای زنده ساختن امید اجتماعی پیر می‌شوم.

همچنان بخوانید

جمعیت زنان مقاوم افغانستان: جهان به معامله، تعامل و مذاکره با طالبان پایان دهد

جمعیت زنان مقاوم افغانستان: جهان به معامله، تعامل و مذاکره با طالبان پایان دهد

24 اسد 1402
فرش سرخ ناروی زیر پای طالبان؛ «از برخورد دوگانه‌ی جهان خسته‌ایم»

فرش سرخ ناروی زیر پای طالبان؛ «از برخورد دوگانه‌ی جهان خسته‌ایم»

24 جوزا 1402
موضوعات مرتبط
کلمات کلیدی: طالبان را به رسمیت نشناسید
دیدگاه شما چیست؟

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

به دیگران بفرستید
Share on facebook
فیسبوک
Share on twitter
توییتر
Share on telegram
تلگرام
Share on whatsapp
واتساپ
پرخواننده‌ترین‌ها
کودک همسری
گوناگون

خاطرات عروس ۱۱ ساله

5 حوت 1401

قسمت دوم | بعد از «شب زفاف» تا هفت ماه با شوهرم همبستر نشدم. چون ترسیده بودم و شب زفاف برایم شبیه یک کابوس شده بود.تا آنجا که می‌توانم بگویم بدترین قسمت زندگیم آن شب بود.

بیشتر بخوانید
کودک همسری
هزار و یک شب

خاطرات عروس 11 ساله

5 حوت 1401

قسمت اول‌ |‌ روزی که عروس شدم هنوز به بلوغ نرسیده بودم. پوشیدن پیراهن «خال سفید» و چادر سبز گلدار مرا از بقیه متفاوت نشان می‌داد، به همین خاطر حس غرور داشتم و خود را از همه برتر...

بیشتر بخوانید
هبوط در تاریکی
هزار و یک شب

هبوط در تاریکی؛ روایت دردناکِ مینه از کودکی تا بزرگ‌سالی

30 سنبله 1402

مینه (مستعار) دختری ۲۸ساله است که خاطرات زنده‌گی‌اش از کودکی تا بزرگ‌سالی، چیزی جز پژواکِ درد و مظلومیت نیست. او از کودکی، مورد سوءاستفادۀ جنسی شوهرعمه‌اش قرار می‌گیرد و این اتفاق، سرآغازی برای سقوط ممتدِ...

بیشتر بخوانید
به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی
گوناگون

به دنبال نور در گوشه‌های تاریک زنده‌گی

27 سنبله 1402

از دور به او نزدیک شدم. چهره‌اش آشنا به نظر می‌رسید اما باورم نمی‌شد چنین تصادفی با او روبه‌رو شوم. 

بیشتر بخوانید
تعرض بر زنان، از مهمان‌خانه تا تشناب‌های زندان طالبان
گزارش

تعرض بر زنان، از مهمان‌خانه تا تشناب‌های زندان طالبان

25 سنبله 1402

یادآوری این تجارب وحشت‌ناک، چنان دردِ آکنده از شرم را در وجود قربانیان تازه می‌سازد که اغلب در مقامِ پاسخ نفس‌شان به شماره می‌افتد و زبان‌شان از چرخش باز می‌ماند. 

بیشتر بخوانید
Nimrokh Logo

نیمرخ رسانه‌‌ی آزاد است که با نگاه ویژه به تحلیل بررسی و بازنمایی مسایل زنان می‌پردازد. نیمرخ صدای اعتراض و پرسش زنان است.

  • درباره نیمرخ
  • تماس با ما
  • شرایط همکاری
Facebook Twitter Youtube Instagram Telegram Whatsapp
نسخه پی دی اف

بایگانی

نمایش
دانلود
بایگانی

2022 نیمرخ – بازنشر مطالب نیمرخ فقط با ذکر کامل منبع مجاز است.

هیچ نتیجه‌ای یافت نشد
نمایش همه‌ی نتایج
  • گزارش
  • هزار و یک‌ شب
  • گفت‌وگو
  • مقالات
  • ترجمه
  • پادکست
  • ستون‌ها
    • زنان و مهاجرت
    • نخستین‌ها
EN